امام زمان(عج)-مناجات

من گریه می کنم که تماشا کنی مرا

مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا

حجت قبول دلبر احرام بسته ام

ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا

با گریه کردن این دل من زنده می شود

دل مرده آمدم که تو احیا کنی مرا

اسباب زحمت تو شده این گدا ولی

هرگز مباد از سر خود وا كنی مرا

تو سفره دار گریه ی ماه محرمی

چشمی پر اشک می شوم، احیا کنی مرا؟

بیت الحرامِ سینه زنان، كوی كربلاست

دارم امید، مُحرم آنجا كنی مرا

همراه خویش زائر شش گوشه ام کنی

خاک قدوم اکبر لیلا کنی مرا

ای روضه خوانِ تنگِ غروب منا بیا

پرچم به دوش ماتم كرب و بلا بیا

-------

ای یادگار عترت طاها، ظهور کن

آرام جان زهرۀ زهرا، ظهور کن

از رخ بگیر معجر غیبت، عزیز دل

روشن ترین ستارۀ دنیا، ظهور کن

عمری در انتظار نگاهت نشسته ایم

ای تکسوار سینۀ سینا، ظهور کن

---------

حضرت مسلم

ای سلام الله بر جان و تنت
اشک و خونم هر دو وقف دامنت
سر به زیر تیغ و چشمم سوی تو
نقد جانم رونمای روی تو
کیستم من؟ اولین قربانی‌ات
جانِ دو قربانی‌ام ارزانی‌ات
دور کعبه یاد ما کن یا حسین
مسلمت را هم دعا کن یا حسین
دوست دارم ای همه آیات نور
دست عباس تو را بوسم ز دور
کوفیان چون گرگ‌ها چنگم زدند
در میان کوچه‌ها سنگم زدند
فرقم از خون چشمۀ زمزم شده
حج ما هر دو شبیه هم شده
حج من در پیش سنگ و تیرها
حج تو در سایۀ شمشیرها
حج من در کوی تو قربان شدن
حج تو در موج خون عریان شدن
حج من داغ دو طفل بی‌سر است
حج تو داغ علی اکبر است
حج من سردادن از بالای بام
حج تو از کربلا تا شهر شام
حج من خون گلو افشاندن است
حج تو بر نیزه قرآن خواندن است
حج من در کوچ‌ها گردیدن است
حج تو در موج خون غلطیدن است
حج من در راه تو جان دادن است
حج تو از صدر زین افتادن است
هدیۀ من پیکری بی‌سر شده
هدیۀ تو خیمه آتش زده
ای عزیز جان پیغمبر میا
گر می‌آیی با علی اکبر میا
تو چو خورشیدی و اصغر، ماه توست
چشم تیراندازها در راه توست
روح من مرغ لب بام تو بود
آخرین ذکرم فقط نام تو بود
ای تو دست رحمت پروردگار
ای امیرالمؤمنین را یادگار
دوست دارم تا که از لطف و کرم
تو پدر باشی برای دخترم

دخترت باشد به جای خواهرش
خواهرت زینب به جای مادرش
مست صهبای وصالم کن حسین
یوسف زهرا حلالم کن حسین

حضرت مسلم

تو اول شهید از تبار خلیلی
تو مولای ما مسلم ابن عقیلی
تو پیش از شهیدان، شهید حسینی
مراد خلایق، مرید حسینی
بزرگی ز خاک تو عزت گرفته
شهادت ز خون تو زینت گرفته
کرامت به پای تو صورت کشیده
امامت وجود تو را برگزیده
امام زمان، زائر تربت تو
همه کوچه‌ها شاهد غربت تو
سر نیزه‌ها مرهم زخم‌هایت
دل سنگ‌ها آب گشته برایت
الا چشم عرش خدا، جایگاهت
زنی داده در شهر کوفه پناهت
تنت پاره پاره، جبینت شکسته
دهانت پر از خون و دست تو بسته
بر آن پیکر رفته از تاب گریم
به دندان افتاده در آب گریم
تو در کوفه مهمانِ بهتر ز جانی
چرا زخمیِ تیغ و تیر و سنانی؟
چرا با تو دیگر زنان می‌ستیزند؟
چه‌کردی که آتش به فرقت بریزند؟
همه کوچه‌ها را به روی تو بستند
چرا فرق و پیشانی‌ات را شکستند؟
گرفتم تنت را به هر کوچه بردند
به بازار قصاب‌ها از چه بردند؟
که دیده است یک پیکر پاره پاره-
که آویزد آن را عدو بر قناره؟
شهید تماشاییِ بام کوفه
دلت تنگ‌تر گشته از شامِ کوفه
همه کوفیان عید قربان گرفتند
تو را سر ز تن، کام عطشان گرفتند
تن غرقه خون تو قربانی تو
عزادار تو طفل زندانی تو
خورَد آب، توحید از خون پاکت
سلام خدا بر تن چاک‌چاکت

---------------

پناه آخر
کوچه های شهرِ کوفه شد پناهِ آخر من
ضربه های تازیانه می خورد بر پیکرِ من
من غریبِ این دیارم
غم درونِ سینه دارم
می شود این افتخارم
چون عمویم رستگارم
یا حسین جان(4)
در نماز اوّلینم دستِ بیعت می فشردند
کوفیان دروقتِ یاری

دل به دشمن می سپردند
عهد و پیمان را شکستند
در قیامِ من نشستند
کوفیان با بی وفایی
در به رویم جمله بستند
یا حسین جان(4)
درمیان منزلِ عشق

من حدیثِ ناله خواندم
اقتدا بر حضرتِ عشق

من نمازِ گریه خواندم
یا حسین ای مقتدایم
بشنو شرح ناله هایم
من به ذکرت در نوایم
شهر دشمن گشته جایم
یا حسین جان(4)
تو میا ای پورِ زهرا

شهر کوفه شهر درد است
سینه های کوفیان از

حبِّ حیدر سردِ سرد است
کوفیان دشنه به دستند
تشنه ی خونِ تو هستند
جملگی دنیا پرستند
ظالمان کوفه پستند
یا حسین جان(4)

-----------

هفتاد و دو یار با وفا را داری

خود نیز دلی به رنگ دریا داری

بنویس میان لشكرت نام مرا

اندازه‌ی یك نفر اگر جا داری

مسلم و مجلس ابن زیاد

چون مسلم را داخل مجلس ابن زیاد نمودند، سلام نکرد. یكى از پاسبانان گفت: بر امیر سلام كن! مسلم فرمود: بس كن! واى بر تو باد، به خدا سوگند كه او امیر من نیست.عبیداللّه به سخن در آمده گفت: باكى بر تو نیست؛ سلام بكنى یا نكنى، كشته خواهى شد.

مسلم بن عقیل فرمود: اگر تو مرا به قتل رسانى(تازگی ندارد) چرا كه همانا بدتر از تو بهتر از مرا کشته است و از این گذشته کشتن افراد به صورت هول ناک و مثله کردن آن ها از پست فطرتی حکایت دارد که سزاوار توست و تو در داشتن این صفات غیر انسانی از همه شایسته تری.

ابن زیاد به ناسزا جناب امیرمؤ منان علیه السّلام و دو سیّد جوانان جناب حسن و حسین علیهماالسّلام و جناب مسلم بن عقیل - رضوان اللّه علیه - را نام مى برد و اهانت مى نمود.

مسلم فرمود: تو و پدرت سزاوارترید به ناسزا و دشنام ؛ اینك هر چه مى خواهى انجام ده اى دشمن خدا!

پس آن شقى ، بكیر بن حمران را امر نمود كه آن سیّد مظلوم را بر بالاى قصر دارالاماره برده او را شهید سازد. بكیر چون آن جناب را بر بام قصر مى برد آن سیّد بزرگوار در آن حال مشغول به تسبیح پروردگار و توبه و استغفار و صلوات بر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بود. پس ضربتى بر گردن مسلم زد و او را به درجه شهادت رسانید و خود وحشت زده از بام قصر فرود آمد

لهوف سید بن طاووس-ص 80-انتشارات نبوغ-چاپ5

---

بنویسید مرا یار اباعبدالله

اولین بنده ی دربارِ اباعبدالله

منتظر مانده دیدارِ اباعبدالله

من کجا و سر بازار اباعبدالله

تا خدا هست خریدارِ اباعبدالله

-------------------

مسلم بن عقیل

دیده به تیغ دوختم، تا مگر از دعای تو

تو نگه افکنی و من، سرفکنم به پای تو

مرگ بود سعادتم که لحظه شهادتم

‏سایه فکنده بر سرم، قامت دلربای تو

گه بدنم به عشق تو،کوچه به کوچه می رود

گاه سر بریده ام گریه کند براو تو

روی کبود دخترم، هدیه به نازدانه ات

جان دو ماه پاره ام، هر دو شود فدای تو

ای نفست روان من،کوفه میا به جان من

‏ورنه به نوک نی رود، رأس ز تن جدای تو

چنگ زنند گرگ ها، بر تن پاره پاره ات

‏شسته ز خون سر شود، روی خدا نمای تو

ای که همه وجود من در غم توست نی نوا

بوده به گوشم از ازل قصه کربلای تو

‏ کاش به دشت کریلا بودم وکشته می شدم

با شهدای نینوا، در صف نینوای تو

روز أزل شنیده ام، می نگرد دو دیده ام

پنجه قهر قاتل و طره مشک سای تو

آنچه که می کنم نظر، خورده گره به یکدگر

‏سوز درون میثم و زمزمه عزای تو

--------

مسلم بن عقیل

امشب میون كوچه ‏ها
اى خدا ، اى خدا اى خدا
گرفته غم دست مرا
اى خدا ، اى خدا اى خدا
تاب و توان رفته دگر ز دستم
شیشه ‏ى دل به سنگ غم شكستم
دل به كسى جُز به خدا نبستم
تنها در این ظلمت شب نشستم
اى كوفیان مهمان نوازى اینه
رسم پذیرائى مگر چنینه
دشمن من نشسته در كمینه
قسمت مسلم گوئیا همینه
قیام من براى حفظ دینه
درها برویم بسته‏اند
الهى ، الهى، الهى
قلب مرا شكسته ‏اند
الهى ، الهى ، الهى
كوفه میا كوفه صفا نداره
جُز غم و اندوه بلا نداره
دین خدا قدر و بها نداره
درد دلم هیچ دوا نداره
كوفه میا خورده گره به كارم
سر بروى زانوى غم گذارم
ناله كند این دل بیقرارم
مهر ترا درون سینه دارم
جان به ره عشق تو من مى ‏سپارم

---------------

مسلم بن عقیل

مُرادم، جانم، امام منى، مقتداى منى، رهبر مسلم
مریدم، عبدم، اسیر توام، شور و عشق و غمت در سر مسلم
رضاى تو شرط ایمانم
اى حسین جانم (2)
سلام من بر تو از دل و جان، اى پناه جهان ،سر سبحانى
سلامى از شرحه شرحه غم ناله ناله فراق اشك طوفانى
رضاى تو شرط ایمانم
اى حسین جانم (2)
حسینم اینجا دیار بلاست كوفیان همه بد عهد و پیمانند
كسى اینجا آشناى تو نیست دشمنان تو اینجا فراوانند
رضاى تو شرطایمانم
اى حسین جانم (2)
حسینم اى كعبه در قدمت من فداى غمت زین سفر بگذر
مرا هر چند شوق دیدن توست زین سفر بگذر
رضاى تو شرطایمانم
اى حسین جانم (2)
مرا دیشب طوعه داده پناه، بوده خانه او بیت ‏الاحزانم
تو مى‏ آئى سوى كوفه و شد اشك خجلت من همدم جانم
رضاى تو شرطایمانم
اى حسین جانم (2)
كه مهمان را تشنه دیده چنین میزبان بَرَدَش سوى قربانگاه؟
به قتل من خیره چشم همه چشم من به شما دیده‏ ام بر راه

-----------------------

نوحه حضرت مسلم

این تن خستۀ من اشک پیوستۀ من
این لب پاره و این فرق بشکسته من
همه از زخم زبان بر جگرم چنگ زدند
کوفیان بر سر هر کوچه مرا سنگ زدند
یا اباعبدالله
جگرم تفتیده دو لبم خشکیده
عوض آب آتش به سرم باریده
بنویسید به یاد عطش رهبر من
با لب تشنه جدا می‌شود از تن سر من
یا اباعبدالله
ای خدا یار کجاست کوی دلدار کجاست
آتش و سنگ کم است چوبۀ دار کجاست
دست من بسته ولی با سر و جان یار توام
فکر بی‌دستی عباس علمدار توام
یا اباعبدالله

عمر من گشت تمام زیر تیغ و لب بام
به تو و زینب تو گویم از دور سلام
نام تو بود به لب تا نفس آخر من
تو بکش دست نوازش به سر دختر من
یا اباعبدالله
زخم من زیب تنم واحسینا سخنم
می‌رود یاد سرت کوچه کوچه بدنم
در همین کوچه که بر خاک مرا غلطانند
کوفیان بر سر نی رأس تو را گردانند
یا اباعبدالله

===================================

بی کس و یاورم میان این وادی غربت
یک قدم مانده تا لحظه ی پر فیض شهادت 2
دگر اجل شده – سایه ی بر سرم
کشته شدم ولی – به یاد اصغرم
وای واویلا 2 وای ابی عبدالله

می شوم راحت از این زندگی بدتر از زهر
گشته حیدر کشی رسم و رسوم مردم شهر 2
با نیزه و کمان – به هم رسیده اند
برای ساقی ات – نقشه کشیده اند
وای واویلا 2 وای ابی عبدالله

می زند بی حیا به سم استر نعل تازه
تا شود پیکرت به خاک و خون تشییع جنازه 2
به شهر بی کسی - دلم شکسته اند
تشنه به خون تو – همه نشسته اند
وای واویلا 2 وای ابی عبدالله

رضا تاجیک


دریافت فایل

==================================

در کوچه ها دربه در شدنم را نظاره کند نیمه شب مهتاب
کوفه میا چونکه دخترکت شب به ضرب لگد می پرد از خواب
بنگر مسلمت را که در شهر کوفه پناهی ندارد حسین جانم
به خدا قطره ای آب به لب تشنه دادن گناهی ندارد حسین جانم
آنقدر بی کسم که اگر جان سپارم کسی روی جسمم نریزد خاک
کوفه از سر بریدن ز شش ماهه تو ابائی ندارد حسین جانم
کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد

کوفه چنان دوره پدرت شهر ظلم و ریا شهر نیرنگ است
دیدم که بر دست بیعتشان جای شاخه گل نیزه و سنگ است
فطروس آسمانی سفیرم شده تا رساند سلام سفیرت را
از همانجا که هستی عوض کن به سمت مدینه دوباره مسیرت را
من نمی خواهم آقا رقیه ببیند سر اطهرت را سر نیزه
هم نمیخواهم آقا تو از روی نیزه ببینی یتیم اسیرت را
کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد

محمدحسین مهدی پناه

دریافت فایل

================================

یه سفیر غریب – روی دار جفا
خیره مونده چشاش – سوی کرببلا
برمشامم می رسه عطر و بوی کربلا
مونده توی قلب من آرزوی کربلا
توی شهر غربت – حال من خرابه – ذکر من تو کوفه – یا ابوترابه
یا حسین مظلوم 4

شعله زد به دلم – رسم مردم شهر
زندگی برا من – دیگه شد مث زهر
طبق حکم کوفیا شد علی کشتن روا
التماست می کنم یا حسین کوفه میا
یا حسین به زیر – بار غم شکستم – من خجل ز روی – زینب تو هستم
یا حسین مظلوم 4

اهل کوفه همه – نانجیب و بدن
پای مرکباشون – نعل تازه زدن
قلبمو می لرزونه انقلاب نیزه ها
پر ز سنگ ریزه شده توی مشت بچه ها
آتیشم زده این – سینه ی کبابم – بی قرار اشک – غنچه ی ربابم
یا حسین مظلوم 4

رضا تاجیک

دریافت فایل

==============================

در این دیار عاطفه پیدا نمی شود

دیگر دری به خاطر من وا نمی شود

دستم بریده باد نوشتم بیا حسین

این غصه از سرای دلم پا نمی شود

با قافله به وادی دیگر برو میا

در شهر کوفه جای شماها نمی شود

آقا سفیر تو به تو پیغام میدهد:

برگرد ای مسافر زهرا نمی شود

امشب ز راه آمده برگرد یا حسین

جانا به جان فاطمه فردا نمی شود

بغضی غریب راه نفس را گرفته است

خواهم که ناله ای زنم اما نمی شود

در دیده های تیره این تیره دیده ام

اینجا برای زینب کبری نمی شود

مجتبی روشن روان

=================================

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد

با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد

حال و روز منِ آواره تماشا دارد

تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد

روزه دارم من و لب تشنه و سر گردانم

بین این شهر کسی بانیِ افطار نشد

دست بر دست زنم دل نِگرام چه کنم

مثل من هیچ سَفیری خجل از یار نشد

خواستم تا برسانم به تو پیغام ، میا

پسر فاطمه ، شرمنده ام انگار ، نشد

گر زنی سینه سپر کرده برایم صد شکر

سینه اش سوخته از داغیِ مسمار نشد

اهل این شهر همه سنگ زن و سر شکنند

میهمانی سرِ سالم سوی دَربار نشد

وای اگر که هدفی روی بلندی باشد

دیده ای نیست که با لختۀ خون تار نشد

به سر نیزه پریشان شده مویم ، اما

خواهرم در پی ام آوارۀ بازار نشد

پیکر بی سرم از پا به سر دار زدند

این بلا بر سر من آمد و تکرار نشد

قاسم نعمتی

===================================