شگفتیهای اعجازی "بسم الله الرحمن الرحیم"
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم(11).
چند وقت پیش یه موضوعی پیش اومد که برام هم جالب بود و هم غم انگیز
بایکی هم کلام شدم که خودش و مجاهد معرفی کرد
اول متوجه نشدم یعنی چی
یه کم که با هم حرف زدیم گفت مجاهد یعنی کسی که دوستان مشرک شما رو می کشه
تازه گوشی دستم اومد که منظورش چیه
خودم و زدم به اون راه
ازش خواستم بیشتر توضیح بده
گفت من جزء اونایی هستم که دوستان شما و شیعیان رو که برای زیارت اهل بیت میرن و می کشیم
باز هم خودم و زدم به اون راه
گفتم چرا؟
گفت چون مشرکین
خودم و زدم به ندونستن و اینکه نمی دونم اصلا چرا به شیعه خطاب شرک میدن
خلاصه شروع کرد به حرف زدن و توهین اما من چیزی نمی گفتم
بهش گفتم جدی شما میگید ما مشرکیم؟ دلیل هم دارید ؟
گفت آره
گفتم روشنم می کنی؟ بخدا روشنم کنی من نمیخوام مشرک بمیرم
گفت واقعا؟ گفتم آره
من چیکار دارم بابام و اجدادم چی جور عقیده داشتن؟ من و از اعمال من می پرسن نا بابام و اجدادم
گفت باشه
مگه نه اینکه هرکی غیر خدا رو بپرسته مشرکه؟ گفتم آره گفت شیعه از خدا مدد نمی گیره
شفا و ... رو از امامان می خواد
گفتم جدی؟ بارک الله خوب گفتیا توجه نکرده بودما
گفت آره شفا فقط مال خداست نه آفریده های خدا و این شرکه
بهش گفتم اشتباه می کنی شیعه میگه اهل بیت اسباب و وسیله هستن نه خدا باشن که
گفت اشتباه می کنی در ضمن خواستی دلیل بیاری و رد کنی حرف من و با قرآن بگو نه روایت و ... که همش کشکه
گفتم چشم
خدا تو قرآن فرموده " ما شفا رو در عسل قرار دادیم" مگه عسل اگه وسیله شفا شد باید بگیم خداست؟ یه وسیله هست
گفت اصلا می دونی چیه شما میرین زیارت قبر و ضریح و ... رو می بوسید . این کار شرکه
گفتم وااااااااااااااااای بارک الله خوب گفتیا
آره می بوسیم
توجه نکرده بودم مشرکیما
چرا این کار و می کنیم
گفت بارک الله دیدی اشتباه می کنین؟ خوبه که می خوای روشن شی. و دوس داری از این عقاید دست برداری
گفتم آره دمت گرم
راستی من یه چیزایی از شما می دونم که خیلی خوشم میاد
گفت چیه؟ گفتم شما به قرآن احترام میزارین خیلی
گفت آره
گفتم شنیدم شما همیشه قرآن و میزارین رو بلندی و ....
گفت آره
گفتم قرآن و خیلی دوس دارین و می بوسیدش درسته/
گفت آره
گفتم می بوسید؟ جدی؟ شمام می بوسی قرآن و؟ گفت آره دیگه
گفتم دمتون گرم شمام که مث ما مشرکین
بدجوری خورده بود تو ذوقش
گفت فکر کردم تو آدمی . فکر کردم میخوای راه راست و بیای و ... چند تا فحش هم نثارم کرد
گفتم نگاه کن داداشم من داشتم به حرفت گوش می دادم و توجه کردم تو هم عاقل باش و گوش بده
من تا اون جا که اطلاعاتم قد میده قرآن رو تو چاپخونه چاژ می کنن مگه نه/
گفت آره اما قرآن کلام خداست
گفتم بر منکرش لعنت
اما خو قرآن و می بوسید و می بوسیم و تکریم می کنیم چون کلام ربالعالمین توشه
اگه تو او کاغذ چیزی غیر کلام الله چاپ می شد نه ما و نه شما نمی بوسیدیم
حالا دیدید برداشت شما غلطه؟
ما هم سنگ و چوب و نمی بوسیم
ما به دلیل الهی بودن اهل بیت هر چیزی منتسب یه ایشان را تکریم می کنیم
چون اهل بیت در زمان حیاط خویش تلاش کردند مردم را به راه خدا هدایت کنند
اگر سنگ یا فلزی که در حرم اهل بیت استفاده می شوند اگر در آن مکان نبودند چه بسا حتی اگر به بدن یا لباس ما تماس پیدا می کردند باید آنرا تطهیر می کردیم
پس ما سنگ و فلز پرست نیستیم
بعد شروع کرد فحش دادن
و.....
خلاصه ای از گفتگوی سید عسگری داداش نژاد ویک سنی وهابی
![]() چهارچیز را پیش از چهار چیز غنیمت شمار: *روز جوان مبارک*
آن گل که از او جهان معطر باشد سر تا به قدم شبه پيمبر باشد دوباره مست و بی دل و خرابم/ ز شوق/ چشمای محشرت دوباره بین سینه ام به پاشد/ طنین/ الله اکبرت آقای عالمین ضربان دل حسین ضلع سوم عاشقی بین الحرمین کی ای امیر دل به حرم می کشانیم پیر توأم اگرچه به سن جوانیم علی اکبر 4 خاطره های اولین زیارت/ نظرهات/ یادم نمی رود رایحه ای که بر مشام من خورد/ پایین پات/ یادم نمی رود آقا تو بانی حرم کربلا شدی شور و حماسه ی همه ی جبهه ها شدی با نام تو همه شهدا حیدری شدند با پرچم خمینی علی اکبری شدند یاد تو می کنم تو حریم امام رضا وقتی که می رم از در باب الجواد آقا علی اکبر 4 دوباره آمدی به سوی میدان/ علی جان/ این وعده ی حق است علی اکبری و یا که حیدر/ میان/ پیکار خندق است تیغی کشیده ای دل لشگر دریده ای به به چه شور و معجزه ای آفریده ای بستی نقاب و این اثر «کوّرَت» شده قدری امان بده «و أذا زُلزلت» شده بس کن که نعره ات صف دشمن به هم زده دشمن برای عرض غلط کردن آمده علی اکبر 4 رضا تاجیک | |
دریافت فایل ![]() |
با خبر شدیم ذاکر و پیرغلام آستان اباعبدالله
جناب حاج اکبر پورعلی اکبر پس از تحمل چند روز بیماری چهارشنبه گذشته به کما رفته اند که بدینوسیله از همه دوستان صمیمانه خواهش می کنیم برای سلامتی و بهبودی ایشان دعا کنید
خدایش شفای عاجل عنایت فرماید
لطفا برای سلامتی ایشان ۵ صلوات هدیه بفرمایید
«احمد برسلون» از بزرگ ترین کشیش های فیلپینی سابق که سال ها قبل برای نشان دادن اشتباهات و حق نبودن اسلام وارد کشور عربستان شده بود و در نظر داشت مسلمانان را به مسیحیت فراخواند، در پایان خود به اسلام ایمان آورد.
وی در سخنانی اظهار داشت: زمانی که برای نشان دادن عدم حقانیت اسلام وارد عربستان شدم، دو سال در آن جا ماندم به امید این که با مطالعه قرآن و دنبال کردن خطبه های مساجد، اشتباهات و سرنخ هایی علیه اسلام پیدا کنم، اما بعد از دو سال جدای از این که به هیچ سرنخی دست نیافتم، تمام افکارم تغییر کرد و عظمت و جهان شمولی اسلام را با چشمان خود مشاهده کردم.
برسلون در ادامه افزود: از آن زمان به بعد قوانین دین اسلام را فرا گرفتم به کشور خود بازگشتم و با دعوت کردن فیلپینی ها به اسلام، باعث اسلام آوردن دست کم 200 هزار نفر شدم، این افراد نیز با میل خود مسلمان شدند.
احمد برسلون در ادامه با اشاره به وضع مسلمانان فیلپینی افزود: فرزندان فیلیپین با مشکلات و چالش های زیادی رو به رو هستند، و با وجود آن که تلاش می کنند آموزه های دینی خود را فرا گیرند اما این مساله تاکنون آن طور که باید برای آنان اتفاق نیفتاده است، بلکه به طور دائم در معرض گروه های گمراه کننده قرار می گیرند.
.............
آیت الله العظمی سیستانی مرجع تقلید شیعیان در عراق با صدور فتوایی ریختن خون مردم عراق به صورت عمومی و بویژه ریختن خون اهل تسنن را حرام اعلام کرده و از شیعیان عراق خواستند تا خطرات موجود را از اهل تسنن عراق دور کنند.
این فتوا در زمان دیدار وی با هیئتی از علمای اهل تسنن در استانهای جنوبی و منطقه کردستان عراق در حاشیه کنگره ملی روحانیون دینی شیعه و سنی در عراق که در شهر نجف اشرف برگزار شده بود، صادر شد.
شیخ خالد الملا رئیس هیئت علمای جنوب عراق در اظهاراتی بعد از دیدار با آیت الله سیستانی گفت که مرجع عالیقدر آقای سیستانی از برادران شیعه در عراق خواست تا به حمایت از برادران اهل تسنن در این کشور اقدام کنند و خطرات موجود را از آنها دور کنند، وی همچنین به علما نیز نسبت به توطئههای دشمان برای ایجاد تفرقه در این کشور هشدار داد.
وی همچنین تصریح کرد که اعلام حرمت ریختن خون اهل تسنن پیامدهای مثبتی در افکار عمومی عراقیها داشته است.
الملا به نقل از آیتالله سیستانی تصریح کرد: من خادم عراقیها هستم و فرقی بین شیعه و سنی یا کرد و مسیحی وجود ندارد.
این روحانی عراقی تصریح کرد که آیتالله سیستانی خرسندی خود را از بازگشت عراق به عافیت و وحدت خود از آزار گروهک های القاعده و تکفیری اعلام داشت. وی افزود: ما تاکید می کنیم که هر فرد شیعی باید به حمایت از برادران سنی خود بپردازد و سنیها نیز از برادران شیعی خود حمایت کنند، علمای کشور نیز باید نسبت به توطئههای تفرقه آمیز دشمنان هوشیار باشند.
همانگونه که عیب جویی زشت و حرام است کتمان عیب نیز خیانت است زیرا مومن باید مانند آیینه باشد و زشتی ها و زیبایی های برادر دینی خود را نشان بدهد منتها به خود او نه به دیگران ، که شأن آیینه همین است .
عیب" در لغت به معنی كمبود در ذات چیزی یا صفتش میباشد و در مقابل آن صحت و سلامتی است.[ مصطفوی، حسن؛ التحقیق، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368، اول، ج 8، ص 270] عیب جویی یكی از رذایل اخلاقی است كه قرآن با تعبیرهای مختلف از آن نهی كرده و عیب جو رامورد نكوهش قرار داده است.[ خرمشاهی، بهاء الدین؛ دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377، اول، ج 2، ص 1501]
عیب پوشی نقطه مقابل تجسس و عیب جویی است و در فضیلت و شرافت آن همین بس كه یكی از اوصاف خدای سبحان است. (خداوند ستار العیوب میباشد).[ نراقی، مهدی؛ علم اخلاق اسلامی، (جامع السعادات) ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران، حكمت، 1366، دوم، ص 360]
ریشه و اساس پیدایش این صفت مذموم در دل انسان از دیدگاه علم اخلاق می تواند موارد زیر باشد:
به گزارش فرهنگ نیوز سایت ندای ارومیه، نوشت: آدرس سر راست بود و واضح! در آن حوالی کمتر کسی پیدا می شد که حاج خِدِر ما را نشناسد. میگفتند بسیجی هست و انقلابی! دنبال خانه اش که میگشتم، از چند نفری آدرس را جویا شدم، نمیدانم چرا به هر کسی که میرسیدم نفس هایش سنگین می شد و چشم هایش را به زمین می دوخت.
اگه سختتونه ادامه مطلب و نبینید
پس از حوادث عجیب و تلخ یکشنبه سیاه در مجلس شورای اسلامی، که با حواشی سیاسی زیادی روبرو بود و در افکار عمومی داخلی و رسانه های خارجی بازتاب بسیار داشت، همه منتظر رهنمودها و واکنش رهبر معظم انقلاب بودند. در نظام جمهوری اسلامی ، نقش بی بدیل و ارزشمند رهبری در موارد اختلاف و ناهماهنگی قوا بیشتر از همیشه آشکار می گردد. در واقع بر مبنای مدل سیاسی مردمسالاری دینی در شرایط ناهماهنگی میان مسوولان در سطوح عالی ، وظیفه ایجاد آرامش، توازن و تعادل در نظام سیاسی بر عهده رهبری است. به نظر می رسد پس از حوادث اخیر مجلس و رویارویی روسای دو قوه ، نظام سیاسی در مقابل این عوامل نامتعادل کننده، نیاز به ایجاد توازن در عالی ترین سطوح داشت که سخنرانی دیروز رهبر معظم انقلاب اعلام رسمی مواضع نظام در این باره است و می بایست از سوی نیروهای سیاسی کشور به عنوان فصل الخطاب مد نظر قرار گیرد. با توجه به اهمیت این موضوع مهم ترین فرازها و نکات اصلی تکیه رهبر معظم انقلاب می بایست از سوی نیروهای انقلاب مورد تحلیل محتوا قرار گرفته و اجرا گردد. ما در این نوشتار به مهمترین نکات مد نظر ایشان خواهیم پرداخت:
آفریدگار هستی در قرآن کریم درباره تقوا این گونه می فرماید :و لو ان اهل القری ءامنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون.
و اگر اهل شهرها و آبادی ها ، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند ، برکات آسمان و زمین را بر آن ها می گشودیم ، ولی (آن ها حق ) را تکذیب کردند ، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.(1 )
امیرالمومنین آن امام همیشه بر حق شیعیان در این راستا این گونه می فرماید:فعلیکم بتقوی الله فانها تجمع من الخیر ما لا یجمع غیرها و یدرک بها من الخیر ما لایدرک بغیرها من خیر الدنیا و خیر الاخرة.بر شما باد رعایت تقوای الهی ، زیرا تقوا خیر و خوبی چنان فراهم آورد که هیچ چیز دیگر نتواند فراهم سازد و در سایه تقوا آن چنان خیری نصیب انسان گردد که جز با آن نصیب کسی نگردد هم خیر دنیا و هم خیر آخرت(2).
هیچ چیز همانند رعایت تقوای الهی ، طلبه را به مقصد و مقصود نمی رساند . در سایه پرهیزکاری است که طلبه می تواند به اوج عزت دست یابد.هر آن کس که حرمت نان و نمک خوان الهی را نگه ندارد بی شک خیری از زندگی نخواهد برد.
داستان زیر حکایتی است واقعی از زندگی طلبه ای که با رعایت تقوای الهی خود را مشمول لطف رب العالمین قرار داد:
طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری زیبا رو هم چون ماه شب چهارده وارد حجره او شد و در را بست و با انگشت به طلبه جوان اشاره کرد که ساکت باشد.
دختر گفت : شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و دختر خورد و سپس در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد .
از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود ، شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند و شاهزاده را بیابند و به کاخ برگردانند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند .
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از حجره طلبه جوان خارج شد ماموران شاهزاده او را یافتند و پس از اطلاع از آن که دیشب را در کجا به سر برده است ، شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه در حالی که از شدت خشم خون جلوی چشمانش را گرفته بود با عصبانیت از محمد باقر پرسید چرا دیشب به ما خبر ندادی که دختر ما در حجره توست ؟
محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ بعد از تحقیق و هویدا شدن پاکی و پرهیزکاری طلبه جوان از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟
محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته .شاه علت سوختن انگشتان او را پرسید و محمد باقر در جواب گفت :
چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم مرا وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیه با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند .
شاه عباس صفوی از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند.
پی نوشت :
1-سورا اعراف /آیه 96
2-تحف العقول/ص297
منابع:
1-قرآن کریم
2-تحف العقول /ترجمه حسن زاده /انتشارات آل علی/1388
3-پایگاه فرهنگی مذهبی تالار گفتمان قرآنی
جسد علی با کارت شناسایی و لباسهای تیر و ترکش خوردهاش شهر به شهر گردانده شد و در زادگاهش به خاک سپرده شد.
سایت ایلام فردا ، فرمانده گردان ۵۰۳شهید بهشتی، تیپ یکم امیرالمومنین(ع)لشکر۴بعثت (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)در سال ۱۳۳۲ در بخش ملکشاهی دراستان ایلام به دنیا آمد؛ پدرش او را علی نام نهاد. دوران کودکی، نوجوانی وجوانی مانند تمام مردم آن دیار با فقرومحرومیت همراه بود، با آغاز انقلاب اسلامی امام خمینی(ره)امید و جان تازه ای در جسم سختی کشیده علی دمیده شد.
او که مانند تمام همشهریانش هیچ گاه در خواب هم نمی دید سهمی در اداره کشورش داشته باشد با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی وارد مرحله ای جدید از زندگی شد وبه عنوان یکی از چهره های شاخص استان ایلام درآمد.
اوایل جنگ تحمیلی به عنوان عضوی از بسیج راهی جبهه شد و در سال ۱۳۵۹ به عضویت رسمی سپاه در آمد.در دیار ایلام ،غیوری را به غیرت – جوانمردی – شجاعت و غریبی می شناسند .
زندگی هشت ساله او در دفاع مقدس سراسر ماجراهای تلخ و شیرین و خواندنی است هر روزش حماسه است،شجاعت وجسارتش به حدی بود که او را معیار شناخت شجاعان و اوج ایثار گری می دانند .
هر جا عملیاتی بود علی حضور داشت ،او یا در کسوت فرمانده بود یا همراه قناسه اش دشمنان را شکار می کرد.
در عملیات کربلای ۱۰ روی ارتفاع با لوکاوه رفته بود ،شهید بسطامی و فرمانده (سابق)لشکر۱۱امیرالمومنین، سردار کرمی هم حضور داشتند .آن روز جنگ غیوری با هلیکوپتر های عراقی با آرپی جی ۷ دیدنی بود.
در عملیات ماووت عراق فرمانده گردان بود،او قله سوق الجیشی دو قلو را تحویل گرفت،علی در آن عملیات شش نماز واجب را با یک وضو یعنی از صبح تا صبح روز بعد با یک وضو خواند ،که در این باره زبان زد دوستان است ،آن هم در عملیات و لحظات بحرانی که اضطراب انسان بالاست.علی با قرآن و نماز خیلی مانوس بود .
او در مسئولیتهای فرمانده گردان ،جانشین گردان ، نیروی اطلاعات و عملیات مشغول خدمت بود .
در عملیات والفجر ۳،والفجر ۵، والفجر ۹، والفجر ۱۰ ،کربلای ۱ ،کربلای ۴ ،کربلای ۱۰ ،نصر ۴ ،نصر ۸،با مسئولیت های مختلف حضوری فعال داشت در هر جا که علی بود آرامش خاطر فرماندهان فراهم بود.
همشهریانش ۵۰ کیلومتر برای زیارت پیکرش پیاده رفتند
در ۲۹ خرداد ۱۳۶۷ ارتش متجاوز عراق حمله شدیدی رادرجبهه مهران آغاز کرد،برای دفع این حمله ی دشمن مهمترین معبر را که برای حفاظت از مهران پیش بینی شده بود به علی و گردان تحت امر او دادند .
یکی از همرزمانش از آن شب اینگونه می گوید:شب قبل از عملیات ساعت ۱۲ شب ما به گردان علی سر زدیم.
گفت: مگر تانکهای عراقی از روی جسد من رد شوند تا این معبر سقوط کند.
کاملا مهیای شهادت بود در جواب شوخی یکی از دوستان گفت :من هم می دانم این بار کار خیلی سخت شده است.
عملیات دشمن در مهران آغاز شد تا ساعت ۴ صبح صدای یا حسین (ع) و لا حول و لا قوه…
علی برای فرمانده لشگر امیدوار کننده بود، ساعت ۹ صبح روز بعد موسوی، بی سیم چی شهید غیوری گفت: علی در روی معبر بهرام آباد مورد اصابت گلوله های تیر بار تانک عراقی ها قرار گرفت.
آخرین پیام علی مقاومت بود ،وقتی بعد از ۱۲ سال و ۴ ماه و ۲۵ روز مردم خبر پیدا شدن جسدعلی را شنیدن به استقبالش رفتند.
مردان و زنان ملکشاهی ۵۰ کیلومتر پیاده حرکت کردند تا به محلی که پیکر مقدس علی پیداشده بود رسیدند.
جسد علی با کارت شناسایی و لباس های تیر و ترکش خورده اش شهر به شهر گردانده شد و در زادگاهش به خاک سپرده شد تا برای همیشه تاریخ سندی باشد بر افتخار سربلندی غرور ایرانیان .
امروز سنگر شهید غیوری در قرار گاه امیر المومنین (ع)در مناطق عملیاتی غرب کشور ماوا و مامن همرزمان و زیارتگاه عاشقان و آزادگان است.
بیرق گنبد امام حسین(ع) کفن شهید علی غیوری زاده
یکی از دوستان شهید علی می گفت:من یک حاجتی داشتم که از علی خواستم،گفتم خدایا این سرباز تو بوده با عشق هم برای تو رزمیده،۱۲ سال و ۴ ماه و ۲۵ روز در صحرای مهران اونجا هم تنها بوده،من میخوام به این شهید متوسل بشم و مشکلم برطرف بشود.
من دوست دارم برم بقیع،دوست دارم یک سفر حج بروم،این سفر منو زودتر راه بنداز.
من وقتی این درد دل رو گفتم شب رفتم خونه،صبح که از خواب پا شدم خانمم به من گفت : دیشب که تو نبودی از حج و اوقاف زنگ زدن و گفتن به شما بگم که مسئله حجت حل شده است.
بعد از پیدا شدن پیکر مطهر شهید علی غیوری زاده، من پیش خودم گفتم باید کاری برای این شهید بکنم.
هرچه قدر فکر کردم که چکار کنم برای این شهید،فقط این به ذهنم رسید که من یک چیزی دارم که هدیه بدم به علی؛اون هم اولین بیرق سرخی که برفراز گنبد سید و سالار شهدا حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) بوده و بعد از جنگ وارد ایلام شده این پیش من بود.
الان این بیرق کفن شهید علی غیوری زاده است.
مطالب و اخبار و نواها و آموزش مداحی و اشعار و ... را در سایت احد پیگیری بفرمایید
دوستان بزرگوار سر بزنید و نظرتون و اعلام بفرمایید حتما راه گشا خواهد بود
به گزارش هفته نامه متن، حال، این سوال مطرح میشود که با توجه به آثار زیانبار لوازم بهداشتی و آرایشی تقلبی، چرا زنان ایرانی جزو طرفداران پروپاقرص لوازم آرایشی هستند؟
نگاهی به زندگی آن حضرت
حضرت عبدالعظیم(ع)، ۵ تن از امامان معصوم را زیارت کرده و از امامان بزرگواری چون حضرت رضا(ع)، حضرت هادی و حضرت جواد(ع) به طور مستقیم نقل حدیث نموده است.
وی در زمان امامت دهمین پیشوای شیعیان جهان، حضرت علی النقی(ع) به دستور و صلاحدید ایشان به سرزمین ایران مهاجرت کرد و عاقبت در ماه شوال سال ۲۵۰ هجری قمری به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر ری واقع است و از زیارتگاههای مسلمانان به ویژه مردم کشورمان میباشد.
آنچه از منابع در رابطه با آن جناب به دست میآید این است که: وی فرزند عبدالله بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) و نام مادرش فاطمه بنت عقبة بن قیس بود. حضرت عبدالعظیم از همسرش به نام خدیجه بنت قاسم بن حسن بن زید که دختر عموی خویش بود، پسری داشت به نام محمد که وی نیز همانند پدر بزرگوارش فردی زاهد و شریف بود و دختری داشت به نام «ام سلمه» که همسر محمد بن ابراهیم بن ابراهیم بن حسن گردید و به طور قطع زندگانی وی مصادف بود با ایام زندگانی دو امام معصوم یعنی امام جواد و امام هادی(ع) و از طرف آن بزرگواران شدیداً مورد احترام و محل اعتماد و اطمینان بوده است، وی نیز در تعظیم و اکرام آن حضرات اهتمام فراوان داشت. او دین خود را به محضر امام هادی(ع) عرضه داشت که حضرت فرمودند: به خدا قسم این همان دینی است که خداوند نسبت به بندگانش به آن رضایت داده است.
چگونه حضرت عبدالعظیم به ری آمدند
ابر آنچه از مطالب تذکره نویسان اسلامی بر میآید حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در حدود سال ۲۵۰ ه . ق بر حسب امر مبارک امام علی النقی الهادی(ع) برای ترویج و تبلیغ احکام دین مبین اسلام و پیشوائی جماعت شیعیان از عراق وارد شهر ری گردید. نجاشی در رجال خویش از احمد بن محمد بن خالد برقی روایت کرده است که: عبدالعظیم حسنی از ترس سلاطین جور وارد ری شد و به طور مخفیانه در خانه مردی از شیعیان در منطقه «سکة الموالی» اقامت گزید و در آنجا روزها را روزه و شبها را به نماز میگذرانید و مخفیانه از آن خانه خارج شده و قبری که متعلق به یکی از اولاد حضرت موسی بن جعفر(ع) بود را زیارت میکرد تا این که شیعیان یکی پس از دیگری وی را شناختند.
تالیفات وی
عبدالعظیم حسنی در ایام زندگی خود تألیفاتی هم داشته که نام دو کتاب او برای ما حفظ شده است، یکی از آنها کتابی است به نام «خطب امیر المؤمنین علیه السّلام » که نجاشی در رجال خود آن را ذکر کرده و دوم کتابی به نام «یوم و لیله» میباشد که در رساله صاحب بن عباد ذکر شده است.
تاریخ و چگونگی وفات ایشان
در مورد تاریخ وفات حضرت عبدالعظیم حسنی، برخی منابع ذکر کردهاند که وی به دست عمّال سلطان عباسی به شهادت رسیده است. به طور دقیق مشخص نیست ولی چون از اخبار به دست میآید که وی در زمان المعتز بالله عباسی (متوفی ۲۵۵ هجری) هجرت کرده و حضرت امام هادی در سال ۲۵۴ هجری به شهادت رسیدهاند و توقف آن بزرگوار در ری زیاد طولانی نبوده است، لذا میتوان نتیجه گرفت که وفات حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در حدود سالهای ۲۵۴ و ۲۵۵ هجری واقع شده باشد.
و در پایان روایت معتبری که در رابطه با زیارت قبر حضرت عبدالعظیم حسنی از امام علی النقی(ع) وارد شده را ذکر میکنیم: "به سند معتبر منقول است که شخصی از اهل ری خدمت حضرت امام علی النقی (ع)، مشرف شد، حضرت فرمود: کجا بودی. وی عرض کرد: به زیارت امام حسین (ع)رفته بودم. حضرت فرمودند: "اگر زیارت میکردی عبدالعظیم را، هر آینه مانند کسی بودی که زیارت کرده باشد امام حسین(ع) را.
منابع:
۱. زندگی نامه حضرت عبدالعظیم - عزیزالله عطاری
۲. شناختنامه حضرت عبدالعظیم حسنی - سید مجتبی صحفی و علی اکبر زمانینژاد
۳. تاریخ آستانه ری، عبدالله عقیلی
۴. اینجا کربلاست، حرم حرم حسین(ع) است - حسین موذنی
- در مورد خودتان بفرمایید؛ متولد چه سالی هستید؟ چه تحصیلاتی دارید؟ و چند فرزند دارید؟
حداد هستم؛ ۲۸ ساله، متولد سال ۶۲٫ تا سال دوم دبیرستان درس خواندم و بعد ازدواج کردم و بعد از ازدواج وارد حوزه شدم؛ ۴ سال حوزه درس خواندم. الان هم مادر ۸ فرزند هستم.
- در چه سنی ازدواج کردید؟
حدود ۱۴ سالگی ازدواج کردم.
- همسرتان چند سال داشتند؟
همسرم ۱۶ سال داشتند.
- از ابتدای ازدواج مستقل زندگی کردید؟ همسرتان از همان ابتدای زندگی منبع درآمد داشتند؟
درآمد همان شهریه طلبگی بود؛ ۲ سال و نیم منزل پدرشوهرم رندگی کردیم و بعد برای طرح هجرت به یکی از روستاهای رفسنجان به نام امین شهر انار رفتیم. ۳ سال آنجا بودیم پسر سومم آنجا به دنیا آمد. برگشتیم قم؛ یک خانه اجاره کردیم. چند سال قم بودیم و بعد ۲ سال رفتیم بابل. در بابل همسرم ۲ سال تدریس داشتند و کارهای تبلیغ می کردند و بعد مجدد برگشتیم قم و الان هم قم زندگی می کنیم.
- اولین فرزند شما چند سال بعد از ازدواجتان به دنیا آمد؟
من ۵ ماه بعد از ازدواج باردار شدم.
- آن زمان با خواست خودتان باردار شدید؟ آمادگی روحی داشتید؟
بله، من خودم سبزواری هستم و در قم تنها بودم، به خاطر تنهایی خودم بچه آوردم؛ بعد دیدم بچه آوردن خیلی خوب و شیرین است.
- فاصله سنی فرزندانتان چقدر است؟
بچه اولم متولد سال ۷۷، بچه دوم ۷۹ و باقی فرزندانم ،به جز فرزند چهارم و پنجم که یکسال فاصله سنی دارند، باقی همه دو سال تفاوت سنی دارند.
- اشاره کردید خانواده خودتان پیش شما نیستند. اوایل ازدواج در بزرگ کردن بچه ها کسی به شما کمک می کرد؟
پدرشوهر و مادرشوهرم هم بودند. شوهرم هم کمک می کردند؛ البته الان به خاطر مشغله کاری و فعالیت در یکی از گروه های جهادی اصلاً خانه نیستند، اما اوایل وقت آزاد بیشتری زیاد داشتند و کمک می کردند.
- یکی از دغدغه های خانواده ها برای فرزندآوری بحث معیشت است. می گویند وقتی درآمد کافی نداریم و به سختی معیشت خودمان را تأمین می کنیم، چگونه چند فرزند داشته باشیم؟ درآمد شما به چه صورت است؟ آیا نگران معیشت فرزندانتان نیستید؟ تاکنون به مشکلی در این زمینه برخوردید؟
به عقیده من روزی دست ما نیست و روزی دهنده خداست. و لا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایاهم تا به حال هم درآمد ما از طلبگی بوده است. شکر خدا تاکنون شوهرم نه از جایی قرض گرفته، نه وامی گرفته، حتی همه از ما قرض می گیرند، نه اینکه خیلی پول داشته باشیم، ولی خدا در همین درآمد کممان برکت قرار داده است. خدا را شکر تاکنون محتاج کسی نبودیم. البته بچه های ساده و قانعی هم داریم.
داستانی تعریف کنم، یکی از تاجران تهرانی بود که یک مدتی خانه نشین می شود. از او سئوال می کنند چرا خانه نشین شدی؟ می گوید من زمین های کشاورزی زیاد دارم یک بار سر زمین بودم زنبوری می آمد مرتب گندم بر می داشت و می برد. تعجب کردم زنبور که گندم نمی خورد؟ دنبالش رفتم دیدم زنبور گندم را می برد داخل خرابه ای. در این خرابه گنجشک کوری زندگی می کند که وقتی صدای بال زدن زنبور را می شنود، دهانش را باز می کند و زنبور، گندم را می اندازد داخل دهان گنجشک.
خداوند بارها در قرآن فرموده به خاطر روزی بچه هایتان را نکشید. همان هدایی که به بچه در رحم مادر با بند ناف غذا می رساند، بعد از تولدش هم روزی اش را فراهم می کند.
- شما در زندگی خودتان با شهریه طلبگی چطور معیشت را مدیریت می کنید؟ چون فکر نمی کنم این شهریه خیلی بالا باشد، با ۸ فرزند و اجاره خانه، خوراک و پوشاک و ….؟
این بحث در فکر ما نمی گنجد که خداوند چگونه برکت به مال می دهد. یک ریاضی دان می رود پیش یکی از علما و به او می گوید: «چرا شما می گویید اگر خمس بدهید مالتان ۲ برابر می شود؟ هر عاقلی می داند اگر از ۵ تا ۱ دانه برداریم می شود ۴ ولی شما می گویید می شود۱۰ تا.» آن عالم می گوید: سگ زاد و ولدش زیاد است و در هر نوبت زایمان توله های زیادی به دنیا می آورد ولی گوسفند سالی یک زایمان دارد. ازطرفی انسان ها از سگ تغذیه نمی کنند و گوشتش را نمی خورند، ولی گوشت گوسفند را می خورند. بیماری، گوسفند را بیشتر از سگ از پا در می آورد و می کشد و… بر طبق این موارد، الان دنیا باید پر از گله سگ باشد، ولی پر از گوسفند است.» این برکت خدا برای ما غیرقابل فهم است.
- یعنی شما از ابتدا اصلاً دغدغه معیشتی نداشتید؟ و همه چیز راحت بوده است؟
نه، آسان نبوده است. یا یک بار همسرم رفته بودند تبریز. قم هوا خیلی سرد بود و آن زمان ۵ بچه داشتم، همه بچه ها مریض شدند. من ۲ تا ۲ تا می بردمشان دکتر. کسی هم نبود کمکم کند. تنها بودم. تا اینکه یک شب دو تا از بچه ها تب ۴۰ درجه کردند و من خیلی سعی کردم تبشان را پایین بیاورم ولی نشد. بردمشان دکتر، دکتر گفت یکی از بچه ها باید بستری شود. من دیدم نمی توانم بچه ها را در خانه تنها بگذارم یا این بچه را در بیمارستان بگذارم، ازطرفی وضعیت مالی ام هم خیلی جور نبود. به دکتر گفتم هر کاری لازم است بگویید در خانه انجام می دهم.
- شما گفتید بارداری سختی دارید. ازطرفی زمان بارداری تان هم ممکن است همسرتان به خاطر نوع کاری که دارند کنارتان نباشند تا حداقل در امورات خانه کمکی به شما بکنند. چه چیزی باعث شده از همان ابتد تصمیم بگیرید فرزندان بیشتری بیاورید و این دوران سخت بارداریتان را تکرار کنید؟
آدم وقتی در راه سختی می رود، وقتی هدفش مشخص شده باشد، وقتی بداند به چه چیزی می خواهد برسد، در این مسیر سختی ها برایش شیرین می شود. ولی وقتی آدم فکر کند یک مادر از زمان شروع بارداری تا زمان زایمان، اجر هزاران شهید را دارد، برایش این سختی ها آسان می شود. وقتی پیامبر می گوید وقتی بچه ای در امتم به دنیا می آید، از انچه که خورشید بر آن می تابد برای من با ارزش تر است، و لولود فی امتی احب مما طلعت علیه الشمس، معلوم است که آدم باز هم بچه می آورد. پیش آمده بعد از زایمانم، زمانی که فرزندم را شیر می دهم، دوستانم از من پرسیده اند باز هم می خواهی بچه بیاوری؟ می گویم: شاید به خاطر درد جسمی ام گاهی با خودم فکر کنم نه، ولی بعد به خودم می گویم خدایا من نمی توانم خود را از تمام این ثواب ها محروم کنم. حیف است.
- خانواده شما و همسرتان چقدر حمایت روحی و معنوی از شما می کنند؟ با فرزندآوری متعدد شما موافقند یا مخالف؟
خانواده شوهرم معتقد به بچه زیاد هستند، اما خانواده خودم یک مقدار به خاطر شرایط جسمی خودم نگرانند مخصوصاً مادرم. ایشان فکر می کنند فقط همسرم دوست دارند و من مجبورم و من می گویم خودم هم راضی هستم. ایشان هم راضی می شوند.
- خانم ها اغلب بعد از بارداری دچار افسردگی و بی حوصلگی می شوند و به سختی می توانند به امورات خانه و حتی فرزندشان برسند. خب شما تقریباً پشت سر هم تجربه بارداری دارید. از لحاظ روحی در چه شرایطی هستید؟
این بحث بر می گردد به همان صحبت قبلی ام؛ وقتی آدم هدفش را مشخص کرده باشد، در راه رسیدن به آن هدف با هر سختی مقابله می کند. با یک کسی صحبت می کردم گفتم: شما درس می خوانید گفت بله درس خواندن را خیلی دوست دارم، حتی بچه هایم را می گذارم منزل مادرم و می روم درس می خوانم. گفتم: شما چون درس خواندن را دوست دارید، در راهش هر سختی را تحمل می کنید. من با افرادی که می خواهند مثل من چند فرزند داشته باشند صحبت می کنم و می گویم باید از نظر روحی و باوری با خودتان کنار بیایید. وقتی آدم خودش نخواهد، کوچکترین مشکلی او را از پا درمی آورد. به خصوص بحث افسردگی بعد از زایمان که برای همه خانم ها هست. البته بستگی به شوهرشان هم دارد که چقدر به خانم رسیدگی کند. البته باز هم تأکید می کنم اگر هدف مشخص باشد، انسان ضربه نمی بیند.
- شما از همان ابتدا خودآگاه و با هدف مشخص اقدام به این کار کردید؟
بله، کاملاً.
- یک مقدار از وضعیت منزلتان برایمان بگویید؛ اینکه منرلتان چند اتاق دارد؟ بچه ها اتاق مستقل دارند؟ چه امکاناتی برای بچه ها در منزل دارید؟
فضای مفید خانه ما ۲ تا اتاق است؛ یک اتاق اتاق نشیمن است و یک اتاق دیگر هم اختصاص به کارها و مراجعات همسرم دارد. البته دو اتاق کوچک هم در انتهای حیاط داریم که وسایلمان را در آنجا گذاشته ایم.
- چه امکاناتی برای بچه ها فراهم کرده اید؛ پلی استیشن، بازی های جدید، کامپیوتر و…؟
بچه هایی که با هم بازی می کنند احتیاجی به اسباب بازی ندارند. من خودم شخصاً عقیده دارم بچه هایی که با عروسک، بازی می کنند، خودخواه می شود. من تا به حال به جز یک بار که رفته بودم کربلا و برای بچه هایم دو تا عروسک آوردم، برایشان عروسک و اسباب بازی نخریده ام. بچه هایم با هم بازی می کنند، با هم دعوا می کنند، از حق خودشان دفاع می کنند و… وقتی بچه هایم با هم دعوا می کنند، من طرفداری هیچکدام را نمی کنم. می گویم خودتان مشکلتان را حل کنید. این بچه ها یاد می گیرند که باید از خودشان دفاع کنند و ناز نازی بار نمی آیند.
- شما زایمان هایتان طبیعی بوده است؟ الان بیشتر خانم ها تمایل به سزارین دارند.
بله. بچه هایی که طبیعی به دنیا می آیند، چند درصد با هوش تر هستند از بچه هایی که سزارین می شوند. سلامتی خانم ها در زایمان طبیعی است.
- برای تربیت بچه ها از چه روش تربیتی استفاده می کنید؟ مطالعه می کنید؟
مشکل ما این است که فکر می کنیم بچه که به دنیا آمد، باید او را تربیت کرد؛ در حالیکه اشتباه است. اسلام می گوید از قبل از ازدواج باید به فکر تربیت بچه باشی. می گوید وقتی می روی خواستگاری دقت کن آن دختر یا پسر می تواند مادر یا پدر خوبی برای بچه ات باشد یا نه؟ اما الان این نگاه عوض شده است. فطرت انسان گرایش به خوبی ها دارد.
یکی از معصومین می فرمایند شما سعی کنید بچه را بد تربیت نکنید. اگر بگذاریم از همان ابتدا بچه از کانال کانالی که خدا گفته بزرگ شود، خوب تربیت می شود.
روان شناسی اسلامی اگر بخواهیم بدانیم باید نامه حضرت علی به امام حسن را بخوانیم. البته من کتاب مسئولیت و سازندگی آقای صفایی حائری را هم برای بحث تربیت فرزند پیشنهاد می کنم.
- بچه های شما تاکنون اعتراضی نسبت به امکانات کمترشان در مقایسه با دوستانشان نداشته اند؟
مشخص است که بچه ها گاهی از این دست حرف ها می زنند. اما باز هم این بر می کردد به بحث تربیت که فرزند جوری بار بیاید که این مسائل خیلی برایش مهم نباشد. در این گونه موارد با بچه ها حرف می زنیم و را و روش درست زندگی کردن را بهش می گوییم و بچه می فهمد که دنیا چقدر بی ارزش است. همسرم در این خصوص خیلی با بچه ها با زبان خودشان صحبت می کند. تمام بچه ها بچه های خوبی هستند ما پدر و مادر بچه ها را بد می کنیم. اگر مادری بعد از یک مهمانی خودش از تجملات و زندگی میزبان با حسرت تعریف کند، بچه هم اینگونه بار می آید. اگر بچه بی ارزشی دنیا را در نگاه پدر و مادرش ببیند، برای او هم این مسائل بی ارزش می شود. اما متاسفانه درد دین در جامعه ما کم شده است. خانواده ها ازینکه نکند بچه به خاطر برخی نداشته ها ناراحت شود، یا به قولی عقده ای شود، هر چیزی که بچه بخواهد بلافاصله برایش تهیه می کنند ولی غافل از اینکه سختی ها انسان های بزرگ تحویل جامعه می دهد.
- من متوجه شدم همسرتان خیلی کم منزل هستند و ولی حضور پررنگ و مؤثری دارند. ایشان چه رابطه ای با شما دارند؟ چه اخلاقیات خوبی دارند که می توانید به آقایان توصیه کنید؟
همسرم کم منزل هستند ولی وقتی هستند حضور پررنگی دارند؛ با بچه ها صحبت می کنند. من تربیت خوب بچه ها و احترامی که به ما می گذارند را مدیون شوهرم هستم که با بچه ها رابطه صمیمی دارد. اغلب آقایان وقتی خسته با منزل می آیند و بچه ها سر و صدا می کنند ناراحت می شوند و به خانم می گویند بچه را ساکت کن ولی همسر من اینطوری نیستند.
آقایان باید رعایت خانم هایشان را بکنند. نه اینکه مدام در منزل باشند و کار کنند، بلکه الان اغلب خانم ها گله دارند که همسرانشان کارهای بیرون از منزل را می آورند خانه؛ پای کامپیوتر و لب تاب می نشینند. در حالیکه باید سعی کنند اوقاتشان را با بچه ها و خانواده بگذرانند؛ با بچه ها بیرون بروند، بازی کنند و… ما الان مسافرت های زیادی می رویم. هرچند بیشتر به خاطر کار تبلیغ است. ولی حتی در آنجا هم همسرم بعضی از بچه ها را با خودشان می برند تا به من کمک کنند.
- از بچه هایتان هم برایمان بگویید؛ سن و سالشان، خصوصیات اخلاقی و خوبشان؟
خدا رو شکر یک صفت مشترک بین همه بچه هایم، خصلت دلسوزیست؛ هم نسبت به یکدیگر و هم نسبت به من و پدرشان.
دختر بزرگم، مطهره، اول دبیرستان است؛ رشته معارف در جامعه الزهرا می خواند. دختر دومم محدثه، دوم راهنمایی و فرزند سومم مهدی کلاس پنجم، بچه چهارم مهدیه کلاس سوم و بچه پنجم کوثر کلاس اول، بچه ششم ابوالفضل پیش دبستانی، بچه هفتم فاطمه ۳ ساله و بچه هشتم عباس که ۴ ماهش است.
زمان تشییع: فردا پنج شنبه ساعت ۹ صبح / بلوار لشگرک، شهرک شهید محلاتی
"حبط" در لغت به معنای باطل شدن است. و در اصطلاح: "از بین رفتن پاداش عمل نیك، به دنبال گناهی كه در پی آن عمل، انجام گرفته است."حبط در قرآن نیز به همین معنی استعمال شدهاست. علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان، واژه حبط را به معنای "عمل بی أجر" و یا "باطل شدن عمل و از تأثیر افتادن آن" به كار بردهاند و افزودهاند كه واژه حبط در قرآن جز به "عمل" نسبت داده نشدهاست.
درباره علت حبط اعمال نیز گفته شده که ممكن است انسانی، عمل نیكی را با همه شرایط صحت انجام دهد، اما همین انسان نیكوكار، در برابر یكی از اصول دین، لجاجت و عناد ورزد. در این صورت، آن عمل نیك به واسطه این عناد و لجاجت یا انحرافِ دیگر، از بین میرود و به خاطر آفت زدگی، پوچ و تباه میگردد؛ همچون بذری سالم كه در زمین مساعد پاشیده میشود و حاصل هم میدهد، ولی قبل از اینكه مورد استفاده قرار گیرد دچار آفت میگردد و ملخ یا صاعقه آن را نابود میسازد.
فارس، همه کم و بیش میشناسیمش؛از فعالان مبارزه مسلحانه ضد حکومت پهلوی است. از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. عناوینی چون: «فرماندهی سپاه همدان، ریاست زندانهای زنان تهران، اولین فرمانده سپاه غرب کشور بعد از انقلاب، یکی از سه نمایندهای که در سال 67 پیام تاریخی امام (ره) را به گورباچف رساند، سه دوره نمایندگی مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی، مسئول بسیج خواهران کل کشور، استاد مدرسه عالی شهید مطهری، دارنده نشان درجه 3 ایثار، مدرس واحد معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت و قائم مقام دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی» رانیز در کارنامه خود دارد. خواندن گفت و گوی ما با ایشان خالی از لطف نیست.
*نام و نام خانوادگی؟
مرضیه حدید چی مشهور به خواهر دباغ، خواهر طاهره، خواهر زینب احمدی نیلی
*تاریخ تولد؟
خرداد 1318 همدان
*شغل پدر؟
پدرم کتابفروش و استاد اخلاق و مادرم هم معلم اخلاق بود.
*تحصیلات؟
تحصیلاتم را از مکتب خانه آغاز کردم و از معلومات پدرم در یادگیری قرآن و نهجالبلاغه نیز بهره بردم.
*سال ازدواج؟
سال 1333 با محمد حسن دباغ ازدواج کردم.
*با ایشان از قبل آشنایی داشتید؟
خیر، آن موقعها مثل الان نبود، آشنایی از طریق خانوادهها و پرس و جوی محلی بود ایشان در تهران بودند و ما در همدان. 14 ساله بودم و بلافاصله بعد از ازدواج به تهران آمدم و تک و تنها زندگی در تهران را شروع کردم.
*حاصل زندگیتان چند فرزند است؟
یک پسر و هفت دختر
*در هنگام مبارزات سیاسیتان چند فرزند داشتید و بچهها چند ساله بودند؟
هر هشت فرزند را داشتم کوچکترینشان 4 ساله بود.
*چه طور شد که وارد فعالیتهای سیاسی شدید؟
چند دلیل وجود داشت؛من و دختر شاه - شهناز -هر دو در یک شب به دنیا آمدیم و این مسالهای بود که همه به من گوشزد میکردند و میگفتند شهناز کجا و تو کجا؟ او با آن همه امکانات و تو اینجا اینگونه.از همان روزها بود که دلم برای این همه تبعیض به درد آمد.دلیل بعدی پدرم بود که همواره در صحبتهایش به ظلمهایی که رژیم در حق مردم میکرد معترض بود.دلیل دیگر هم بر میگردد به اساتیدی که خدمتشان درس میخواندم اساتیدی چون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی و حاج شیخ علی خوانساری به خصوص استاد سید مجتبی صالحی خوانساری که روحیه ظلم ستیزی و مبارزه در ایشان بسیار بود.
*همسرتان چطور بودند؛ ایشان هم سیاسی بودند؟
همسرم بسیار مذهبی بودند، ایشان هم در سال 42 فعالیت سیاسی میکردند و به پخش اعلامیه میپرداختند اما بعد که کارشان از تهران به اهواز و شهرهای دیگر منتقل شد بیشتر تمرکزشان روی مسائل کاری بود و چند روزی که مرخصی میآمدند بیشتر به بچهها میپرداختند.
*چطور با امام آشنا شدید؟
در آن سالها، منزلمان نزدیکی مسجد موسی ابن جعفر بود. در رفت و آمدهایمان به مسجد متوجه شدیم آیتا... سعیدی به مسجد میآیند. همراه همسرم با ایشان به صحبت نشستیم و ایشان را قانع کردیم که برای 16 - 15 نفر از خانمها کلاس درس بگذارند ایشان هم قبول کردند و درس اخلاق و هم درس جامعه مقدمات را برگزارکردند. در این جلسات شرکت کردیم و با یکسری از دانشجویان، از سال 1346 زیر نظر ایشان وارد مسائل انقلاب شدیم و به تهیه و تنظیم و پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) پرداختیم. تا سال 1349 که آیتالله سعیدی -که خداوند او را با شهدای کربلا محشور گرداند - به شهادت رسید بعد از ایشان ادامه کار را در محضر مجتبی صالحی خوانساری دنبال کردیم.
*عمده کارهای سیاسیتان چه بود؟
در ابتدا تهیه و توزیع اعلامیه و سپس سخنرانی به اسمهای مختلف در شهرستانها
* همسرتان اعتراضی نداشتند؟ فرزندانتان چطور؟
خیر؛ همسرم مرا کاملا آزاد گذاشته بودند. بچهها هم در محیطی رشد کرده بودند که با این مسائل آشنایی پیدا کرده بودند.
*اولین دستگیریتان چه زمانی بود؟
سال 52. ساواک همه تلاشش را میکرد تا بتواند سر نخی پیدا کند. یکی از دانشجویان علم و صنعت مراسم عروسیاش را در منزل ما گرفت و در کارت دعوت، آدرس خانه ما لو رفت. فردای روز عروسی، دم در رفتم تا آشغالهای مراسم را بیرون بگذارم. یکی از ساواکیها پشت در منتظر بود .تا در را باز کردم پایش را لای در گذاشت و بعد هم ،همه ساواکیها ریختند توی منزل و چند نفر را که خواب بودند با خود بردند آنها از فامیل همسرم بودند متاسفانه آنها زیر شکنجه دوام نیاوردند و اطلاعات را لو دادند بنابراین دو سه روز بعد ،ساواکی ها آمدند و من را بردند و چند روز بعد هم خانه را گشتند و رضوانه را هم دستگیر کردند.
*رضوانه چطور پایش به قضیه باز شد؟
رضوانه سرودها و اشعاری را که از رادیو عراق پخش میشد جمعآوری کرده و در دفترچهاش نوشته بود. پس از دستگیری من، ساواک به خانه رفت و آنجا را مورد بازرسی قرار داد. متاسفانه دفتر سرود رضوانه را پیدا کردند بعد هم برای آنکه بفهمند خط کدامیک از بچهها است، به بچهها گفتند برای آزادی مادرتان نامه بنویسید شاید آزادش کنند. بچهها هم از روی بچگی نامه نوشتند و آنها هم خط رضوانه را شناختند و او را دستگیر کردند.
*بدترین شکنجهای که تحمل کردید؟
در ارتباط با خودم، نمیدانم از کدامیک نام ببرم. اما وقتی رضوانه را شکنجه میدادند سختترین لحظاتی بود که برمن میگذشت.
*رضوانه چطور زیر شکنجهها دوام آورد؟
رضوانه خیلی صبور بود. ساواک برای به حرف در آوردن من، او را به شدیدترین وجه ممکن شکنجه میکردند. یادم هست یکبار بعد از شکنجهها، دیگر صدایی از او نیامد از شدت ضربات بیهوش شده بود و دیگر به هوش نیامد. او را روی پتو انداختند و بردند فکر کردم مرده است در آن لحظه خدا را شکر کردم که مرده است و دیگر شکنجه نمیشود و زجر و دردی را تحمل نمیکند. بعد از چند وقت او را آوردند. فهمیدم در بیمارستان بستری بوده. وقتی دستهایش را در دستم گرفتم متوجه زخمهای بدی شدم که روی مچ دستانش بود. گفت که دستانش را با زنجیر و دستبند به تخت بیمارستان بسته بودند. دخترم در همان حال، سؤالی از من پرسید که مهمترین انگیزه من برای تحمل شکنجهها شد. رضوانه پرسید من به جز رفتن به دستشویی همه وقت درازکش با دستبند به تخت بسته شده بودم، مادر من همه نمازهایم را خوابیده خواندم، به نظرشما نمازهایم درست است؟ این صحبت دخترم بعد از تحمل آن همه شکنجه باعث شد که بیش از پیش به کارم ایمان داشته باشم.
*رضوانه چند وقت در اسارت بود؟
4 روز مانده بود که شش ماه اسارتش تکمیل شود که او را به زندان قصر فرستادند تا دادگاهی شود در دادگاه هم چون دلیلی برای متهم کردنش نداشتند او را به 6 ماه محکوم کردند که چون گذرانده بود آزاد شد.
* الان رضوانه چگونه است؟
رضوانه در حوزه درس میخواند و 2 دختر و یک پسر دارد، اما تا به حال دوبار قلبش را عمل کرده و با دردهایی که از شکنجههایش به یادگار مانده، دست و پنجه نرم میکند.
* آیا از طرف نهاد خاصی حمایت میشود؟
این یکی از ناگفتههای من است. از دختر 13 سالهام با آن همه شکنجهای که شده بود با این دردی که تا به امروز همراهش است هیچ حمایتی نشده است چون 4 روز از 6 ماه کم دارد تا عنوان زندانی سیاسی به او اطلاق شود. فقط رهبر معظم انقلاب شخصا به ایشان عنایتی داشتهاند و کمکی کردهاند.
*از فرانسه بگویید، چطور از فرانسه سردر آوردید؟
در اثر شکنجههای بسیار، بدنم صدمه دید و در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفتم. همان موقع محمد منتظری پاسپورت فردی به نام زینب احمدی نیلی را با عکس من تنظیم کرد و من با این پاسپورت جعلی به انگلستان فرار کردم. در لندن هم یکی از دانشجویان ایرانی منتظرم بود که مرا به یک هتل پاکستانی برد. روز روشن آنجا هم یکی از دانشجوها بود 3 - 4 روز آنجا ماندم پول که نداشتم بنابراین قرار شد کارهای خدماتی را انجام دهم و به جایش وعده صبحانه را رایگان به من بدهند من با همان وضعیت جسمانی، روزها روزه میگرفتم و غروبها هم با همان وعده صبحانه افطار میکردم.
*خانوادهتان میدانستند کجا هستید؟
کسی خبر نداشت بچهها و خانوادهام نیز فکر میکردند که من در درگیریهای خیابانی کشته شدهام که ای کاش رفته بودم.
*چقدر درآن وضعیت بودید؟
3 ماه، تا اینکه محمد منتظری آمد چند روز بعد از شهادت دکتر شریعتی بود با تعدادی از بچهها تظاهراتی در لندن به پا کردیم بعد به فرانسه رفتیم پشت سر این قضیه شهادت آقا مصطفی بود که اعتصاب غذا راه انداختیم. بعد هم به لبنان و سوریه رفتم و دورههای چریکی را گذراندم. در این سالها در عربستان، عراق، لبنان و سوریه و فرانسه تردد داشتم تا اینکه امام وارد فرانسه شدند پلیس فرانسه اصرار داشت که یک زن پلیس فرانسوی، مسئولیت حفاظت از ایشان را به عهده بگیرند اما امام(ره)به شدت مخالف بودند. بنابراین من به نوفل لوشاتو رفتم و با توجه به آموزشهایی که دیده بودم محافظ شخصی حضرت امام شدم و وظایف اندرونی از جمله خرید، شتسشو و ... را نیز به عهده گرفتم.
* آیا به زبان فرانسه تسلط دارید؟
نه خیر، برای خرید نیازی به آشنایی با زبان نداشتم از سوپرمارکتها هر چه میخواستم برمیداشتم و وجه آن را میپرداختم. اما خوب، برای ارتباط با همسایهها و صحبت با خبرنگارها، آقای دکتر حجابی و دکتر غرضی بودند که تسلط به زبان فرانسه داشتند.
* روزی که شاه رفت ...
خبرنگاران همه جمع شده بودند تا نظر امام را جویا شوند. امام هم به کوچه تشریف آوردند و خبرنگاران هم دور امام را احاطه کردند ناگهان دیدم خبرنگاری پشتسر امام پشت نردهها از چوبی بالا رفته، برای امام احساس خطر کردم به سمت نرده رفتم اینقدر با دو دستم این نردهها را فشار دادم که تخته چوبی افتاد و بعدها فهمیدم که دوربین هم شکسته شده. این فشاری که به نردهها دادم باعث شد که حالم بد شود و از هوش بروم و در بیمارستان بستری شوم.
* آیا شما با امام به ایران برگشتید؟
امام فرموده بودند که هیچ یک از خواهران همراه ایشان نباشند فقط خواهر طاهره را بگویید بیاید، شاید بچههایش در فرودگاه منتظرش باشند. شب دوازدهم حاجاحمد- که خدا با شهدای کربلا محشورش کند- به بیمارستان آمد تا مرخصم کند اما دکترها اجازه ترخیص ندادند و بنابراین من از پرواز جا ماندم.
*شما کی و چه زمانی به ایران آمدید؟
دو روز که از بازگشت امام به ایران می گذشت از بیمارستان مرخص شدم و با امام تماس گرفتم، ایشان فرمودند اوضاع به گونهای است که بهتر است شما نیایید. من در همان خانه شماره 30 ماندم تا اینکه شب 27 بهمن امام فرمودند که میتوانید به ایران بیایید.
*چند سال دور از خانواده بودید؟
از سال 53 تا سال 57
*وقتی پا به زمین ایران گذاشتید چه احساسی داشتید؟
من پایم به زمین نرسید. مرا با ویلچر از هواپیما پیاده کردند. گریه فرصتم نمیداد، نه گریه دیدن بچههایم، گریه شادی. موقع رفتن با چه ترس و لرزی وارد فرودگاه شدم و حالااین گونه فرودگاه پر از زنان چادر مشکی بودکه به استقبالم آمده بودند. دوستانم، شاگردانم و خانوادهام.
*اگر زمان به عقب برگردد؟
باز هم همان کارها را انجام میدهم.
*یادگاریهایتان از آن دوران چیست؟
زخمهایی که بر جسم مانده و عضوهایی که از تن جدا شده.
*این روزها چه میکنید؟
چند وقتی بستری بودم . هرازگاهی مطالعه هم میکنم. قائممقام جمعیت زنان هستم و یکی از اعضای شورای مرکزی جمعیت دفاع از مردم فلسطین، در یکسری از کارهای خیریه هم فعالیت میکنم.
*ارتباط شما با مردم چگونه است؟
ارتباطم با مردم نزدیک است، مرتب در جلسات و سخنرانیها شرکت میکنم.
*از مردم چه توقعی دارید؟
فقط از افراد محتکر و گرانفروش تقاضا دارم که به مردم خیانت نکنند ما مردم محترم و عزیزی داریم.
*به نظر شما چرا خانم دباغ معروف شد؟
این الطافی است که خداوند به من عنایت کرده است.
*اگر چهره ماندگار شوید؟
چهره ماندگار کسی میشود که کارهای برجستهای کرده باشد.
*مگر شما کاری نکردهاید؟
من خودم را کوچکتر از آن میدانم که بگویم کاری کردهام. کارهای من فقط به اندازه ذره خردلی است، همین.
*سهم شما از انقلاب چیست؟
همین که زنده بمانم و در پیروزی انقلاب کنار مردم باشم یک سهم بزرگ و ستودنی است.
*برای منحرفان و کژاندیشان انقلاب چه حرفی دارید؟
اگر بتوانم کنارشان بنشینم و یک یک واژهها و اخبار مربوط به انقلاب و شهدای انقلاب را برایشان بگوییم مسلماً نگاهشان تغییر خواهد کرد. ما شهدای بسیاری داشتیم از بچه 6 ماهه تا دختر 5 ساله که خودم شاهد شهادتشان بودم تا پیرمرد و پیرزنهای 80-70 ساله. آنها ذاتاً آدمهای بدی نیستند بلکه اطلاعات لازم را ندارند.
*به جوانان چه توصیهای دارید؟
بیایند واقعیت انقلاب و امام را بشناسند. حتی لازم است پیرترها هم برای آشنایی هر چه بیشتر با امام و انقلاب وقت بگذارند. ما باید با اهداف و دستاوردهای انقلاب بیش از پیش آشنا شویم.
*تا به بحال شده که جایی کارتان را راه نیندازند؟
خیلی دوست ندارم شناسایی شوم، من هم مثل بقیه هستم. شاید خیلیها به چهره مرا نشناسند، اما تن صدایم به گونهای است که خیلیها مرا از روی آن میشناسند.
*تا بحال چیزی آزارتان داده؟
بله، همان مجریها و گویندههای مردی که زیر ابرو برداشته و مثل زنان اصلاح کردهاند. متأسفانه سیمای ما در بین جوانان ما بد الگوسازی میکند. چند بار با آقای ضرغامی تماس گرفتم. متأسفانه یا میگویند جلسه است یا میگویند شماره بگذارید که متأسفانه هنوز موفق نشدهایم با ایشان صحبت کنیم. صحبت من این است چرا باید سیمای جمهوری اسلامی چنین مجریهایی بیاورد که روی جوانان ما تأثیر منفی بگذارند. وقتی به پسرها میگوییم چرا زیر ابرو برمیدارید و ... به راحتی میگویند عیبی که ندارد توی تلویزیون هم مجریها اینگونهاند. درست است که در سینما و فیلمها وضعیت بدتر است اما میگوییم تقصیر تهیهکننده و کارگردان است و به ریاست مربوط نمیشود اما در این موارد ریاست صدا و سیما که میتواند اقدام کند.
*صحبت شما با زنان؟
زنان ما مشکلی ندارند. ما نتوانستیم اسلام درست را به آنها نشان دهیم. ما با آنها بد برخورد کردیم.وقتی زنان بیحجاب به احترام تظاهرات، روسری سرشان کردند ما نتوانستیم کاری کنیم که آنها ارزش و اصالت روسری را بدانند. همین ضعف ما باعث شد که روسری را به کناری بیندازند و ... ما باید در تربیت دینی بچهها قویتر عمل کنیم. سوای خانوادهها ،جامعه و ارگانهای آن مثل آموزش و پرورش باید بچهها را با مفاهیم واقعی اسلام آشنا کنند و مسأله و فلسفه حجاب را به خوبی بازگو و بیان کنند تا ما دیگر مسائلی پیرامون بدحجابی و غیره نداشته باشیم.
*دهه فجر امسال چگونه بود؟
احساس میشد یک مدتی است که امام فراموش شده است. خداراشکر برگزاری برنامههای دهه فجر امسال در مرقد امام (ره) این خوشحالی را به من داد که درب مرقد امام باز شده است.
*و حرف آخر؟
انشاءالله خداوند باری تعالی این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عج) پیوند دهد.
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست / با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است / لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ / معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه / با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها / پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است / پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی / دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان / پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر / هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب / کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه / چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک / دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست / از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای / پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری / با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟ / با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور / بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
شفیق بلخی خربزه ای برای همسر خود خرید. زوجهاش دید طعمی ندارد. به شفیق اوقات تلخی نمود و سخن های غضب آلود و تند گفت. شفیق با کمال نرمی گفت: این همه خشونت برای کیست؟ به جهت خریدار یا فروشنده؟ یا زارع و یا خالق است؟ اگر به جهت فروشنده است، او عمداً میوه بد به کسی نمیدهد، به جهت اینکه می داند که آن مشتری دیگر به نزد او نخواهد رفت. اگر به من می گویی که خریدارم، من اگر می دانستم که بد طعم است البته نمی خریدم. و اگر به زارع میگویی، او نیز تخم بد طعم هرگز دانسته و فهمیده نخواهد کاشت. اگر به خالق میگویی پس توبه کن. پرهیز بنما و ناشکری مکن . زن از گفتار خود خجل شد و عذر خواست.
برخی از گله گذاری ها و ناشکریها در میان گفتار و اعمال ما وجود دارد که در حین ارتکاب، از اشتباه بودن آن غافل هستیم. در بسیاری اوقات به جای آنکه شکر خدا و تشکر از خلق او را به زبان برانیم، جز ناشکری و گله گذاری امری دیگر را جایز نمیشماریم.
حلول ماه ربیع الاول ماه جشن و سرور اهل البیت ( ع ) را به تمامی مسلمین تبریک می گویم .
رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله فرمودند:
رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله فرمودند:
هرکس بشارت ماه ربیع الاول را به من بدهد من هم بشارت بهشت را به او می دهم .
ماه ربیع الاول آغاز شده است؛ ماهی که در آن حوادث تاریخی مهمی اتفاق افتاده است که از آن جمله، حادثه مهم و تاریخی لیلة المبیت، هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه، ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام، آغاز امامت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه و هلاکت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.
همچنین غزوه بنی نضیر در سال چهارم هجری، صلح امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه در سال 41 قمری، شهادت حضرت امام حسن عسگری علیه السلام در سال 260 قمری، واقعه احراق مکه در هنگام جنگ یزید با عبدالله بن زبیر در سال 64 قمری، حادثه صاحب زنج و قتل 300 هزار نفر از مردم بصره به دست موفق عباسی در سال 258 از دیگر حوادث مهم ماه ربیع الاول است.
وقایع و مناسبتهای ماه ربیع الاول
روز اول : مهاجرت حضرت رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم ) از مكه و ليلة المبيت .
یک حکایت زیبا از ضایع شدن بِن باز در برابر استدلال زیبای مرحوم حکیم:
مرحوم آیه الله العظمى سید محسن حکیم قدس سره که مرجع شیعیان و زعیم حوزه علمیه نجف بود، در سفرى که به عربستان داشت ، در جلسه اى با « بِن باز » مفتى آن روز آن کشور (که نابینا بود) مواجه شد.
بن باز، به دیدن آقاى حکیم رفته بود و قصد داشت با ایشان جدال کند و افکار وهابیگرى خود را مطرح نماید. در این جلسه ، بن باز، از آیه الله حکیم پرسید: شما شیعیان چرا به ظواهر قرآن عمل نمىکنید؟ آیه الله حکیم در جواب گفتند: این دیدار جاى چنین صحبت هایى نیست ، بگذارید به احوالپرسى برگزار شود.
بن باز، سماجت کرده و خواستار دریافت جواب شد. آیه الله حکیم ، ناچار به بن باز گفتند: اگر قرار باشد به ظاهر قرآن تکیه کنیم و همان را معیار عمل به آن قرار دهیم ، باید معتقد شویم که شما به جهنم خواهید رفت !
بن باز، با تعجب پرسید چرا؟
آیه الله حکیم گفتند: چون قرآن مى فرماید: و من کان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبیلا؛سوره اسراء، آیه 72 (کسى که در این جهان (از دیدن چهره حق ) نابینا باشد، در جهان آخرت هم نابینا و گمراه تر خواهد بود). و شما که از دو چشم نابینا هستید، طبق ظاهر این آیه باید در آخرت هم نابینا باشید و در زمره گمراهان که اهل جهنمند، قرار بگیرید. بنابراین ظاهر بسیارى از آیات قرآن مقصود نیست !
بن باز گفته بود اگر قرار است حضرت علی چشمهایم را شفا دهد اصلا نمی خواهم این چشم ها بینا شود . این قدر بغض اهل بیت در دل این مفتیان وهابیت هست و ببینید خدا به چه روز آنها را انداخته . همین بن بازگفته بود ۴۰سال در مدینه ام ودرمسجدالنبی نمازخواندم ولی هنوز به پیامبر سلام نداده ام!!!
منبع:http://aseman0251.blogfa.com
ابوهريره دروغگو و جاعل حديث
مناقشه در وثاقت ابو هريره :
چگونه ممكن است ابوهريره دروغگو باشد ؛ در حالي كه از وي روايات فراواني در كتابهاي روائي نقل شده است ؟
در جواب ميگوييم : كثرت روايت ، هيچ وقت دلالت بر راستگویی آن شخص نخواهد بود ؛ چرا كه راوي هر چه دروغگوتر باشد ، رواياتش نيز افزايش خواهد يافت و ابو هريره مصداق كامل و اتم اين مطلب است او راوی حدود 5000 حدیث است یعنی دین اهل سنت مدیون احادیث اوست آنکه عمر بر او تازیانه زد و او را دزد خواند و تهديد به تبعیدش کرد، ببینید دین خود را مدیون چه شخصیتی هستید پس اگر دروغگویی او از منابع اهل سنت ثابت شود هیچ حدیث او محلی از اعتنا نخواهد داشت .
عمر ، ابوهريره را دشمن خدا ميداند :
مورخين نقل كردهاند كه عمر بن خطاب در سال 21 هـ ابوهريره را به عنوان والي به بحرين فرستاد . به خليفه خبر دادند كه ابو هريره مال و ثروت هنگفتي جمع آوردي كرده است . خليفه در سال 23 وي را عزل و به مدينه فراخواند . وقتي كه ابو هريره آمد ، عمر به وي گفت :
يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟!
اي دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ! مال خدا را سرقت ميكني ؟
ابوهريره در جواب گفت :
لم أسرق وإنّما هي عطايا الناس لي .
دزدي نكردهام ، اينها هديههايي است كه مردم به من دادهاند !
در طول تاریخ بودند و هستند کسانی که مدعی صداقت و داشتن علم و ... هستند و خود را اهل تفکر و بحث علمی می دانستند . اما وقتی با ایشان بحث می کنید یا دشنام می گویند و یا ....
یکی از کاربران که خود را محمد معرفی کرده بود ما را دعوت به هم کلامی کرد و اما در ادامه شروع به توهین به برخی از علما نموده و حتی به عنوان برخی ادعاهای متاسفانه ناراست نمود که در این مجال اندک تا جایی که ممکن باشد به بیان مسائلی در ژاسخ به شبهات ایشان می نمایم.
وبگاه ایشان به نام: قبله نما
و اما شبهه نخست :
ایشان گفتند حضرت ام کلثوم دختر حضرت زهرا و حضرت علی (ع) با عمر(قاتل حضرت زهرا (س) ازدواج کرد
و مدعی شدند ما شیعیان کاسه داغ تر از آش شده و اصلا واقعیت را نمی دانیم و ...
در ذیل به پاسخ این شبهه می پردازیم:
اینم فایل پی دی اف پاسخ به این شبهه که توسط موسسه تحقیقاتی ولی عصر(عج) مطرح شد
http://www.valiasr-aj.com/lib/omekolsom/omekolsom.pdf
حتما ادامه مطلب را بخوانید
9 دی نور ایمان منجلی بود
9 دی ذکر لبها یا علی بود
9 دی روز مرگ اهل فتنه
9 دی روز بیعت با ولی بود
پانزده توصیه حاج محمد اسماعیل دولابی (رحمة الله عليه) در خصوص زندگی مومنانه:
«قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»[1]
آنها میگویند: خدایا ما را برگردان تا یک عمر دیگری و یک زندگی دیگری داشته باشیم و در زندگی جدید، فکری برای قبر و قیامت خود بکنیم. در پاسخ به آنان خطاب میشود: «كَلاَّ»! برگشتنی در کار نیست. سپس قرآن شربف در ادامه آیه میفرماید:
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ»[2]
بعد از گذر از این عالم، برزخ وجود دارد که باید انسانها تا فرا رسیدن روز قیامت و حشر، در آن بمانند. بنابراین برای طی کردن این منزل مهم، باید چارهجویی کرد تا عالم برزخ برای انسان، ملالت آور و به صورت جهنّم نباشد.
کتاب روضه الشهدا - نوشته ملاحسین واعظی کاشفی
آنچه در کربلا گذشت (از مدینه تا کربلا) -نوشته آیت الله محمد علی عالمی
نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا - نوشته دکتر غلامحسین زرگری نژاد
حماسه حسینی - نوشته شهید مطهری
مقتل الحسین علیه السلام (از مدینه تا مدینه) - نوشته محمد جواد ذهنی تهرانی
کامل الزیاره - نوشته ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن قولویه قمّى
از مدینه تا نینوا - نوشته دکتر عباس علاقهبندیان
ترجمه مقتل لهوف - نوشته سید بن طاووس حلّی
مقتل مقرم - نوشته سید عبدالرزاق مقرم ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی
کتاب های بیشتر در ادامه مطلب
به گزارش خبرگزاری اهل بیت علیهم السلام ـ ابنا ـ با گذشت نزدیک به 1400 سال از فاجعه خونبار عاشورا همچنان اين داغ در آسمان و زمين تازه است و کائنات، عزادار فرزند پیامبر حسین بن علی(ع) است.
در تازه ترين رویداد عاشورائی، یکشنبه 5 آذر ۹۱و همزمان با روز عاشورای اباعبدالله الحسین (ع) مقداری از تربت اصلی قبر امام حسین(ع) که در موزه آن حضرت در کربلا قرار دارد به رنگ خون درآمد.
این حادثه در مقابل چشمان حیرت زده شاهدان عینی رخ داد و مقامات رسمی آستانه مقدسه امام حسین(ع) آن را تأیید کردند و تصاویر این حادثه در سایت رسمی آستانه حضرت ابو الفضل العباس(ع) ـ سایت کفیل ـ منتشر شد.
همچنین «حجت الاسلام شيخ عبد المهدي كربلائي» نماینده آیت الله سیستانی و تولیت آستانه مقدسه امام حسین(ع) با حضور در موزه شخصاً این واقعه را مشاهده کرد و نیز هزاران نفر از زائران برای دیدن آن به موزه رفتند.
آنچه در پی می آید تصاویر این تربت شریف است:
در احادیث معتبر نقل شده در کتابهای شیعه و سنی آمده است که جبرئیل امین، مقداری از خاک کربلا را همراه با خبر شهادت امام حسین(ع) برای پیامبر اکرم(ص) آورد. ایشان هم آن تربت را به همسر خود ام سلمه داد و فرمود: "هرگاه این خاک به رنگ خون درآمد فرزندم حسین(ع) در سرزمینی به نام کربلا كشته می شود".
متن حدیث: عن «عمر بن ثابت» عن «الاعمش» عن «شقيق» عن «امّ سلمة» قالت: كان الحسن والحسين(عليهما السلام) يلعبان بين يدي رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) في بيتي; فنزل جبريل فقال: "يا محمّد إن امتك تقتل ابنك هذا من بعدك" و أومأ بيده إلى الحسين(ع). فبكى رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) وضمّه إلى صدره ثم قال رسول اللّه(ص): "وضعت عندك هذه التربة" فشمّها رسول اللّه (ص) قال: ريح كرب و بلاء، و قال: "يا ام سلمة إذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمي أن ابني قد قتل".
ترجمه: «عمر فرزند ثابت» از «اعمش» و او از «شقيق» روايت كرده كه «جناب ام سلمه» گفت: روزی حسن و حسين در منزلم جلوی پيامبر بازى مى كردند. در این هنگام جبرئيل نازل شد و به پيامبر گفت: "اى محمّد امتت بعد از تو اين پسرت را به شهادت مى رسانند" و با دستش به سوى حسين (علیه السلام) اشاره كرد. رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) گريه كرد و حسينش را در سينه اش گرفت. سپس رسول خدا(ص) تربتی که جبرئیل به او داده بود را بویید و فرمود: "بوى كرب و بلاء است". و سپس به من فرمود: "اى ام سلمه! اين تربت را در نزد تو مى گذارم. وقتى آن تبدیل به خون شد بدان كه پسرم حسین كشته شده است".
برخی منابع اهل سنت که این حدیث را روایت کرده اند: «ابن حجر عسقلانى» در کتاب تهذيب التهذيب ـ «ابن ابی بکر هیثمى» در مجمع الزوائد ـ «طبرانى» در کتاب المعجم الكبير.
و این هم تصاویر خاک در روز های عادی و خونی شدن در روز عاشورا
فرجام قاتلان و دشمنان امام حسین(ع) در کربلا
نام | نقش وی در کربلا | سرانجام و چگونگی مرگ |
شمر بن ذیالجوشن | نقشآفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش | دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ |
محمد بن اشعث بن قیس | نقشآفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند | روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد |
عبید الله بن زیاد | در حادثه کربلا، همه جنایتها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت | چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد |
یزید بن معاویه | چوب زدن بر دندانهای مبارک امام حسین(ع) | هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد |
سنان بن انس | نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت | زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت |
عمر بن سعد | مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت | به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد |
حرملة بن کاهل | پرتاب تیر بر گلوی علیاصغر(ع) | مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند |
حصین بن نُمیر | فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) | ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد |
مالک بن نُسیر کِندی | فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) | قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند |
زرعه دامی | از قاتلان امام(ع) | هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه میزد و میگفت به من آب دهید |
محمد بن اشعث | هتک حرمت امام حسین(ع) | توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد |
عبدالله بن حَوزه | تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) | قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت |
شبث بن ربعی | با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد | ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر رانهایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند |
ابحر بن کعب | برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان | ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشمهایش را از حدقه درآورد |
شرحبیل | از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد | مختار او را با آتش سوزاند |
عمروبن حجاج | در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود | به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد |
احبش بن مرثد(اخنس) | با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد | پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد |
عبدالله بن ابی حُصین | آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بیشرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعهای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری | به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب مینوشید تشنگیاش برطرف نمیشد تا اینکه هلاک شد |
بَجدل بن سُلیم | انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید | مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد |
اسحاق بن حَیوه حضرمی | داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد | با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید |