اشعار مناجاتی آخر ماه رمضان
ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمانی نگاهت پر بگیرم
ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
دست شما را جای قرآن سر بگیرم
ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
ای کاش می شد تا برای سجده از تو
مهری زخاک تربت مادر بگیرم
تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم
موسی علیمرادی
********************
اشعار شب قدر - امام زمان(عج)
خوش آنكه در غم تو، قلب مبتلا دارد
به دست سبحه ی ذكر و لب دعا دارد
فقیر گوشه نشین محبتت هستم
بساز با دل آنكه، فقط تو را دارد
سحر بدون حضورت، غروب دل تنگی ست
دلم بدون تو كِی، رغبت غذا دارد؟
كنار سفره افطار ما نمی آیی؟
كه احتیاط، یقین لقمه های ما دارد...
زمانه پر شده از مکر و حیله و نیرنگ
مگر ز ساعت تو مدعی حیا دارد
چرا ظهور تو را در گناه می جویم؟
تفكری كه فقط، حاصل فنا دارد
پناه بر تو از این فرقه های شیطانی
كه عزم دشمنی و كینه با شما دارد
اگر چه جاهلم و پرگناه می فهمم
كه پیروی ز شما، قیمت خدا دارد
بگو رَوَد به كناری، بمیرد از ذلّت
كسی كه دل ز مرام شما جدا دارد
بیا و در شب احیا مرا هم احیا كن
كه مرده دل، ز حریم تو جا كجا دارد؟
به قدر ذره شب قدر، اگر مرا نخری
چه ارزشی دگر این عمر بی بها دارد؟
حسین نیت شب زنده داری ام باشد
دلم هوای سحرهای كربلا دارد
طواف مرقد شش گوشه ی حسین غریب...
...امامِ من به خدا با شما صفا دارد
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
********************
اشعار شب قدر - امام زمان(عج) - شب نوزدهم - محمد فردوسی
گم کرده ام به ظلمت شب نور ماه را
حس می کنم بدون تو سختی راه را
تا کی بناست از غم و داغ مُفارقت
هر صبح و شام سر بکشم جام آه را
این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود
یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را
هر هفته ای که می گذرد آه می کشم
طی می کنم بدون تو هر سال و ماه را
ای کعبه ای که خال سیاهت مطاف ماست
روزی نما که بوسه زنم قبله گاه را
آقا اگر چه نوکر خوبی نبوده ایم
از ما مکن دریغ تو نیمه نگاه را
آخر چگونه بی مدد مهربانیت
جبران کنیم این همه عمر تباه را
مقصود ما در این شب احیا فقط تویی
احیا نما تو این دل غرق گناه را
قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده
پروردگار بنده ی بی سر پناه را
شاید به آبروی تو و نام مادرت
بخشد خدا معاصی این روسیاه را
آقا بیا به فرق پُر از خون مرتضی
امشب درآر بنده ی در قعر چاه را
محمد فردوسی
********************
اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با امام زمان(عج) - مسعود اصلانی
برگرد انتظار اهالی آسمان
خیره به راه آمدنت مانده چشممان
داریم از نیامدنت زجر میکشیم
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
هر جمعه بغض راه گلوی مرا گرفت
از روزهای سخت بدون تو الامان
یک چشمه اشک گشته و خیره به راه تو...
...مانده دو چشم خسته ی من ؛عشق بی نشان
دوریِ تو خسارت دنیای عاشق است
ما مرده ایم بی تو بیا پیش ما بمان
ما زائران جاده عشق سه شنبه ایم
سنگ صبور این دل مان ،چاه جمکران
مسعود اصلانی
********************
اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با امام زمان(عج) - مسعود اصلانی
سرد است بی حضور تو حال و هوای ما
بغضش گرفته دست قنوت دعای ما
آقای من زمان ظهورت نیامده؟
یا اینکه بی اثر شده آقا بیای ما
وقتی که نیستی بخدا بی حضور تو
هر شب قدم زده غمِ تو پا به پای ما
از زندگی بدون تو خیری ندیده ام
بی تو چه سخت میگذرد روزهای ما
بی اختیار میچکد اشک نگاه ها
اصلا تو را بهانه گرفته صدای ما
ما قلبمان شکست برای حرم؛ بگو ...
... آقا چه شد سفارش کرب و بلای ما
مسعود اصلانی
**********************
اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با امام زمان(عج)
ماه خدا رسید ولی تو نیامدی
وقت دعا رسید ولی تو نیامدی
ماه از تو ،سفره از تو ،خدایی شدن ز تو
لطفت به ما رسید ولی تو نیامدی
سلطانی و مقربیِ سائلان ز تو ست
شاها گدا رسید ولی تو نیامدی
از دستِ دوری از قدم سست ،عاشقت...
....تا ناکجا رسید ولی تو نیامدی
دل مرده ایم و در ظلمات گنه اسیر
آب بقا رسید ولی تو نیامدی
مهر طبیب و لذت درمان برابر است
دارالشفا رسید ولی تو نیامدی
سر قرار سحرهای ارک مان آقا
هر آشنا رسید ولی تو نیامدی
مست شهادتیم که عطر حضورتان
از لاله ها رسید ولی تو نیامدی
سال امام هادی و انوار جدتان
از سامرا رسید ولی تو نیامدی
از افتتاح و زمزمه ی یا حسین مان
تا کربلا رسید ولی تو نیامدی
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هشتم ماه رمضان91
**********************
اشعار ماه مبارک رمضان - اشعار مناجات با امام زمان(عج)
هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من
مستحق هيــچ پروازي نباشد بال من
كارهاي من وصالت را به تاخير افكند
بوي هجران مي دهد پرونده اعمال من
من دگر آن نوكر خوب و قديمي نيستم
اين لباس نوكري گريد بر اين احوال من
بارها دستم گرفتي و نمـك گيرت شدم
بارها شد ، جاي من تو آمــدي دنبال من
بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده اي
شكر يك نعمـت نكرد آخر زبان لال من
ياد آن حال و هواي خلوت با تو بخيــر
با دعاي خويش ده تغيير سوء حـال من
تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
من گنه كردم تو كردي گريه براحوال من
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
**********************
اشعار امام زمان(عج) - ماه مبارک رمضان - سید مجتبی شجاع
گفتم که بی قرار تو باشم ....ولی نشد
تنها در انتظار تو باشم ....ولی نشد
گفتم به دل که جلب رضایت کند ... نکرد
گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
گفتم که میرسی تو و من هم دعا کنم
در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
گفتم که تا اجل نرسیده است لحظه ای
در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد
گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد
گفتم به قدر آه دل دلشکستگان
در روزگار تو باشم ولی نشد
گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
مانند مهزیار تو باشم ولی نشد
گفتم شمیم ماه مبارک که میرسد
در روضه بی قرار تو باشم ....ولی نشد
سید مجتبی شجاع
**********************
اشعار مناجات با امام زمان(عج)
رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت
گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
چه کار کرده دل من برای آمدنت
چه دیده ها که به راهت سپید شد
چه گریه دار شده ماجرای آمدنت
تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
ولی نبود مهیا فضای آمدنت
در آن میان که بوی گناه می آید
نباشد ای پسر نور جای آمدنت
اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
دعا و گریه شود ره گشای آمدنت
سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
چه عاشقانه نشستند پای آمدنت
تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت
چه می شود که بگیریم سر به روی دست
شویم همسفر کربلای آمدنت
===============
گرچه پرم وا میشود با ذکر استغفارها
پرواز دشوار است با سنگینی این بارها
گرچه تو خوبی من بدم هربار گفتی آمدم
توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها
صد بار گفتم عاقبت یک بار تویه میکنم
آخر نمی آید چرا یک بار، این یک بارها
من هرکجا که رو زدم رویم خریداری نداشت
پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها
دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه
دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدارها
وقتم کم و راهم دراز با این گدا قدری بساز
هر جا روم سد میکند راه مرا دیوارها
سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من
پس خوش به حال لذت خوابیدن هشیارها
گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا
خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها
گیرم مددکاری برای کار من پیدا نشد
نام علی وا میکند آخر گره از کارها
ذکر و دعای بی علی مثل غذای بی نمک
از برکت نام علی شیرین شود گفتارها
من سال ها دیوانه ی ایوان طلای حیدرم
عشق است با نام علی سرها رود بر دارها
گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر
بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها
================
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه فراق گریه فراق این چه رسمی است؟
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو ...
... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
محمد فردوسی
=====================
دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد
وقتی تو را بابای من دنیا ندارد
رفتی ؛یتیم بی قرار شهر کوفه ...
...حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد
رفتی برای زینب تو خستگی ماند
دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد
خونت نوشته گوشه محراب مسجد
این کوه طور عاشقی موسی ندارد
دنیا پدر جان تا خود روز قیامت
مانند تو گریه کن زهرا ندارد
رفتی و از این شهر بردی مهربانی
کوفه برای ماندن ما جا ندارد
رفتی خیال دشمن تو گشت راحت
در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد
فکری به حال روزگار دخترت کند
در روزهایی که حرم سقا ندارد
محمد حسین رحیمیان
=================
ای محو تماشای تو چشمان پری ها
از رایحه ات مست تمام سحری ها
خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
محصول غم عشق تو شد خونجگری ها
ای گمشده این دل سرگشته کجائی
بس نیست مگر در طلبت در به دری ها
ای همسفر باد صبا نام مرا هم
کن ثبت نگارا به صف همسفری ها
با سالک بیچاره بگو راه کدام است
باید که به تو ختم شود رهسپری ها
ای یار سحر خیز ، سحر خیز نمایم
محبوب تو باشد سحر و دیده تری ها
باید که نمازی به تمنای تو خوانیم
فارغ ز غم نان و تب سیم و زری ها
ای کاش برای دل من ازغم عشقت
بالا برود زود تب بهره وری ها
شوق نفسی دیدن تو جان به لبم کرد
ما را برهان یار از این جان به سری ها
با باد صبا من گله از زلف تو کردم
تا چند بمانیم در این بی خبری ها
تا چند کنی ناز برای من مجنون
تا چند کنی جلوه به چشم دگری ها
شیرین سخنی گر به سخن لب بگشائی
تعطیل شود کارتمام شکری ها
آوای انا المهدی تو از حرم عشق
پایان بدهد بر همه نوحه گری ها
=================
سکوت می وزد و باد ها پریشانند
و در به در همه در کوچه های بارانند
شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند
یتیم های خدا هم گرسنه ی نانند
قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند
به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند
هزار آدم آواره ی پشیمان گرد
دوباره منتظر سوره های انسانند
تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست
و چاه ها که پر از ناله های پنهانند
شکست فرق نماز خدا به شمشیری
به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!
هنوز خون سرش روی فرق محراب است
و جمع قبله نشینان هنوز گریانند
هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند
و بین یک در و دیوار روضه میخوانند
====================
بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است
شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است
تمام حرف همین است که گنه نکنیم
ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است
شده به یک سحری صاف کن دل خود را
به آیه های خدا با صفا شدن خوب است
به دل حقیقت محبوب را تو پیدا کن
ز عشق های مجازی رها شدن خوب است
چرا به پیش خلائق تو خم کنی سر خود ؟
شبی مقابل دلدار تا شدن خوب است
صدای اهل قبور است می رسد بر گوش
که : آی بنده رفیق دعا شدن خوب است
از این دو دیده به غیر از گنه نشد حاصل
ببند چشم ، که اهل بکا شدن خوب است
ببین که قافله ی عمر می رود از پیش
مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است
مگر که بخت کند رو ، طبیب را بینی
به درد بندگی اش مبتلا شدن خوب است
در این لیالی رحمت اگر خدا خواهد
مسافر حرم کربلا شدن خوب است
رضا رسول زاده
======================
اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت
یتیم پُر شده در کوفه های چشمانت
مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که
گرفته باز دوباره هوای چشمانت
به غیر اشک خجالت نداشتم آقا
نداشتم که بیارم برای چشمانت
و در قبال تمام جفای چشمانم
ندیده ام بخدا جز وفای چشمانت
نشسته ام که کمیل نگاه تو باشم
که مستجاب شوم با دعای چشمانت
تو مُهر سجده من ؛ تو ابوتراب منی
رواست اینکه بیفتم به پای چشمانت
و یطعمون علی حُبّه شما هستید
منم اسیر و یتیم و گدای چشمانت
بخوان دو آیه برایم ؛ دو آیه از چشمت
سپس مرا بنشان در حرای چشمانت
چه دیده ای که دو چشمت دو کاسه ی خون شد
چه دیده ای به مدینه ، فدای چشمانت
به پیش چشم تو یاس تو را چقدر زدند
چقدر صبر نموده خدای چشمانت
و میخ قصه ی تلخیست در نگاه شما
که سالهاست گرفته عزای چشمانت....
رحمان نوازنی
==================
بسم الله النور: با عرض سلام خدمت دوستان خالصانه از همه دوستان و علاقمندان خواهشمندیم که مطالب و راهنماییها ونظرات خودراباما در میان بگذارید.