اشعار مولا علی (ع)1
علی راه سعادت ، روح دین است
علی تفسیر قرآن مبین است
علی تصویر آیات الهی است
و این یعنی که او حبل المتین است
علی تابان ترین روح نماز است
از این رو او به دین رکن رکین است
ولایت بی علی معنا ندارد
علی بر تارک دین چون نگین است
علی روشن ترین راه رسیدن
علی زیباترین زیباترین است
شهادت می دهد چشمان تاریخ
علی مردی حماسه آفرین است
عروجش روی دوش مصطفی گفت
که او خاکی ترین بالانشین است
علی بیدار شب های سجود است
علی نور و سراج العارفین است
دل شب های نخلستان صدای
مناجات علی بس دلنشین است
بنازم رقص شمشیر علی را
که در اوج کشاکش آتشین است
به پایش عَمرها افتاده عُمری
که او فاتح ترین فاتحین است
همین یک حرف بس در وصف مولا
که استاد یل ام البنین است
و از سرچشمه ی فیض نگاهش
هزاران مثل سلمان خوشه چین است
فدای آن امیر شیرمردی
که نامش زینت عرش برین است
علی یار دل آرای رسول است
که در ایمان و اخلاص اولین است
خدا را شکر می گویم امامم
علی اول مسلمان زمین است
ولادت کعبه و مسجد شهادت
در این فیض اولین و آخرین است
به شوق لا فتی لا سیف می خواند
مدیحه خوان او روح الامین است
به کوری دو چشم دشمنانش
"فقط حیدر امیرالمومنین است"
درد مداوا مي شود با گفتن يک يا علي
عقده ز دل وا مي شود با گفتن يک يا علي
سرتاسر روي زمين بهتر ز فردوس برين
از لطف زهرا مي شود با گفتن يک يا علي
گفتا خليل کبريا اين آتش از امر خدا
بردا سلاما مي شود با گفتن يک يا علي
هر مرده را عيسي چو ديد گفتا و بر رويش دميد
اين مرده احيا مي شود با گفتن يک يا علي
زهرا دعايت مي کند غرق عطايت مي کند
وقتي لبت وا مي شود با گفتن يک يا علي
هر دل که شيداي عليست غرق تولاي عليست
اهل تبري مي شود با گفتن يک يا علي
اي گل اگر زيباستي از رحمت مولاستي
شهدت گوارا مي شود با گفتن يک يا علي
صدها گره وا مي شود با گفتن يا فاطمه
يک قطره دريا مي شود با گفتن يک يا علي
شاعر: سيد مجتبي شجاع
===============================================
دوره گردم به هوای کرمت یا حیدر
بر روی چشم تر ِ من قدمت یا حیدر
عرش هم روز و شب زندگیَّش گم کرده
از همان لحظه که دیده حرمت یا حیدر
شب معراج خدا بود و رسواللهش
هر دو سرمست تولّا و دَمت یا حیدر
تو همانی که خداوند فلک را دربست
می کند خادم و عبد و حَشمت یا حیدر
لایق کوثریُّ و کوثر حق قسمت توست
مُصحف ناطقی َّو دین عَلـَـمت یا حیدر
نجفت آرزوی اهل بهشت است علی
کعبه هم سینه زن درد و غمت یا حیدر
سینه ی کعبه اگر چاک شود باکی نیست
قبله ی فاطمیُّون قبله کمت یا حیدر
رجز مهدیِّ زهرا دم حیدر مدد است
دلبر پرده نشین جام جمت یا حیدر
شاعر: حسين ايماني
=============================================
السلام ای ساقی میخانه ها
مست در دستت شده پیمانه ها
بازهم در گوشه ی میخانه ام
امشب از ذکرشما دیوانه ام
مرده ام هستی بده بر این گدا
فرصت مستی بده بر این گدا
بنده ی ناچیزم ای بنده نواز
من گرفتار آمدم ای چاره ساز
آمـدم بـا یک نگه آبم کنی
غوره ام بايد مي نابم كني
مست ِ مست و در تب و تابم کنی
یک نگاه قنبر تو کافی است
تا مـرا با ارزش و نـابم کنی
چارچـوب سینه ی من مالِ تو
کاش با عکس خودت قابم کنی
شب سحر شد انتظارت می کشم
تا به رؤیای حرم خوابم کنی
آن حرم که قبلگاه آدم است
جبرییل آن جا به عشقت خرم است
بی خود از خود می شوم ، آخر چرا؟
قبله را گم می کنم ، ایوان طلا
شعر من بوی ترانه میدهد
دست ِ اشک من بهانه میدهد
دلشکسته بی قراری می کنم
كودكي هستم كه زاري ميكنم
خون دلها خوردی ای روح سکوت!
استخوان فتنه در زخم گلوت
چاه ِ کوفه از چه گردید همد مت ؟
دل ندارد جرأ ت شرح غمت
غصه ات با دل تبانی می کند
چشم خیسم روضه خوانی می کند
داغ دیدی ، داغ یاسی قد کمان
تو به صبر مأمور بودی ، دشمنت
پیش چشمت شادمانی می کند
ذولفقار بی قرارت در غلاف
شکوه از نامهربانی می کند
واعظی بر منبر احمد نشست
بر علیه ات بد زبانی می کند
درد ها با قلب تو مأنوس بود
آنچه پیرت کرد غم ِ ناموس بود
حضرت اوصاف بی حد وعدد
يا اميرالمومنين حيدر مدد
شاعر: هادي مسلمي
=========================================
نگـاهی بر نجف انداختم من
حَرَم را دیدم و دل باختم من
نمی خوانم خدا او را ولی از
خدایش هـم جدا نشناخـتم مـن
****
جـبـریل بــه ذاتِ اذَلی مـــی گوید
مـــستـانه بــه آوایِ جَلی می گوید
مِی را تو ببین که در پیاله امشب
قُل می زنـــد وعلی علی می گوید
****
بـی عــــلی هــمچون ســگِی سرراهی ام
بـــا عــلـی در بَـحر هــمـچون مــاهی ام
اینکه گویم کُفر نیست یک مصرع است
فـــــاش مـی گـویـــم عـــلـی اَلاهـــی ام (1)
****
عـالـمی را کـرده او دیــوانـــه اش
مــسـت از بـوی مـیِ و پیمـانه اش
آن ضـریحی را کـه دارد در نجـف
شــمـع گـــردیـده هـــمـه پروانـه اش
****
یـــا علی مـــحنت به پایان آمده
چون سگت گریان ونالان آمده
تـــو بـــزن قلاده ای بر گردنم
خــستـــه اما کــلب الحیدر آمده
شاعر: عليرضا شاهنوش (كلب الحيدر)
========================================
هو هو نکنم جنون مـرا مـی گـیـرد
مـیخانه غم دوباره پــا مــی گـیــرد
هوهو نـکنم ز عـاشقی مــی مـیرم
از مـردم ایــن زمــانـه مـن دلگیرم
نـه کـافـر و مُـرتدم فــقط هـو گـویم
مــرزِ علـی و خـدا بـه یـک مـو گویم
با ذ کرِ علـی جـن و مَـلک هـو گوید
شک نیست خداهم به علی هو گوید
بـــا بُـردن نــام او شـدم در حـیـــرت
با ذکر علی خــود عـلــی هــو گـوید
شاعر: عليرضا شاهنوش
======================================
ای شیعه به ناصبی بجای کل کل
برگو که عقیده اصل باشد نه عمل
وهابی خــر! بدان که فردا ، محشر
صاحب علی ، است مابقی ول معطل
احمد )صکه دو دست دخترش را بوسید
وز سـینه او بـوی خــدا می بوئیــد
گفتند " فلانیه " حسادت می کرد
یاسرحوتی
=======================================
نیمه شب بین شهر می رفت و، لحظه ها مثل خواب رویا بود
چه غریبانه راه می آمد، بی حریم و چقدر تنها بود
بین آن های و هوی ساکت شهر، نفسش بند آمد و ناگاه
«بین دیوار و در به هوش آمد»*، توی کوچه چقدر غوغا بود
یاد آن ساعتی که با ناله، می شنید از زبان آهوها
شیر در بند گرگها بود و، همه شهر در تماشا بود
واژه های غریب در شعرش، واژه هایی غریب در ناله
تازیانه، طناب، مسمار و... واژه هایش فقط همین ها بود
بعد آن ساعتی که در ذهنش، همه ی ماجرا مجسم شد
درد دلهای چاه دیدن داشت، گفتگویش چقدر شیوا بود
با تمام غمی که در سر داشت، با تمام مصیبت دیروز
فکر یک ماجرا عذابش داد، فکر فردا و داغ فردا بود
دم آخر کنار آب فرات، لحظه ای چشم خونی اش وا شد
و در آن حالت پریشانش، ناله اش ذکر وای زهرا بود
شاعر:محمدجوادخراشادیزاده
======================================
باز زانو زده دل پشت بقيع
تا زند دست به دامان شفيع
حزن اين خاك به دل بنشسته
دل مغموم، دل بشكسته
دل بشكسته ز غربت ز جفا
غربت عشق ز عشاق خدا
مركز دايره كون و مكان
خفته در مرقد بي سنگ و نشان
يك طرف آينه ذوالمنن است
زينت دوش پيمبر حسن است
آنكه حسن است نمي از يم او
وآنكه جنات عطاي كماو
قدمي پيشتر آ تا بزني
بوسه بر خاك مه انجمني
آنكه فكرت همه ماتش مانده
وآنكه حقزين عبادش خوانده
وآنكه در سجده چو نجوا ميكرد
جمله دهر تماشاميكرد
ملكوتش به تماشا مبهوت
تا كه ميگفت "الهي" به قنوت
وآنكه پور علي و زهرا بود
وارث ماتم عاشورا بود
بر روي ناقه عريان ديده
جسم بابا و سر ببريده
پدرش در يمي از خون خفته
محرمانش بهاسارت رفته
كاخ بيداد چو ويران كرده
پس از آن ناله و افغان كرده
به دلش قيل و بلب قال،حسين
گفته با اشك چهل سال،حسين
قدمي پيش امام باقر
ملكوتش همه خاك زائر
جلوه نور خداي ازلي
وارث حلم نبي صبر علي
با حسينش سفر كرب و بلا
با پدررفته سوي شام بلا
شمس تابنده بود مشتعلش
قصه كرب وبلا سوز دلش
بسوي خاك نگر بار دگر
ني به افلاك نگر بار دگر
تا كه خورشيد حقايق بيني
مرقد حضرت صادق بيني
آنكه عقل عقلا مجنونش
ماندن دين خدا مرهونش
اين كه پر خاك بود مدفن او
دو جهان مست سخن گفتن او
هر حديثش در و مرجان و گهر
علم را شاخهطوباش ثمر
قدمي پيش بيا چشم گشا
جستجويگل صد برگ نما
سينه از ياد علي مينو كن
خاك را با مژگان جارو كن
تا كه چشم دل تو باز شود
داستان شبي آغاز شود
كه علي بود و گل صد برگش
گل صد برگ و فراق و مرگش
گل صد برگ علي سرّ وجود
گل صد برگ نگو ياس كبود
ياس نيلوفري پژمرده
كه عدويش به جفا آزرده
سينه و پهلو و بازوش نشان
دارد ازخشم عدو و شيطان
علي آن عبد خداوند ودود
با گل خويش چنين ميفرمود
مددي كن گل صد برگ علي
اي گل ياسجوانمرگ علي
كه زداغ تو نپاشد اين دل
كه گل خويش گذارم در گل
شاعر: عماد حاجي مرادي
==================================
از ابتدا که عالم امکان درست شد
لوح و قلم، ستاره و کیهان درست شد ...
غیر از خدا، علی و پیمبر کسی نبود
از نور مرتضی گل انسان درست شد
وحی از خدا به حضرت ختم الرُسل رسید ...
هی از علی نوشت و قرآن درست شد
اصلا تمام دین زِ علی گفتن است و بس
محض ولای اوست مسلمان درست شد
او اولین کسی است که "أشهد" سروده است
اینجا به بعد بود که ایمان درست شد
جمعی محب و عاشق حیدر به دور هم ...
گرد آمدند و ملت ایران درست شد
ایرانیم و شیعه ی حیدر هزار شکر
عمرم شده است بیمه ی حیدر هزار شکر
شکر خدا که این دل من هم شکار شد
آنقدر از شراب علی زد، خمار شد
مست علی و مات جمال خدایی اش
عشقش هبوط کرد و زمین بی قرار شد
این شیر شرزه کیست که مستانه می رسد؟
ارباب عالم است، به دُل دُل سوار شد
از راه می رسد که قیامت به پا کند
او یک نگاه کرد و جهان تار و مار شد
تیغ دو دم به دست علی چرخ می زند
بیچاره آن کسی که به تیغش دچار شد
یک مدعی پرید و ز خندق عبور کرد
تا خواست حرکتی بکند خوار و زار شد
تفریح کودکیِّ علی بدر و خندق است
تنها رفیق بچگی اش ذوالفقار شد
همسایه ی خداست علی پس عجیب نیست
دیوار کعبه جامه دران "مَستِ جار" شد
این کار حیدر است که در لیله المبیت
خفتن میان حادثه را عهده دار شد
آقا شدن فقط و فقط کار حیدر است
شیعه تمام عمر بدهکار حیدر است
شکر خدا ولایت حیدر به ما رسید
توفیق عشق آل پیمبر به ما رسید
روزی که روزیِ همه تقسیم کرده اند
گنج گدایی از درِ این در به مارسید
وقتی خدا به بنده ی خود کار می سپرد
اربابی از شما شد و نوکر به ما رسید
ما که برای عشق لیاقت نداشتیم
اینها هم از عنایت مادر به ما رسید
"زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم"
از یمن اوست اینهمه گوهر به ما رسید
از ماجرای شام و مدینه ... ولایتت
با خطبه های همسر و دختر به ما رسید
گر کربلا نبود علی هم نداشتیم
عشق"علی" ز روضه ی "اکبر" به ما رسید
روضه نخوانده شعر پر از شور و شین شد
بی اختیار قافیه ام یا حسین شد
شکر خدا به دام شما دل اسیر شد
تا نوکر سرای شما شد امیر شد
زینب، حسن، حسین و کلثوم و مرتضی
هر یک شبیه فاطمه خیر کثیر شد
هر کس گدای خان شما شد بزرگ شد
هرکس نشد، ذلیل و زبون و حقیر شد
باید حسین حسین کنید ای ملائکه
فطرس حسین گفت و پرید و سفیر شد
بی تو خزان تمام دلم را گرفته بود
با نامتان هوا چقدر دلپذیر شد
ای کاش حرف پشت سرم اینچنین شود
این هم جوان سینه زنی بود و پیر شد ...
این رو سیاه را تو بیا و زهیر کن
با یک نگاه عاقبتم را به خیر کن
شاعر: داود رحيمي
بسم الله النور: با عرض سلام خدمت دوستان خالصانه از همه دوستان و علاقمندان خواهشمندیم که مطالب و راهنماییها ونظرات خودراباما در میان بگذارید.