اشعار وفات حضرت خدیجه (س) 3
میسوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت
دستم به دست بی رمقت میشود دخیل
در پیش دیدگان گهربار جبرئیل
دستم شبیه دست تو تبدار میشود
دیوار غصه بر سرم آوار میشود
رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر سرت
دلواپس غروب توام،آفتاب من
بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن
در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز
محزون رنج های پدر میشوم مرو
من شاهد عزای پدر میشوم مرو
مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود
فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن
مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد
اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست
امن یجیب خواندن من بینتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بیخدیجه ماند
شاعر:وحیدقاسمی
============================
شد بی کفن بودن در این عالم نشان تو
وقت سفر نام حسین ورد زبان تو
ای بی کفن صاحب کفن از آسمان گشتی
پوشیده شد در نور حق قد کمان تو
آمد کفنهایی که قد پنج تن باشد
شد اولینش مادر زهرا از آن تو
گوید حسین در عالم معنا که ای مادر
سهم من عریان و خونین نوش جان تو
جسم مرا در بوریایی جمع می سازند
این بی کفن بودن شد ارث خاندان تو
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
بیچاره دستی که در این شبها فقیرت نیست
یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست
باید برای خانه تو زیر پایی شد
بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست
هرگز نمی خواهم ببینم آن شبی را که
در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست
قربانی نامت شدن عین حیات ماست
مرده تر از مرده است هرکس که بمیرت نیست
تو منت دین خدا بر گردنم هستی
آری تو ام المومنینی و نظیرت نیست
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
ای همسر شایسته پیغمبر مکه
ای جده ی شهر مدینه مادر مکه
ای که برایت حاجیان احرام می بندند
قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه
تو مادری ات نیز بوی نوکری می داد
می خواستی باشی کنیز دختر مکه
تو زینب پیغمبری و سالهای سال
سینه سپر کردی برای رهبر مکه
هرجا که پیغمبر به جنگ فتنه ها می رفت
تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه
مکه مدینه نیست در آتش نمی افتی
کاری ندارد با تو دیوار و در مکه
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
============================
شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت
برایم از خودش از حال خویشتن می گفت
از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش
و یک به یک همه اش را برای من می گفت
به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت
کنار ما سه تن از پنج تن می گفت
برایم از همه اموال و مال داشتنش
برایم از کفنی هم نداشتن می گفت
درست مثل کسی که خودش خبر دارد
فقط حسین حسین و حسن حسن می گفت
کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال
برایم از پسرم " شاه بی کفن" می گفت
بباف دختر من پیرهن برای غریب
به فاطمه ز حسین و ز پیرهن می گفت
علی اکبر لطیفیان
===============================
دیگر در این خانه برایم همدمی نیست
بی مادریِّ فاطمه داغ کمی نیست
بعد از تو این خانه گرفته رنگ ماتم
بالاتر از بغض گل یاسم غمی نیست
همراه سختیهای احمد یا خدیجه
ما دردمند و مرهمی یا مَحرمی نیست
آن سو گرفته روضه زهرا و در این سو
امِّید ...نه در چشم من جز شبنمی نیست
تقدیر زهرای من و تو درد و رنج است
امروز غم فردا به جز قدِّ خمی نیست
بعد از من و تو می رسد آن روزهایی
که بهر گریه کردنش جا یا دمی نیست
جایی که میخی قصد حمله کرده باشد
شیشه برایش سنگر مستحکمی نیست
تو رفته ایُّ و فاطمیِّه می رسد وای
جز العجل بر دردهایم مرهمی نیست
================================
مادر صفای خانه و آرام دختر است
آن هم کسی که مادر زهرای اطهر است
اشک عزای غصّه ی حامیِّ دین حق
پیدا به روی چشمه ی چشم پیمبر است
سال فراق یاور احمد پر از غم است
دنیا بدون مادر ما خاک بر سر است
یا رب قرار فاطمه ی بی قرار باش
بانوی ما همیشه همینگونه مضطر است
امشب عزای مادر و فردا غم پدر
یک روز پشت در سپر جان حیدر است
امشب دلش شکسته و آنروز با لگد
پهلو شکسته می شود و بین بستر است
هر روز عمر او پس از این روضه است تا ....
روزی که تیغ بغض علی دست دلبر است
حسين ايماني
===============================================
شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم
بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم
مهرش نتیجه ی دهه اول من است
ما یک دهه تمام برای خدیجه ایم
ده شب فقط به خاطر او گریه می کنیم
ما پیش واز روز عزای خدیجه ایم
اصلاً به ما چه مردم دنیا پیِ چه اند؟
ماها که در پی نوه های خدیجه ایم
بی مهر او عبادت عالم قبول نیست
ما با خدیجه، عبد خدای خدیجه ایم
مهر خدیجه را به سر شانه می برم
شکر خدا که مادر زهراست، مادرم
در لحظه ی شکسته شدن پا شدن خوش است
در خشک سال، عاشق دریا شدن خوش است
دلداده ها معامله با یار می کنند
بهر رسول این همه تنها شدن خوش است
قبل از غدیر گفت: علی رهبر من است
قبل از غدیر شیعه مولا شدن خوش است
دنبال مال نیست اسیر نگارها
بانوی ما به مادر زهرا شدن خوش است
سختی بکش محله محله که عاقبت
مادر بزرگ طایفه ی ما شدن خوش است
بد نیست سنگ کوچه به پیشانی ات خورد
گاهی شبیه زینب کبری شدن خوش است
آن قدر سنگ خوردی و بال و پرت شکست
ای مادرم ،سرم به فدایت، سرت شکست
علی اکبر لطیفیان
==========================================
بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست
یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست
باید برای خانه ی تو زیر پایی شد
بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست
هرگر نمی خواهم ببینم آن شبی را که
در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست
قربانی نامت شدن عین حیات ماست
مرده تر از مرده است هرکس که بمیرت نیست
تو منت دین خدا بر گردنم هستی
آری تو امّ المؤمنینی و نظیرت نیست
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
=======================
ایثار تو عصاره ی ایثار هل اتی
بوده است جان و مال شما نذر مصطفی
دین با جهاد مالیِ تو بیمه گشته است
تو حق مادری به همه کرده ای ادا
مزد همه رشادت بی وقفه شما
آمد کفن برای تو از عرش کبریا
جسمت کفن شد و نوه ات بی کس و غریب
عریان بدن شود به روی خاک کربلا
رحمی به کهنه پیرهنش هم نمی کنند
تا که کشید آخر کارش به بوریا
چیدند یک به یک همه اعضای اطهرش
وای از دل عقیله ی سادات، خواهرش
=========================
 
 
	  بسم الله النور: با عرض سلام خدمت دوستان خالصانه از همه دوستان و علاقمندان خواهشمندیم که مطالب و راهنماییها ونظرات خودراباما در میان بگذارید.