دروازۀ ساعات   وای از گردش چرخ وستم قوم لئعام که به تعجیل رساندند حرم را در شام سه شب وروز حریم حرم پیغمبر با دلی خسته مکان یافته در خارج شهر همه از رنج سفر خسته ودل افسرده پای طاول زده –رخساره سیلی خورده سه شب وروز همه غمزده وسر گردان دیدگان همه از اشک پر از داغ گران زن وفرزند همه – درتعب ورنج والم مرگ بود آرزوی جمع از آن ظلم وستم علت آن بود که گفتند به فرمان یزید شهر را یکسره بایست که آزین بندید به تماشای اسیران همه جا –جارزنید کوس شادی بنوازید و به مزمار زنید الغرض شهر شد آماده پس از طی سه روز همه جا گشت چراغانی ، شب شد چون روز مردم از بهر تماشا همه جا صف بستند دل پیغمبر وزهرا وعلی را خستند ساز وسرنا ودهل غلغـله ای بر پا کرد رقص و پا کوبی شان ولوله ای بر پا کرد همه شاداب  همه مست همه مسرورند همه گمرا ه وزمبنای حقیقت دورند وای از حال دل زینب واین درد والم وای از آنهمه جور وجنایات وستم دختر فاطمه زینب به دلی پر از خون روی بنمود به ناچار به شمر ملعون گفت دو خواسته دارم زتو ای شمر دغا این دوتا خواسته آور تو بجا بهر خدا اولین خواسته این است که سر های به نی پیش رو را ه سپارند واسیران از پی تا که مردم نظرشان بفتد برسرها اینقدر چشم ندوزند به جمع اسرا آخر اینها همه ذریه زهرا هستند همه ناموس خداوند تعالی هستند صحبت دیگرم این است که ای شمر شریر گر چه هستیم اسیر تو ولیکن بپذیر رنجه زین بیش مکن از ستمت دلها را جای خلوت تری از شهر ببر تو مارا ازخیابان ومسیری که شلوغ است مبر شرم کن از علی و فاطمه وپیغمبر لیک آن کافر غدار وستمکار وشرور همه را داد زدروازه ساعات عبور اسرا را حرکت داده به شهر آوردند نه  که با مهر ومحبت  که به قهرآوردند وای من خلق چه شادی که نکرد اندر  شام چه جنایت که نکردند درآن معبرعام دختر فاطمه را جمله تماشا کردند خون به قلب علی واحمد وزهرا کردند پای سرهای بریده همه میرقصیدند گوئی از عاقبت کار نمی ترسیدند شامیان پیر وجوان دست به یک ننگ زد دختران علی وفاطمه را سنگ زدند سر عباس وحسین وعلی اکبر برنی هیچده سر به نی و خیل اسیبران در پی نیزه دارا ن همه بودند کنار محمل پای هر محمل غم بو دکه خون میشد دل اسرا را زره کین همه جا گرداندند من ندانم که چرا خارجی شان خواندند چه جسارت که نکردند زکین مردم شام سنگها بو دکه میخورد به سر ازلب بام تازیانه به یتیمان پدر مرده زدند طعنه ها بود که بر زینب افسرده زدند روز در چشم بنی فاطمه مثل شب شد چه کسی هست خبر دار چه با زینب شد من چه گویم به بنی فاطمه از کین چه رسید لحظه ای را که رسیدند در آن بزم یزید یک طرف شور ونشاط وشعف وهلهله بود یک طرف وضع اسف بار زیک قافله بود یک طرف را غم واندوه والم همدم بود یک طرف رقص ودف وساز به هم مدغم بود یک طرف خیل اسیران همه بسته به طناب یک طرف ساز ودهل مطرب ومی چنگ ورباب این طرف سلسله درگردن سجاد ببین آن طرف آل امیه همه دلشاد ببین اینطرف یکسره ناموس خداگریه کنان آن طرف قهقه زن یکسره جندالشیطان دختر فاطمه زینب چه کند با این غم هجمه ور شد به دلش غصه وداغ عالم وای من اینهمه ی ظلم در این عالم چیست جای زینب که دراین مجلس نا محرم نیست جگر اهل سماوات شد از غصه کباب که به بازوی بنی فاطمه بستند طناب میمانان همه بنشسته –سراپا زینب کودکان نیز همه اشک فشان با زینب سر سالار شهیدان که به طشت اندر بود دیده اش گه به سوی خواهر وگه دختر بود طشت زر بود ویزید و می وچوب خزران چوب میزد زجفا گه به لب و گه دندان همه ی غم زد گان حرم آل الله برسر وسینه زنان بهرسر ثارالله کودکان را زبصر اشک الم جاری بود کار زنهای حرم نیز همه زاری بود دختر فاطمه نا گاه برآورد صدا دیده گریا ن به غضب گفت که یابن الطلقا بیحیا چوب مزن بر لب ودندان حسین بشنو از کودک دردانه او شیون وشین این سر سبط رسول لست حیا کن ظالم سر فرزند بتول است حیا کن ظالم بی حیا این چه ستم این چه جنایت چه جفاست لب او بوسه گه ختم رسولان خداست بشنو آیات خدارا زلب ُدر بارش شرم کن بیشتر ازاین منما آزارش این سر از ظلم تو غمهای فراوان دیده کربلا داغ عزیزان وجوانان دیده داغ عبدالله وعباس وعلی اکبر دید داغ ششماهه ی بی شیر علی اصغر دید پیش چشمان من واین زن وفرزند یزید هر کسی محرم ما بود شد از کینه شهید امر تو بود همین سر زبدن گشته جدا شمر ببرید سرش با لب عطشان زقفا بی حیا این سر ذریه  پیغمبرتوست که بریده زقفا غرقه به خون در بر توست بی حیا چوب مزن شرم زپیغمبرکن شرمی از مادر من فاطمه اطهر کن گر زما شر منداری وزنی چوب جفا لا اقل شرم وحیائی زخداوند نما پیش چشمان یتیمان مزن از راه ثواب به خدا قلب یتیمان شده از غصه کباب بنگر این طفل سه سا له چه نگاهی دارد آخر این طفل صغیره چه گناهی دارد این یتیم است مزن پیش دوچشمان یتیم که شود قلب ستمدیده اش از غصه دونیم (محسنی ) دخت علی خواهر دلخون حسیسن چاک زد پیرهن صبر به صد شیون وشین  ======================================================= بانوی عاشورا من زینبم  من زینبم ،            کز غصّه در تاب وتبم جانم رسیده برلبم  ،             گریان به هر روز وشبم آوارۀ صحرا شدم ،                تنها شدم تنها شدم امر خدا بوده که من               بانوی عاشورا شدم شاهد دیوار ودرم               چون دیده بودم مادرم خورده لگد بر پهلویش         پیش دو چشمان ترم من روی نیلی دیده ام            من جای سیلی دیده ام من روی مادر را کبود           از بی دلیلی دیده ام دیدم که مادر می دوید           از سینه اش خون می چکید دامان بابا را گرفت              از دست دشمن می کشید مادر زدنیا دیده بست           پشت پدر از غم شکست  تنها ومظلوم وغریب            در کنج خانه می نشست من دیده ام روز دگر             گشته دوتا فرق پدر از زخم فرقش بر زمین         جاری شده خون جگر دیدم چگونه مجتبی              گردیده مسموم از جفا شدهمسراو قاتلش               لعنت به یار بی وفا بوده امید من حسین          بر من ضیاء هردو عین صد حیف کاندر کربلا         شد کشته شاه عالمین من جسم بی سر دیده ام         صد پاره پیکر دیده ام من قطعه قطعه پیکر            عبّاس واکبر دیده ام من دیده ام در کربلا              شد دست عباسم جدا مانند بابایم علی                  فرقش شد از کینه دوتا من دیده ام طفل صغیر          نالیده بهر آب وشیر برروی ئستان پدر              سیر آب شد از ضرب تیر دیدم که شمر بی حیا            آن کافر دور از خدا رأس حسینم را برید            با خنجر کین از قفا دیدم چه آمد بر سرش           از دشمن بد اخترش زیر سم اسب عدو               شد قطعه قطعه پیکرش کشتند سالار مرا                عشق مرا یار مرا چون کشته شد دلدار من        گشتم اسیر اشقیا دیدم بسی جور وجفا            در کوفه وشام بلا من بوده ام اشتر سوار          رأس حسین بر نیزه ها  شام بلا شد جای من            ویرانه شد مأوای من دیدم که در طشت طلا          بوده سر مولای من  در مجلس نا محرمان          در پیش چشم کودکان  برلعل لبهای حسین             می خورده چوب خیزران ای وای از آن بزم شراب        قلب مرا کرده کباب رو کرده بودم بر یزید            گفتم به آن شو م پلید شرم وحیا کن از خدا            ای کافر پست ودغا کشتی حسین را بس نبود        دیگر چرا چوب جفا در شام غوغا کرده ام           مشت عدو واکرده ام من دشمنت را یا حسین         با خطبه رسوا کرده ام ای کشتۀ صد پاره تن           بی غسل وکافور وکفن برگو علی ی اکبرت            آید به استقبال من من زینبم جان اخا               بر گشتم از شام بلا خواهم برایت یا حسین          بر پا کنم این جا عزا ای زادۀ خیرالبشر              بشنو زمن شرح سفر امّا مپرس از دخترت           منما مرا شرمنده تر ای محسنی با یک نگاه         خودرا ببین در قتلگاه  بر سینه وبر سر بزن          بر کش زسوز سینه آه       ======================================================= مطالب بعد ازعاشورا (1) خورشید پنهان شد به قلب کوهساران
جسم شهیدان شد ز انجم لاله باران شد آسمان از جامه ظلمت سیه‌پوش شامی پدید آمد پر از فریاد خاموش شامی که از صبح قیامت تیره‌تر بود هر سنگ را در سینه خوناب جگر بود شام غم‌انگیزی که صحرا گریه می‌کرد بر هر شهیدی چشم زهرا گریه می‌کرد شـامی کـه مـانند قلم تنهـا قلـم بود از هم‌جدا دست‌و سر و مشک وعلم بود شامی همه سوز و همه درد و همه آه تابیـده بـر جسـم شهیدان پرتو ماه گل‌ها لب دریای خون پژمرده بودند در دامن صحرا دو بلبل مرده بودند شامی که بر گل‌های عطشان مدینه در خیمه سقایی کنـد چشم سکینه شامی که از آن صبح محشر گشته احساس زهـرا شـده در علقمـه مهمـان عبـاسشامی که حتی سنگ هم فریاد می‌زد آتش بـه سـوز قلب زینب باد می‌زد صحرای سـرخ خون شده دارالولایه قـرآن لیـلا پـای تـا سـر آیـه آیـه مه خفته در خون، قامت زینب هلالی مادر ز شیرش سینه پر، گهواره خالی هر طایری چون جوجه گم کرده لانه نـه بـال پـروازش بـوَد نـه آشیـانه چشم سکینه تا سحر در خیمه باز است او مانده بیدار و عمو در خواب ناز است زهـرا کنـد بـر گـرد مقتل سوگواری زینب کنـد اطـراف خیمـه پـاسداری خواند نماز و قبله‌اش روی حسین است دستش به پیش رو دعاگوی حسین است بـا اشـک چشم و نالـه دل کرده تکرار «هـذا مقـام العـائذ بـک مـن النــار» چشم، آسمان و رویِ نیلی، ابرِ زین الله اکبـر بـاز هـم از صبــرِ زینبجز او که با یک کربلا غم می‌تواند مثل حسین خود نماز شب بخواند بالله، بـه خـون پاک ثارالله «میثم» با صبر دخت مرتضی صبر آورد کم ازمطالب بعد از عاشورا(2)   مـی‌روم و نمی‌رود از سر کوی تـو دلم زنده به ظاهرم ولی داغ تـو گشته قاتلم من به میان مقتل و تو بـه کنـار محملم نعش تو روی سینه‌ام رأس تو در مقابلم دوش فقط تو بوده‌ای حرف دل شکسته‌ام شـاهد گفتـه‌ام بــوَد نافلـة نشسته‌ام سینه، ریاض زخم تن، دل شده کربلای تو روی به هر طرف کنم، می‌دوم از قفای تو اشک روان مـن شده مرهم زخم‌های تو خندة دشمنان بـه مـن گرية من برای تو حال که رفتم از برت باش به یاد خواهرت از ره دور می‌زنم بوسه به زخم حنجرت ای به لبان خشک من، جانِ به لب رسیده‌ات مانـده نشـانِ بوسـه‌ام بـر گلوی بــریده‌ات رفتم و مانده در برم جسم به خون کشیده‌ات نیست رفیق نیمـه ره خواهـر داغدیـده‌ات به دوری‌ات رضا شوم؟- نه، به خدا نمی‌شوم من کـه بـه اختیار خود از تو جدا نمی‌شوم خیز ز جا بهار مـن از گـل و بوستان بگو از سم اسب و سینه و زخم تن و سنان بگو حال کـه می‌روم سفـر برای من اذان بگو یا که به همرهم بیا، یـا که به ساربان بگو حال که قاتلت کند با من خسته دل سفر رحم کنـد بـه دخترت تند مرانَد اینقدر ای به گلوی خشک تو درود من سلام من رکوع مـن سجود مـن قنوت من قیام من مرهم زخم سینه‌ات گرية صبح و شام من منم منم مـطیع تـو تـویی تویی امـام من خدا کند بـه هـر نفس جان مرا فدای تو گر تو اشارتی کنی سر شکنم به پای توازمطالب بعد از عاشورا (3) خواهـر داغدیده‌ام دست خدا به همرهت بـار بـلا کشیده‌ام دست خدا بـه همرهت زخم زبان شنیده‌ام دست خدا به همرهت سرو ز غم خمیده‌ام دست خدا به همرهت یگانـه دختـر عـلی‌ ‌حسین دیـگر علی محمل تو در این سفر هماره سنگـر علی  تـو طایران خستـه را ز آشیانـه می‌بـری هـزار کـوه ابتـلا بـه روی شانـه می‌بـری در این سفر ز کعب نی به تن نشانه می‌بری بـار امـانت مـرا بــه تازیانــه می‌بـری لحظه‌به‌لحظه خون به دل بهر اسارتت‌کنم منتظرم کـه بـاز هم کوفـه زیارتت کنم تو کوفه را مُسَخَّر از منطق جانفزا کنی به ذوالفقار نطق خود مُعْجِز مرتضا کنی تو بعد از این حسین را فاتح کربلا کنی تـو در نمـاز نافلـه حسین را دعا کنی دمی که ظلمِ خصم را نطق تو بر ملا کند سـر بریده‌ام تـو را بـر سر نی دعا کند من کنم افتخارها که چون تو هست خواهرم تـو نیـز فخـر مـی‌کنی که من تو را برادرم اگر چـه مـی‌شود تنت کبـود مثـل مادرم قسم به جان اکبرم قسم بـه خـون اصغرم لشکر فاتح خدا بی تو شکست می‌خورد قیام سرخ کربلا بی‌تو شکست می‌خوردتـو شام را بـه دیـدة یزیـد شـام می‌کنی تو كار خصم را به یک خطبه تمام می‌کنی تو خواب را به دیدة عـدو حـرام می‌کنی تو از كنار طشت زر به من سلام می‌کنی منم که روز خصم را با تو سیاه می‌کنم به زیر چوب خیزران تو را نگاه می‌کنم از مطالب بعد از عاشورا (4) قـرآن سوره سوره زهـرا حسین من اوراق پاره پاره به صحرا حسین من این غم مرا کشد که سرت را بریده‌اند لب تشنه در میان دو دریا حسين من مگـذار قاتلـت ببـرد سوی کوفـه‌ام زیرا که مانده جان من اینجا حسین من مگـذار تـا تـو باشی و ما را کنار تو نامحرمـان کنند تماشـا حسیـن مـن قـرآن مـن چـرا اثر سم اسب‌هاست بر روی آیه‌هـای تو پیدا حسین من؟ ما گریه می‌کنیم ولی بیشتر به گوش آیـد صـدای گریـه زهرا حسین من عباس‌کو که خولی‌و شمر و سنان شدند بـا کعبِ نیزه همسفـر مـا، حسین من ای کاش زودتر ز تو من کشته می‌شدم بعد از تو خاک بر سر دنیا حسین من باشـد تمـام هستـی «میثم» ولای تو در پیشـگاه فـاطمه فـردا حسین من از مطالب بعد از عاشورا(5) برادر جان سرت کو آمدم دور سرت گردم الهی مـن فـدای زخـم‌های پیکرت گردم تو ماندی من‌ز خون حنجرت گیسوکنم رنگین بمان تا همسفر بـا خون پاک حنجرت گردم کنار قتلگه با خـود دو دریـا اشک آوردم مگـو سقـا نـداری آمـدم آب‌آورت گردم تعهد کرده‌ام تا جان به تن دارم برادر جان به کعب نی سپر بر حفظ جان دخترت گردم به مقتـل میهمان پیکـر صـدپاره‌ات گشتم از اینجا می‌روم کوفه که مهمان سرت گردم سپـر کـردم تـن و از تازیانـه می‌کشم منت به امیدی که سر تـا پـا شبیه مـادرت گردم طواف آوردم و دور تو گشتم حال رخصت ده که یک بار دگر دور تـو جـای اکبرت گردم تو از خون علی‌اصغر رخ خود لاله‌گون کردی من از خون تو رنگین چون علیِّ‌‌اصغرت گردم تمـام لشکرت پیش خـدا رفتند، رخصت ده که مـن خـود با تن تنهـا تمام لشكرت گردم بخواه از من‌به این سوزی‌که داری درجگر«میثم» بـه نـزد مـادرم زهـرا شفیع محشرت گردم از مطالب بعد از عاشورا(6) دل شعلـه عـاشورا جان تاب و تبی دارد در کرب و بلا زینب امشب چه شبی دارد امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ **** عکس شهدا امشب در قرص مه افتاده جسـم پسـر زهـرا در قتلگـه افتاده امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ **** زهرا از جنان کرده در کوفه عبور امشب یا عطر حسین آید از خاک و تنور امشب امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ **** پنهـان شده زیـر گل قرآن رباب امشب خون گریه کند دریا از گریۀ آب امشب امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ گردیـده جـدا از هم شمع و گل و پروانه از گلبن وحی امشب گم گشته دو ریحانه امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ **** امشب خبـر ای یاران از فاطمه می‌آید گاهي به سوي گـودال، گه علقمه می‌آید امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ از مطالب بعد از عاشورا(7) ای یـاوران آل پیمبـر بنــی‌اسد اجر شما و ساقی کوثر بنــی‌اسد در این‌زمین به دست‌شما دفن می‌شوند تـن‌های پاره پـاره بی‌سـر بنـی‌اسد بهـر شمـا شناختنِ ایـن همه شهید در این دیار نیست میسـر بنی‌اسد من می‌شناسم‌این شهدارا در این دیار با آن که بی‌سرند سـراسر بنـی‌اسد انصـار اهـلبیت و خدا و پیمبـرند این جسم‌های پاک و مطهّر بنی‌اسد این بی‌زره بدن گلِ گلزار مجتبی است کز حمله خزان شده پرپر بنی‌اسد این مصحف ورق ورقِ ریخته به خاک باشـد بــرادرم علی‌اکبــر بنی‌اسد از پای تا به سر شده مانند باغ گل دارد ز بس که زخم به پیکر بنی‌اسد این جسم چاک چاک، علمدار کربلاست عبــاس نــور دیده حیـدر بنی‌اسد سردار سر بریده و سقّای تشنه لب پشت و پناه آل پیمبر بنی‌اسد حالا رسیده نوبت گودال قتلگاه دریای خون خالق اکبر بنی‌اسد این است مصحفی که ز هر آیه‌اش رسول بگرفته بوسه‌های مکرر بنی‌اسد تفسیر گشته آیه به آیه، ورق ورق با تیغ و تیر و نیزه و خنجر بنی‌اسد در سی هزار لشكر دشمن، در این زمین لشكر نداشت جز علی‌اصغر بنی‌اسد این است کشته‌ای که سرش را بریده‌اند در پیش چشم خواهر و مادر بنی‌اسد «میثم» هماره سوخته در ماتم حسیناشعـار اوست شعلـه آذر بنی‌اسد از مطالب بعد از عاشورا(8) ای بنی‌اسـد همـه بـا فغان و زمزمه "بـوریا بیـاورید بر حسین فاطمه حسین کفن ندارد سر در بدن ندارد **** جسم هفتاد و دو تن، مانده بی غسل و کفن همـه عریـان بـه زمین، همه صد پاره بدن حسین کفن ندارد سر در بدن ندارد **** گشته جاری از بصر، اشک چشم فاطمهگـه کنــار قتلگـه، گـه کنـار علقمـه حسین کفن ندارد سر در بدن ندارد **** یک بدن روی زمین، مثل لاله پرپر است می‌دهـد بوی حسین، این علیِّ‌‌اکبر است حسین کفن ندارد سر در بدن ندارد یا امام السّاجدین سیّدی روحی فداک حنجر بریده را می‌گذاری روی خاک حسین کفن ندارد سر در بدن ندارد **** سیزده ساله گلی، شده صد پاره تنش خاک صحرا کفنش، زرهش پیرهنش حسین کفن ندارد سر در بدن ندارد **** همه تن‌ها به زمین همه سرهاست جدا علی‌اصغر شده دفن، تربت اوست کجا؟ حسین کفن ندارد سر در بدن ندارد از مطالب بعد از عاشورا(9) ای سرت سایه فکنده به سرم هم دمم، هم سخنم، هم سفرم سایه انداخته بـر محمل من هالـه دور سـر تـو دل من حافظ محمل زینب شده‌ای ساربـانِ دل زینـب شده‌ای صوت قرآن تو بی‌تابم کرد لب خشکیـده تـو آبم کرد غم تو می‌شکند پشت، مرا زخم پیشانی تو کشت مرا خاک و خون و رخ نورانی تو؟ کی زده سنگ به پیشانی تو؟ مردم کوفه عجب بی‌دردند همـه انگشت‌نمایت کردند حمله بر قدر و جلالت کردند نیمـه مـاه، هـلالت کـردند مـن كه از داغ تـو مالامالم زائر جسم تو در گودالم بـدن بـی‌کفنت را دیدم تن بـی‌پیرهنت را دیدم از تن پاک تو جز اسم نبود جای یک بوسه بر آن جسم نبود حال بگذار که رویت بوسم بـر سـر نیزه گلویت بوسم دست من بسته به بند است حسینچـه کنم؟ نیزه بلند است حسینیـا بیـا بـوسه بـه رویت بزنم یا سر خویش به محمل شکنم دختر فاطمه از تـوست خجل تـو سرِ نیزه و مـن در محمل؟ کـاش ای دوش نبی سنگر تو سـر مـن بـود به جای سر تو کاش تا جان من از تن می‌رفت نيزه خود در جگر من می‌رفت ای چـراغ دل مـن دور مشو دیگر از محمل من دور مشو همه جا دور سرت می‌گردم سنگ آید، سپرت مـی‌گردم دیدم از دور دعـایم کـردی از سر نیزه صـدایم کـردی دوش من هم به نماز شب خود به دعای تو گشودم لـب خود سوز ما در جگر «میثم» ماست نظم او قصه درد و غم مـاست از مطالب بعد از عاشورا(10) اهـل کـوفه! چه قدَر نامردید پست و بی‌عاطفه و بی‌دردید اشکتان بر رختان جاری باد کـم بخندیـد و بگریید زیاد آه ای بـی‌خـردان بد کردید ظلـم بـر آل محمّـد کـردید آبروتان همه رفت و همه ریخت رشته‌هاتان همه یکباره گسیخت رام در حلقه صد سلسله‌اید سبزی سرزده از مزبله‌اید در صف حشر که گردید دچار همـه در خشـم خدای قهّار پنجه ما به گریبان شماست ننگ این فتنه به دامان شماست لکـه ننـگ شمـا از دامــان نشود شسته به آب دو جهان ننگتان باد از این کرده زشت قتل مولای جوانان بهشت! آنکه می‌بود طرفدار شما یار و مولا و مددکار شما هم طبیب دل مجروح شما ملجاء عقل شما روح شما وای بر حال شما در دل خاک که هلاکید هلاکید هلاک مانده بر گردنتان خون خدا دست‌هاتان ز بدن باد جدا کینه‌هاتان همه افروخت شرر سوخت از آن جگرِ پیغمبر دست بر خون خدا آغشتید بضعه ختم رسل را کشتید آتش ظلم و ستم افشاندید جگر فـاطمه را سوزاندید یک جهان ننگ به دامن دارید خون عبّاس به گردن دارید هم علی‌اکبر ما را کشتید هم علی‌اصغر ما را کشتید حرم ختم رسل را اکنون از سراپرده کشیدید برون تا از این حیله و ظلم و تزویر حرم وحی خدا گشت اسیر آه صد آه از این ظلم و ستم اهل بیت نبی و نامحرم ای همه ننگِ ابد زاد شما عجبی نیست ز بیداد شما؛ که شود پاره زمام افلاک ابر خون گردد و ریزد بر خاک وای بر حال شما بدبختید همه در چنگ عذابی سختید گر خدا داد شما را مهلت نکند او به عقوبت عجلت آتش خشم خداوند الهي به يقين بر شما سخت گرفته است کمین از مطالب بعد از عاشورا(11) چشم بازت محملم را می‌برد صوت قرآنت دلم را می‌برد ای مرا آرام جان یا اخا قرآن بخوان یا بن امی یا حسین! **** نیست از من عاشقی دلخسته‌تر نیـزه‌دارت را بگـو آهسته‌تر آفتاب کاملم سایه کن بر محملم یا بن امی یا حسین! **** ای هلال گمشده پیدا شدی آفتاب زینب از هم وا شدی یا اخا من زینبم آمده جان بر لبم یا بن امی یا حسین! ****زائر حُسن توام ای ماه من نیـزه گردیده زیارتگاه من ای به چشمم داده نور بوسمت از راه دور یا بن امی یا حسین! **** گرد ره بر گیسو و بر جامه‌ام زخم پیشانی زیارت نامه‌ام در زیارت اجر من لحظه لحظه زجرمن یا بن امی یا حسین! **** چنـد بایـد شیشـۀ دل بشکنـم رخصتی تا سر به محمل بشکنم یا صدایم کن حسین یا دعایم کن !حسین !یا بن امی یا حسین **** غم مخور گر رفت باغ یاس تو قـاسم تـو اکبـر و عبّـاس تو خواهرت هم سنگرت دخترانت لشکرت یا بن امی یا حسین!  از مطالب بعد از عاشورا(12) آفتاب فاطمه هلال زینباز سر نی "کن نگه بر حال زینب تو بخوان قرآن برایم من بـه دنبالت بیایم ای حسینم ای حسینم **** زخم سنگ و روی نورانی که دیده اشک چشم و خون پیشانی که دیده سایه بان محمل من همرهت آید دل من ای حسینم ای حسینم **** این دو روزی که جمالت را ندیدم هم فسردم، هم شکستم، هم خمیدم غم مرا در خون نشانده چیزی از زینب نمانده ای حسینم ای حسینم ****تو بـه نوک نیزه، من محمل نشینم رو به من کن تا که رویت را ببینم ای رخـت آیينة من رخ بنـه بـر سینه من ای حسینم ای حسینم **** من که خود چشم خداوند ودودم نـونهالان تـو را گم کرده بودم ناله از دل می‌کشیدم در بیابان می‌دویـدم ای حسینم ای حسینم **** ای رخت وجـه خـدا جلّ جلاله یک تکلّم کن تو با طفل سه ساله می‌کند دائم نگاهت آمـده از قتلگاهت ای حسینم ای حسینم **** کاش می‌شد مثل گل رویت ببویم از رخت با گریه خاکستر بشویم کی دهد دشمن مجالم پای نی چون نی بنالم ای حسینم ای حسینم ======================================= دوستان شرح گرفتاري من گوش کنيد قصه ي عشق و وفاداري من گوش کنيد در ره دين خدا ياري من گوش کنيد داستان غم و غمخواري من گوش کنيد گر چه اين قصه ي جانسوز به گفتن نتوان نه به گفتن نتوان بلکه شنفتن نتوان پرورش يافته ي مدرسه ي الهامم زينت شير خدا شير زن اسلامم دختر دخت نبي امّ مصائب نامم کرد لبريز ز غم ساقي گردون جامم صبر بي صبر شد از صبر و شکيبائي من ناتوان شد خرد از درک توانائي من پيش هر حادثه اي آنکه قد افراخت منم آنکه بر تير بلا سينه سپر ساخت منم آنکه بر نزد بلا هستي خود باخت منم وآنکه با آتش غم سوخت ولي ساخت منم باغبانم من و غارت شده يکجا باغم ظلم بگذاشته هي داغ به روي داغم هستي خود به ره حضرت داور دادم آنچه دادم به ره دوست سراسر دادم نه ز کف جدّ عزيزي چو پيمبر دادم پدرو مادر و فرزند و برادر دادم گر چه يکروز دلي شاد نبوده است مرا ليک در صبر جهاني بستوده است مرا چه بگويم چه ستمها به سرم آوردند طفل بودم که گل خاطر من پژمردند پيش من در پَسِ در مادر من آزردند ريسمان بسته به مسجد پدرم را بردند من هم استاده و اين منظره را مي ديدم مات و وحشت زده مي ديدم و مي لرزيدم بعد از اين حادثه دشمن ز سرم افسر برد وز سر من صدف خاک گران گوهر برد چرخ پير از بَرِ من تازه جوان مادر برد نه همين مادر من مادر پيغمبر برد خفت در خاک و مرا جفت غم و ماتم کرد مادرم رفت و ز غم قامت بابم خم کرد مادري ديده ام و پهلوي بشکسته ي او ناله ي روز و شب و گريه ي پيوسته ي او کشتن محسن و آن طاير بشکسته ي او ناتوانيّ و نماز شب بنشسته ي او مادر از من رخ نيلي شده بر مي گرداند بيشتر ز آتش غمها دل من مي سوزاند پدرم داد شريک غم خود را ازدست دَرِ دل جز به غم فاطمه بر غير ببست وز همه خلق بريد و به غم او پيوست زانوي خويش بغل کرده و در خانه نشست داغ مادر زده آتش به جگر از يکسو غربت و خانه نشينيّ پدر از يکسو بود در سينه هنوز آتش داغ مادر که فلک طرح دگر ريخت مرا سوخت جگر سحرم داد منادي خبر مرگ پدر خبر قتل پدر داد قضا بر دختر ديدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش بسته خون سر او هاله به دور قمرش بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم به سرم سايه ي دو سرو صنوبر دارم دو گل سر سبد از باغ پيمبر دارم دو برادر ز دو عالم همه بهتر دارم غافل از آنکه کنون درد من آغاز شده به رُخم تازه دَرِ غصه و غم باز شده پس از آن رخت عزا بهر حسن پوشيدم جگر پاره ي او را به لگن خود ديدم شرح دفنش چو ز عباس جوان بشنيدم تيرباران شدن جسم حسن بشنيدم رفت از دست ، حسن ، گشت دلم خوش به حسين شد مرا روح و وان ، قدرت دل ، نور دو عين بعد از آن واقعه ي کرببلا پيش آمد گاه جانبازي در راه خدا پيش آمد سفر تشنگي و داغ و بلا پيش آمد چه بگويم که در اين راه چها پيش آمد اين سفر بود که با هستي من بازي کرد قامتم خم شد و اسلام سرافرازي کرد آنکه را بود برادر به سفر من بودم تير غمهاي ورا گشت سپر من بودم کرد از هستي خود صرف نظر من بودم کرد قربان برادر دو پسر من بودم دست گلچين دو گل احمر من پرپر کرد ره سپر سوي جنان بدرقه ي اکبر کرد خواهر اينگونه کجا دهر به خاطر دارد به رهش بهر برادر دو پسر بسپارد جسمشان چونکه برادر به حرم مي آرد مادر از خيمه ي خود پاي برون نگذارد ديدم ار ديده ي او چهره ي خواهر بيند شبنم شرم به گلبرگ رخش بنشيند روز عاشور چگويم به چه روز افتادم داستاني است که هرگز نرود از يادم هيجده محرم خود را همه از کف دادم کوه غم شد دل و چونان که ز پا افتادم روز طي گشته نگويم که چه بر ما آمد شب جانکاه و غم افزا و محن زا آمد آن زمان گو که بگويم چه بديدم آنشب خارها بود که از پاي کشيدم آنشب تا سحر از پي اطفال دويدم آنشب داد روي سيه و موي سپيدم آنشب   آنکه مي سوخت به حال دل ما آتش بود کاست از عمر من و سرکشي خود افزود شب من يکطرف و جمع پريشان يکسو هستي سوخته يکسو دل سوزان يکسو مادران يک طرف و نعش عزيزان يکسو کودکي گم شده در دشت و بيابان يکسو چه بگويم چه شبي را به سحر آوردم با نماز شب بنشسته ي خود سر کردم با اسارت پي آزادي قرآن رفتم با يتيمان و سر پاک شهيدان رفتم راه ناطي شده در کوفه به زندان رفتم گنج بودم من و در شام به ويران رفتم بهر اطفال چو احساس خطر مي کردم خويش بر کعب ني خصم سپر مي کردم گر چه هر غم بنوشتند به پيشاني من عالمي گشته پريشان ز پريشاني من چشم تاريخ نديده است بخود ثاني من قدرت روح مرا بين ز سخنراني من که شهادت ز برادر شده تبليغ از من و آن بياني که کند کار دو صد تيغ از من شاميان هلهله ي فتح در اين جنگ زدند ما عزادار ولي در بر ما چنگ زدند در دل ريش از آن چنگ زدن چنگ زدند بر سَرِ بام شده بر سَرِ ما سنگ زدند طاق شد طاقتم از محنت و بي تاب شدم شمع سان ز آتش غم سوختم و آب شدم در سفر شاهد هجده سر بي تن گشتم شاهد راه حق و عشق برادر گشتم قصه کوته ز سفر سوي وطن برگشتم ليک با همسر خود تا که برابر گشتم آمد از دور ولي تا نظر انداخت مرا مات و حيرت زده شد بر من و نشناخت مرا اين سفر موي من آشفته تر از حالم کرد همچنان طاير بشکسته پر و بالم کرد قامت چون الفم ديد و ز غم دالم کرد حسرت و داغ و غم و درد به دنبالم کرد گشت پشتم خم و رختم سيه و موي سپيد جاي من کوه اگر بود ز هم مي پاشيد کن از اين قصه ي پر غصه گذر انساني ديگر از ماتم من نام مبر انساني زدي آتش به دل جن و بشر انساني چونکه ريزي ز سر خامه شرر انساني گر چه پر شور سرودي نمک از ما داري گر چه شيرين شده شعرت کمک از ما داري  ==================================== شام غریبان (1) جانم شرار آه و دلم دشت کربلاستگوشم هر آنچه می شنود شور نینواست ایمان نشان خنجر و شمشیر و تیر و سنگ قرآن به نیزه، دین خدا زیر دست و پاست چشم همه فرات و نفس هاست یا حسین دل ها زموج خون همه گودال قتلگاستفواره می زند زگلوی حسین خون خونی که خونبهاش همان ذات کبریاست نیزه به سینه، تیر به دل، داغ بر جگردر حنجرش شرار عطش، بر لبش دعاست خونی که ریخت از گلوی تشنه ی حسین خون خدای عزوجل، خون انبیاست هفتاد و دو ذبیح که دیده به یک منا؟اندام، قطعه قطعه و سرهایشان جداست این دود خیمه های حسین است بر فلک یا آسمان، سیه شده یا دودِ آه ماست آتش گرفته دامن یک دختر یتیم فریاد می زند که عموجان من کجاست؟ از ترس تازیانه و از بیم کعب نی اشکش روان به دیده ولی، گریه بی صداست بر سینه ای که نیزه فرو رفته بارها باللَّه قسم فشار سُم اسب، نارواست خورشید خون گرفته ی صحرای کربلا گه روی دست شمر و گهی روی نیزه هاست رگ های پاره پاره نشان می دهد درسترو بوده روی خاک زمین، ذبح از قفاست میثم! قسم به اشک شفق، سرخی شفق از خون سرخِ قافله سالارِ کربلاست شام غریبان (2) کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟ افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده گه می کند زیارت، گه می کند نظاره سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون کز زخم سینه دارد گل های بی شماره از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردنددارد به گوش خونین خون جای گوشوارهیک کودک سه ساله خفته کنار گودالترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت آب فرات می زد بر حنجرش شراره چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟! جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خارهیاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلیمیثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره شام غریبان (3) ای کویرِ خشکِ از خون لاله گونای شب تاریک، ای صحرای خون کوه ها و دره ها و سنگ ها شاهد پیکار نام و ننگ ها این گلان سرخِ پرپر کیستند؟این بدن های مطهر کیستند؟صحنه صحنه گل به صحرا ریخته روی هر گل اشک زهرا ریختهناله ها چون آتش افروخته خیمه ها چون سینه های سوختهتشنگان را اشک ها آتش شده آب ها در مشک ها آتش شده سوخته در زخِم دل ها، تیرها شرمگین از فاطمه، شمشیرها ریخته باران اشکِ فاطمه در مسیر قتلگاه و علقمه بلبلان خوابیده زیر خارها داده جان از ترس دشمن بارهاگوش ها چون قلب ثارالله چاک اشک ها از چهره ها خون کرده پاک عابدین در آتش تب سوخته در کنارش جان زینب سوختهخفته در خون، آفتاب علقمه زائر او هم علی، هم فاطمه پیکر بی دست سقا، چاک چاکمشک و دست و پرچم، افتاده به خاک قاتلان در خیمه آب آورده اند شعله بر قلب رباب آورده اندشیر در پستان مادر سوختهآب بر لب های اصغر سوختهتیرها از حنجرش خون خورده اندمهد نازش را به غارت برده انددخترانِ داغدار فاطمه داغ روی داغ برقلب همه خوابگاه غنچه ی پرپر کجاست؟ پشت خیمه تربت اصغر کجاست؟عقده را از قلب مادر واکنید قبر اصغر را بر او پیدا کنیددم به دم از صخره ها خیزد خروشلحظه ای این خون نمی افتد به جوش روز و شب جاری است از چشم همه خون ثارالله و اشک فاطمه مرغ شب! آرام، یک دم گوش شوبا نوای فاطمه خاموش شوبشنو آن مظلومه گوید با حسین واحسینا واحسینا واحسینمصحفِ در خاک و خون آمیختهسوره سوره آیه هایت ریختهای دلت لبریزِ داغ لاله ها ای به قطره قَطره خونت، ناله ها طایرِ در موج خون پرپر زده زخم هایت خنده بر مادر زدهکی زده نیزه به قلبت از جفا؟کی جدا کرده سرت را از قفا؟ ای چراغ مهر و مه در مشت تو گو چه شد انگشتر و انگشت تو؟شاخه ی یاست کجا افتاده است؟دست عبّاست کجا افتاده است؟ غم مخور صاحبﹾ لوای تو منم پاسدار خیمه های تو منمیوسف از چنگ گرگان، چنگ چنگلاله باران گشته از شمشیر و سنگآفتابی که دو جا بخشیده نورهم به مقتل، هم به دامانِ تنورسوز تو در بیت بیتِ میثم است عالم ار سوزد به پای آن کم است شام غریبان (4) مادر بیا در کربلا     پرپر شده گل های ماآتش گرفته خیمه ها    مادر بیا، مادر بیاجانم از سوز غم رسیده بر لببرس ای مادرم به داد زینب (2)حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان(2)خونین بدن ها را ببین    افتاده بر روی زمینسرها شده از تن جدا      مادر بیا، مادر بیاجانم از سوز غم رسیده بر لببرس ای مادرم به داد زینب (2)حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان(2)مادر ببین گل های من  افتاده بی غسل و کفندر سرزمین کربلا       مادر بیا، مادر بیاجانم از سوز غم رسیده بر لببرس ای مادرم به داد زینب (2)حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان(2) شام غریبان   (5) فلک سر در گریبان حسین است شب شام غریبان حسین است حسین جانم حسین جانم حسین جان زمین و آسمان را غم گرفته به مقتل فاطمه ماتم گرفته حسین جانم حسین جانم حسین جان همه امشب نماز شب بخوانید ولی پشت سر زینب بخوانیدحسین جانم حسین جانم حسین جان بگرد ای آسمان با آه و ناله به صحرا گم شده طفل سه ساله حسین جانم حسین جانم حسین جان زاشک دیده صحرا را بشویید گل خونین زهرا را بجوییدحسین جانم حسین جانم حسین جان همه گل های زهرا گشته پرپر زتیر ونیزه و شمشیر و خنجرحسین جانم حسین جانم حسین جان زند مرغ دلم امشب پر و بال گهی در علقمه، گاهی به گودالحسین جانم حسین جانم حسین جان شب فریاد و سوز و اشک و آه است محمّد در کنار قتلگاه استحسین جانم حسین جانم حسین جان شام غریبان (6) خدایا این شام روز عزا یا غروب شب عید قربان است زمینِ صحرای کرب وبلا صحنه صحنه زخون لاله باران است ناله کن ای دل تا سحر امشب     آه و واویلا از دل زینببنال ای دخت رسول خدا ای حبیبه ی حق مادر قرآنکه از سنگ و تیغ و تیر و سنان پاره پاره شده پیکر قرآنناله کن ای دل تا سحر امشب   آه و واویلا از دل زینبغبار صحرا شده کفن و آب غسل تنش اشک پیغمبرکنار آن جسم غرقه به خون یک طرف پدر و یک طرف مادر ناله کن ای دل تا سحر امشب    آه و واویلا از دل زینببگردید ای اهل  بیت نبی این سیاهی شب دشت و صحرا را بجویید از زیر بوته ی خار دسته های گل باغ زهرا راناله کن ای دل تا سحر امشب     آه و واویلا از دل زینبرود خون از گوش دخترکی، گشته پاره مگرپرده ی گوشش غم و درد و رنج بی پدری، اشک و دربه دری کرده بی هوششناله کن ای دل تا سحر امشب    آه و واویلا از دل زینبفلک امشب فکرسوزدل و محوتاب و تب زینب کبراستمَلَک چشمش در حریم سحر بر نماز شب زینب کبراست ناله کن ای دل تا سحر امشب    آه و واویلا از دل زینببه موج خون درسیاهی شب، نازنین جسم اشجع الناس استنگهبان کودکان حرم دخت پاک علی جای عباس استناله کن ای دل تا سحر امشب      آه و واویلا از دل زینب  شام غریبان (7) بسوز ای دل، بسوز ای دل، شب شام غریبان است به صحرا بی کفن امشب تن پاک شهیدان است ای دل بسوز امشب وای از دل زینب بسوز ای دل، بسوز ای دل، که زهرا، مو پریشان است دلش دریای خون است و گلش نقش بیابان است ای دل بسوز امشب وای از دل زینب بسوز ای دل، بسوز ای دل، زمین از خون گلستان است شب است اما، تنور مطبخ خولی، چراغان است ای دل بسوز امشب وای از دل زینب بسوز ای دل، بسوز ای دل، به یاد غنچة پرپر بسوز ای دل، که خوابش برده در صحرا علی اصغر ای دل بسوز امشب وای از دل زینب بسوز ای دل، که پرپر لاله های باغ یاس است فرات و علقمه رنگین ز خون سرخ عباس است ای دل بسوز امشب وای از دل زینب بسوز ای دل، بسوز ای دل، ز آه آتشین امشب که قرآن پارة لیلا ، شده نقش زمین امشب ای دل بسوز امشب وای از دل زینب بسوز ای دل، بسوز ای دل،که می سوزد رباب امشب دل دریا، به یاد اشک اصغر ، شد کباب امشب ای دل بسوز امشب وای از دل زینب شام غریبان (8) امشب به زمین پیکر عریان حسین است شام است ولی شام غریبان حسین است با نالة ای وای حسین وای حسینا در کرببلا فاطمه مهمان حسین است پرپر شده از باد خزان لالة لیلا این دسته گل سرخ گلستان حسین است هر لاله خورد آب ز خون جگر سنگ هر نخل خمی سر به گریبان حسین است تا روز قیامت جگر آب کباب است پیوسته به یاد لب عطشان حسین است زخمی که بود بر گلوی نازک اصغر یک آیة ناخوانده ز قرآن حسین است این ساقی بی آب که جان داده لب آب سقای جگر تشنة طفلان حسین است یک خیمة آتش زده یک جمع پریشان این جمع همان جمع پریشان حسین است دوزخ شود از یک نگهش روضة رضوان آن دیده که گریانَد و گریان حسین است خونی که از آن نخل ولایت شده سرسبز والله قسم خون جوانان حسین است "میثم" که بود دامنش آلوده ز عصیان در روز جزا دست به دامان حسین است   شام غریبان(9) شب است و سکوت است و اشک است و آه بیابان سیه تر ز شام سیاه مه افتاده در دامن علقمه درخشیده خورشید از قتلگاه ز هفتاد و دو اختر تابناک به هر سو بود پیکری چاک چاک مه از آسمان چشم خود دوخته دل شب به یک خیمة سوخته ز داغ و عطش مادری مثل شمع در اطراف گهواره افروخته نه در خیمه آب و نه در سینه شیر نگاه خیالیش بر زخم تیر عطش مانده و اشک و آه و الم علمدار گردیده دستش قلم خدایا ندانم به صحرای خون کجا گم شده دست و مشک و علم شود تشنگان را دل از غم کباب اگر چشمشان افتد امشب به آب بگریید ای داغداران همه به سقای بی آب در علقمه دل بحر آتش دل آب خون فرات است شرمنده از فاطمه حسین و لب خشک و قلب کباب به خون گلویش نوشتند آب ز شمشیر بیداد خصم جسور دو قسمت شده سورة سرخ نور به گودال افتاده یک نیمه اش دگر نیمه اش در میان تنور به هر آیه اش مانده زخمی عیان جدا کرده یک آیه را ساربان حسین است و جد و اب و مادرش حسن می زند بوسه بر حنجرش دریغا که با هم سفر می کنند سر و قاتل و دختر و خواهرش کند سنگ خون گریه بر حالشان گمانم که زهراست دنبالشان   شام غریبان (10) دل هر خیمه می سوزد، به احوال دل زینب که بر باد ستم رفته، تمام حاصل زینب واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا «تکرار» زنی نبود که نالان نیست، همه در آه و واویلا همه گریان دراین صحرا، ولی مجنون شده لیلا واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا «تکرار» زبس سیلی زده دشمن، ببین بر طفل و بر رویش دراین صحرا ز غم رویش، شده هم رنگ با مویش واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا «تکرار» مَپُرس از من ز کعب نی، چها خصم تو با او کرد ولی سربسته می گویم، کبوتر را پرستو کرد واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا «تکرار» خودم دیدم در این صحرا، عزیزم دست و پا می زد سنان بر پهلوی او بود، و زهرا را صدا می زد واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا «تکرار» تو اینجایی و من بی تو، به سر عزم وطن دارم ز هجده یوسفم با خود، فقط یک پیرهن دارم واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا «تکرار» شام غریبان(11) برده مرغانِ حرم، سر در گریبان کرده بر پا ماتم شام غریبان مانده بر دل ها سوز عاشورا داغ جانفرسا ای حسین مظلوم کربلا افتاده از جوش و خروش است غنچه ها پرپر شده بلبل خموش است پیکر پاکان مانده بر میدان با تن عریان ای حسین مظلوم عالم از امروز خونین تر ندارد صحنه ای را دیده کو باور ندارد یک طرف ارشاد یک طرف بیداد زین ستم فریاد ای حسین مظلوم تشنگان افتاده بر خاک بیابان کربلا سیراب از خون شهیدان لاله ها پرپر باغ در آذر باغبان مضطر ای حسین مظلوم لاله ها را پرشکسته، سربریده رأس بابا در بر دختر بریده بعد ثارالله کار آل الله ناله است و آه ای حسین مظلوم اسب ها را نعل تازه بسته دشمن استخوان سینه ها بشکسته دشمن دشمنان خوشحال نیزه ها فعال سینه ها پامال ای حسین مظلوم برجنایت های خود افزوده اعدا دست غارت در حرم بگشوده اعدا تیره شد عالم از هجوم غم شدّت ماتم ای حسین مظلوم بعد کشتن خانمان سوزی، دریغا! بعد غارت آتش افروزی، دریغا! خیمه ها سوزان کودکان لرزان گشته سرگردان ای حسین مظلوم کودکی بگرفته در دامن شراره دختری را رفته از کف گوشواره گوش خونین است غصه سنگین است قلب غمگین است ای حسین مظلوم با اسیران زینب کبرا چه سازد؟ یک زن تنها و این غم ها چه سازد؟ آن پریشان مو اشک و غم پرور می دود هر سو ای حسین مظلوم شام غریبان(12) دل شعلـه عـاشورا جان تاب و تبی دارد در کرب و بلا زینب امشب چه شبی دارد امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ عکس شهدا امشب در قرص مه افتاده جسـم پسـر زهـرا در قتلگـه افتاده امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ زهرا از جنان کرده در کوفه عبور امشب یا عطر حسین آید از خاک و تنور امشب امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ پنهـان شده زیـر گل قرآن رباب امشب خون گریه کند دریا از گریۀ آب امشب امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ گردیـده جـدا از هم شمع و گل و پروانه از گلبن وحی امشب گم گشته دو ریحانه امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ امشب خبـر ای یاران از فاطمه می‌آید گاهي به سوي گـودال، گه علقمه می‌آید امشب شب هجران است یا شام غریبان است؟ شام غریبان (13) اي اهلِ عزا شام غريبانِ حسين استزهرا به جنان واله و حيرانِ حسين استدر مقتلِ‌ خون بوسه به رگ‌هاي بريدهزد زينب و اكنون سرِ پيمانِ حسين استآن پيرهنِ كهنه كه گلگون شده از خونتنها كفنِ پيكرِ عريانِ حسين استطفلان همه جا، پاي برهنه، لبِ تشنهزينب سر هر ناقه پريشانِ حسين استاز داغِ عزيزانِ به خون خفته‌ي زهراهر شيعه‌ي دل سوخته گريانِ حسين استداني كه چرا اهلِ حرم دل نگراننداين ناله براي لبِ عطشان حسين استهر ضربه كه بر قامتِ طفلي زده آتشپژمردن گل‌هاي گلستانِ حسين است   شام غریبان(۱۴) داداشِ خوبم پاش و نگا كنزخمِ دلم رو قدري دوا كندشمن رسيده                     گوشواره ديدهاز گوشِ دختر                     به زور كشيدهمدد حسينم ـ مدد ابالفضل (4)پاش و كمك كن به جانِ خواهرطاقت نمانده برام برادرمگل‌هاي چيده       قدم خميدهدشمن به رويم    سيلي كشيدهمدد حسينم ـ مدد ابالفضل (4)من كه در اينجا ياري ندارمبر چوبِ محمل سر مي‌گذارمبنگر به يارت      دشمن، جسارتمي‌رم برادر          من به اسارتمدد حسينم ـ مدد ابالفضل (4) ======================================= مصائب روز یازدهم(  1  ) می روم و نمی رود از سر من هوای توجان شده شمع قتلگه، دل شده کربلای تو طایر سرخ نینوا! تا تو فتادی از نواگشته هر استخوان من، یک نیِ نی نوای تو نیست اگر به تن سرت، چه می شود که خواهرتبشنود از رگ گلو، ذکر خدا خدای تو نافله ی دل شبم، زمزمه های یا ربم گشت تمام و طی نشد در دولبم دعای تو من که زپای تا سرم بوسه گرفته فاطمهمنّت تازیانه را می کشم از برای تو ناله ی یا حسینِ من گشته شهادتین من کاش که قسمتم شود سر شکنم به پای تونیت حج به قتلگه، تلبیه ذکر یا حسین کعبه ی من به نوک نی، صورت دلربای تو کاش شدی جدا زتن، با لب تشنه راس من کاش که بود بر زمین، پیکر من به جای تو خنده ی زخم تو شده باعث گریه های منگریه ی چشم من شده مرهم زخم های توجان رسولی و نبی گفته من از تو، تو ز منخون خدایی و خدا آمده خونبهای تو کاش که اشک میثمت یکسره سیل خون شودهر نفسش شود به دل گریه ی بی صدای تو مصائب روز یازدهم ( 2 )  یا خیر المرسلین یا ختم الانبیاصلی صلی علیک ملائک فی السماباد سلامت سرت ببین به چشم ترتهذا هذا حسین مرمل بالدماپیکر عریان او مانده به روی زمینمسلوب یا نبی عمامه والرداشیب شیب الخضیب خد خد التریبجسم جسم السلیب فی ارض الکربلاخون گلو پیرهن غبار صحرا کفنمهموم، حتی مضی عطشان حتی قضامصحف و سم ستور نیزه و آیات نورجدی واویلتا امی واغربتاای همه جا یاورم هم سفر بی سرمنور دو چشم ترم یابن الام یا اخادوش به سوز و گداز وقت قنوت نمازمن به تو گفتم دعا، تو هم دعا کن مراکاش سنان با سنان قلب مرا می شکافتکاش سر من ز تن جای تو می شد جداارث تو از مرتضی روی ز خون لاله گونارث من از فاطمه روی کبود از جفاکعب نی ام دم به دم گفت زیارت قبولدر یم خون تا زدم بوسه گلوی تو راداغ روی داغ ما، زخم روی زخم توخصم زند خنده بر زخم تو و داغ ماروز جزا با همین دامن آلوده اشدست به دامان توست "میثم" بی دست و پا مصائب روز یازدهم ( 3 ) گرچه گشته پایان جنگ حق و باطل چیره گشته ظالم بر امام عادل خون شهیدان همه برفروزد ریشه ظلم و ظالمان بسوزد حسین پیروز است (2) گرچه نیزه ها در سینه ها نشسته پشت نیزه ها را مشت ها شکسته گر سر او بر سر نیزه جا کرد آن سر ببریده به نی نوا کرد حسین پیروز است (2) دست علی را گرگ ها دریدند هم تنش فکندند هم سرش بریدند آن تشنه را با دشنه آب دادند هل من مُعینش را جواب دادند حسین پیروز است (2) مردمی که عهد رهبری شکستند اسب های خود را نعل تازه بستند تا بر تن خون خدا بتازند صحنه سوزنده تری بسازند حسین پیروز است (2) پیکر شهیدان سر جدا فتاده ناله اسیران در فضا فتاده زینب کجا و کوفه و اسیری ای آسمان ای کاش پانگیری حسین پیروز است (2) گر عدو می زند طبل پایان جنگ پس چرا می زنند کودکان را به سنگ دشمن که صدها دست و سرفکنده به خیمه ها چرا شرر فکنده حسین پیروز است (2) کودکانِ بی کسِ بچه های زهرا  سرنهاده از بیم در میان صحرا هر کودکی دوان به هر کناری دنبال هر طفلی روان سواری حسین پیروز است (2) آتش گیر و دار گرچه بنشسته است گریه های رباب بیش تر گشته است خون علی اصغر حصار دین است فریاد مظلومی او چنین است: حسین پیروز است (2) هر نگاه رباب دل شکسته همچو تیری به قلب من نشسته با نگاهی که سوزد جگرش را خواهد از من یگانه پسرش را حسین پیروز است (2) آب نوشیده و گرید فزون تر گوشه گیری کند به یاد اصغر خونِ دل جای اشک غم ببارید شیر دارد ولی علی ندارد حسین پیروز است (2) جای هر یتیمی در این میانه من به جان می خرم هر تازیانه این یتیمان که چنین بی کس و یارند کس و کاری به جز عمه ندارند حسین پیروز است (2) من اسیرم که بی اراده رفتم یک چمن لاله را نهاده رفتم موی من گشته سفید از غم اکبر مانده بر سینه من داغ برادر حسین پیروز است (2) سر او بر سر نیزه ببینید پای آوای قرآنش نشینید سر خونین وی و محمل زینب  چه شود گر نشود خون، دل زینب  حسین پیروز است (2) نه عجب گر به دروازه کوفه ریزم از خون سر گل و شکوفه بنگرم چون که سر رهبر خود را بشکنم من ز محبت سر خود را حسین پیروز است (2) خون سرخ حسین، سر به کیوان کشید بر حیات یزید، خط بطلان کشید جسم علی اکبر ورق ورق شد تا این ورق روشن ز نور حق شد حسین پیروز است (2) مصائب روز یازدهم ( 4 ) قـرآن سوره سوره زهـرا حسین من اوراق پاره پاره به صحرا حسین من این غم مرا کشد که سرت را بریده‌اند لب تشنه در میان دو دریا حسين من مگـذار قاتلـت ببـرد سوی کوفـه‌ام زیرا که مانده جان من اینجا حسین من مگـذار تـا تـو باشی و ما را کنار تو نامحرمـان کنند تماشـا حسیـن مـن قـرآن مـن چـرا اثر سم اسب‌هاست بر روی آیه‌هـای تو پیدا حسین من؟ ما گریه می‌کنیم ولی بیشتر به گوش آیـد صـدای گریـه زهرا حسین من عباس‌کو که خولی‌و شمر و سنان شدند بـا کعبِ نیزه همسفـر مـا، حسین من ای کاش زودتر ز تو من کشته می‌شدم بعد از تو خاک بر سر دنیا حسین من باشـد تمـام هستـی «میثم» ولای تو در پیشـگاه فـاطمه فـردا حسین من  مصائب روز یازدهم  ( 5 ) برادر جان سرت کو آمدم دور سرت گردم الهی مـن فـدای زخـم‌های پیکرت گردم تو ماندی من‌ز خون حنجرت گیسوکنم رنگین بمان تا همسفر بـا خون پاک حنجرت گردم کنار قتلگه با خـود دو دریـا اشک آوردم مگـو سقـا نـداری آمـدم آب‌آورت گردم تعهد کرده‌ام تا جان به تن دارم برادر جان به کعب نی سپر بر حفظ جان دخترت گردم به مقتـل میهمان پیکـر صـدپاره‌ات گشتم از اینجا می‌روم کوفه که مهمان سرت گردم سپـر کـردم تـن و از تازیانـه می‌کشم منت به امیدی که سر تـا پـا شبیه مـادرت گردم طواف آوردم و دور تو گشتم حال رخصت ده که یک بار دگر دور تـو جـای اکبرت گردم تو از خون علی‌اصغر رخ خود لاله‌گون کردی من از خون تو رنگین چون علیِّ‌‌اصغرت گردم تمـام لشکرت پیش خـدا رفتند، رخصت ده که مـن خـود با تن تنهـا تمام لشكرت گردم بخواه از من‌به این سوزی‌که داری درجگر«میثم» بـه نـزد مـادرم زهـرا شفیع محشرت گردم مصائب روز یازدهم  (6 ) مادرا و بچه ها آب نمیخوان... کم یا زیاد همه جا ساکته و صدای هیچکس نمی آد ما و این همه شهید- روز یازدهم رسید یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار) یادمه وقتی پدر از ما خداحافظی کرد مونده بود کنار مادرای ما فقط یه مَرد پدر ما همه بود- پسر فاطمه بود یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار) بغضمون گرفته بود و اشک ما خشکیده بود عمه پابرهنه دنبال پدر دویده بود بابامون خسته و پیر- روبه روش شمشیر و تیر یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار)  پدر از ما دور شد و لحظه سخت ما گذشت کسی از مادرای ما رو به خیمه برنگشت همه ایستاده بودن- دل به هم داده بودن یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار) آدما شبیه گرگای بیابون رسیدن گرگای گرسنه بعد عمری یوسف می دیدن رسیدن از همه جا- آدما و نیزه ها یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار) زبونم بسته شده، خاطره هام سیاه شدن گرگای تشنه خون، آلوده گناه شدن پدرم شد روسپید- حتی یک آه نکشید یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار)  مردا رو کشتن و مادرا و ما اسیر می شیم به خیالشون که ما خسته و سربه زیر میشیم شب رسید و رفته روز- خدا که مونده هنوز یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار)  هرکی باشه شهرشم(شهرش هم) هرجا باشه، نزدیک و دور... مرد اگرمَرده نمیره زیر بار حرف زور تا هنوز یزید داریم- لاله شهید داریم یاحسین و یاحسین(تكرار) ماه کربلا، حسین!... عزیز خدا حسین! یاحسین و یاحسین(تكرار)  مصائب روز یازدهم (  7 ) ای زندگي زينب   عمر از غمِ تو كم شدهمواره دلِ زينب خود محفلِ ماتم شداي نورِ به خاك غم   چون هاله خداحافظاي مانده به خاك و خون   اي لاله خداحافظاي لاله خداحافظ (4)يك بوسه به رگهايت در سينه چو مرحماين قامتِ افسرده از رفتنِ تو خم شداي بر رخِ من مانده    چون ژاله خداحافظاي بر دلِ من گشته      چون ناله خداحافظاي لاله خداحافظ (4)من مي‌روم اي جانا تنها و غريبانهشد صورت من نيلي از ضربت بيگانهاي دشت و بيابان را    آلاله خداحافظاي بهر خدا مجنون    اي واله خداحافظاي لاله خداحافظ (4)مي‌گردم و مي‌نالم همواره چو پروانهاز اشكِ يتيمانت زينب شده ديوانه ======================================= ای مادر صبر و دختر زهرا مرآت ز پای تا سر زهرا در عز و وقار حیدرِ حیدر در قدر و جلال کوثر زهرا از دورۀ چار سالگی بودی یار علی و پیمبر زهرا زهرا همه بود مصطفی پرور تو دخت حسین‌پرور زهرا تو بهر علی مرتضی بودی مانند خدیجه، دختر زهرا ! رخسار تو در برابر مادر چون آینه در برابر زهرا ماه رخ توست مشعل حیدر سرو قد توست محشر زهرا تـو زینت امـی و ابـی زینب در بین دو ماه، کوکبی زینب ای چشم محمّد و علی سویت قرآن حسین مصحف رویت این نیست عجب که خلق را بخشند در روز جزا به تاری از مویت دین دست نهاده بر سر شانه صبر آمده متکی به پهلویت مغبونم اگر تمام عالم را گیرم به غباری از سر کویت من کیستم ای حقیقت زهرا تا دم زنم از خصائل و خویت زیبد که سرحسین درهرگام گردد سر نیزه‌ها ثناگویت با آنکه خمیده قامتت از غم یک دم نفتاد خم به ابرویت هم رشتۀ خصم را گسستی تو هم پشـت یزید را شکستی تو تو حیدر حیدری خدا داند زهرای مکرری خدا داند هم عمۀ نُه امام معصومی هم کوثر کوثری خدا داند بعد از زهرا که او، تویی- تو، او از کل زنان سری خدا داند هنگام حمایت از امام خود هم سنگر مادری خدا داند اوصاف تو کار مادرت زهراست از مدح فراتری خدا داند در قدر و جلال عصمت و پاکی زهرای مطهری خدا داند بر روی دو دست مادرت زهرا قرآن پیمبری خدا داند با کوه مصائبت چهل منزل همگام برادری خدا داند وحی نبوی: کلام زیبایت اعجاز علی: زبان‌ گویایت ای بر دو ذبیح کربلا، هاجر بر هشت شهیدِ راه حق، خواهر مانند حسین در شب میلاد بهر تو گریست چشم پیغمبر بر پای تو چشم هیجده خورشید افشانده ز نوک نیزه‌ها اختر یکروزه به دشت کربلا دیدی هفتاد و دو لاله از تو شد پرپر آرایش باغ حسنت از قرآن پیدایش عضوعضوت از کوثر جز مادرت‌ای حقیقت زهرا از چار زن بهشت هم برتر از شیرخدا رواست اینسان شیر وز فاطمه باید این چنین دختر حق بر تو و «یارب» تو می‌نازد بــر نافلــۀ شـب تــو می‌نازد در گلشن نینوا بهاری تو بر خون شهید اعتباری تو زهراست قرار سینۀ احمد در سینه فاطمه قراری تو هنگام نماز یک نبی معراج هنگام خطابه ذوالفقاری تو پیوسته طواف در چهل منزل اطراف سر حسین داری تو والله قسم به مادرت زهرا بر کل ائمه افتخاری تو جد و اب و مادر و برادر را مرآت کمال هر چهاری تو عباس زمام ناقه‌ات گیرد وقتی به بهشت رو بیاری تو لطـف و کـرم و عنـایتی باید شاید «میثم» به همرهت آید =================== عالم شده، کربلای زینبگرید جهان، در عزای زینبواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌الله در سینه‌ها، شد نفس شرارهداغ زهرا، تازه شد دوبارهواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌اللهیابن‌الزهرا، خواهر آمد از راهقرآن بخوان، یا اباعبداللهواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌اللهون بر دل، لاله‌های دین استصاحب‌عزا، زین‌العابدین استواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌اللهای دل بسوز، بهر زینب ایدلدارد به سر، جای چوب محملواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌اللهیک لاله و، این همه نشانهکعب نی و، ضرب تازیانهواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌اللهای نازنین، بلبل مدینهبر عمه‌ات، گریه کن سکینهواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌اللهزهرا به خلد، منظر نشستهبوسه زند بر فرق شکستهواویلتا یا بقیة‌الله    واویلتا یا بقیة‌الله ================================== بند اول ای وجودت تمامِ ثارالله وی علمـدار بـام ثارالله پایــدار همیشۀ توحید پاسـدار قیــام ثــارالله به تو دین متکی است تا محشر از تـو پاینـده نام ثارالله به قیام حسین‌گونۀ تو تـا قیـامت سلام ثارالله هر کلام تو یک حماسۀ خون هـر نفس یـک پیــام ثارالله همره و هم‌مـرام و همسنگر همـدم و هـم‌کـلام ثارالله ذوالفقـارِ زبـان تـو در کام تیـغ حـق در نیــام ثارالله نام تو، وصف تو، فضیلت تو سخنِ صبح و شـام ثارالله دل نــورانی تــو از آغـاز بــود بیــت‌الحرام ثـارالله چون تو خواندی خطابه، خونِ گلو گشت شیرین به کام ثارالله صحبتت: چشمه‌های علم علی حــرمتت: احتــرام ثـارالله بی تو دین را بقا نبود، نبود کربـلا کربــلا نبـود، نبود ************************* بند دوم صبـر یـک قطره و تـو دریایی حلـم یک لالـه و تـو صحرایی بعد حیدر تو حیدری به سخن بعـد زهــرا فقـط تــو زهرایی هاجـر دو ذبیحِ خفته به خون مریــم هیجــده مسیحـــایی !قیمت اشک توست خون حسین بلکه خود یک حسینِ تنهایی قهرمان، شیرزن تو را خوانم؟ بـه خــدا فـوق فوق اینهایی علم یـک آیـه و تویـی قرآن علم یک صورت و تو معنایی پـدرت زینـتِ تمـام وجـود تـو کـه هستــیِّ زیب بابایی برده دل از حسین، یک نگهت بس‌که در چشـم او دل‌آرایی مادر زهد و عصمت و تقـوا دختر قدر و نور و طاهـایی فاتـح کـربلا و کـوفه و شام صـاحب خطبه‌هـای غرایـی هر بلایی به چشم تو زیباست خود به چشم خدا چه زیبایی شهدا از تو زنـدگی دارند انبیا هم بـه تو بدهکارند ******************** بند سوم تو ز تجلیل برتری زینب تو هماننـد مادری زینب تا صدایت به کوفه گشت بلند همه گفتند حیدری زینب بــاعث سرفـــرازی اســلام با سرِ شش برادری زینب !جز امامت که هست خاص حسین بـا امـامت برابری زینب منجـی چارمیـن ولـیّ خـدا در کنـار بـرادری زینب به خدا غیـر چــارده معصوم از همه مردها سری زینب همچنان از خطابه‌ات پیداست که تو زهرای دیگری زینب دخت زهرا، ولی کدامین دخت دختِ اسلامْ‌پروری زینب بلکه همـراه مـادرت زهـرا مــادرِ اهل محشری زینب تــو بــه نخــل امیــدِ ثــارالله ریشه و شاخه و بری زینب خلق را سر به سر در آن صحرا ذکر یا زینب است و یا زهرا ****************** بند چهارم لب خود تا به خطبه وا کردی بـاالله اعجـازِ مرتضـی کردی کوفـه شـد کـربلای دیگر تو شـام را هـم تـو کـربلا کردی تو به یک خطبه، حقّ و باطل را تـا قیـامت ز هـم جـدا کردی مثـل مـادر بـرای یــاری دین بارهـا خـویش را فــدا کردی جان به کف داشته چهل‌منزل بـه امــام خــود اقتـدا کردی در قنوت نماز شب به حسین اشک افشانـدی و دعـا کردی دست‌هــای یزیـد را بستــی نهضت شـام را بـپـا کـردی بـا نگـاه حسیـن از دل طشت چشم خود بستی و حیا کردی تو بـه گـودال شکرهـا گفتی تو کـه تقـدیر از خـدا کردی چه کشیـدی مگر به بزم یزید کـه گریبـان خـود قبا کردی لب و دندان و چوب و طشت و شراب؟ از چـه رو آسمـان نـگشت خـراب؟ ***************** بند پنجم نفست جـانِ سیدالشهداست روح و ریحان سیدالشهداست قامتت در ریـاض رضوان هم سرو بستـان سیدالشهداست خطبه‌های همیشـه زندۀ تو متن قـرآن سیـدالشهداست از سر نیـزه‌ها به زخم سرت چشم گریان سیدالشهداست عضو عضو تو ای همه توحید پر ز ایمـان سیـدالشهداست می‌توان در مقام و وصف تو گفت آنچه در شان سیدالشهداست در ثنـایت به نیزه در حرکت لب عطشـان سیدالشهداست نامۀ عاشقانــه‌ات بــه خـدا جسم عریان سیدالشهداست تا زمین و زمان به امر خدا تحت فرمان سیدالشهداست نـام تـو، مدح تو، فضائل تو ذکـر یاران سیدالشهداست از خـداوندگار و خلق مدام به تو و صبر تو، سلام سلام ********************* بند ششم سرفرازی که شد خمیده، تویی وارث مـــادر شهیــده تــویی آنکه خورشیدِ خفته در خون را شسته با اشک هر دو دیده تویی آنکـه بــا تیـغ نطق حیدری‌اش پــردۀ خصــم را دریـده تویی آنکــه هــر تلخـیِ مصیبت را شهد جان کرده و چشیده تویی آنکــه بهــر بقــای عـاشورا یک جهان شورآفریـده تویـی آنکه زخم درون و زخم سـرش آسمان را به خون کشیده تویی باغبانــی کــه لاله‌هــایش را دست گلچین به تیغ چیده تویی زائـری کز هـزار و نهصـد زخم پاسخ خـویش را شنیـده تویی آسمانـی کــه بـی‌ستاره شــده مهر و ماهش به خون طپیده تویی آفتابی که گشته چل منزل دور هجده سرِ بریده تویـی ذکر سرها هماره بود به لب السلام علیک یا زینب ****************** بند هفتم سال‌هــا تـا ابــد هـزارۀ توست روزهــا روز یـــادوارۀ تــوست کوفــه و شـام بعــد عــاشورا شاهـد نهضـت دوبــارۀ تــوست همچنان بغـض در گلــو مانــده نفس کوفـه بــا اشــارۀ تـوست این تـن گوشـوار عرش خداست یا تو عرشی و گوشـوارۀ تـوست؟ سنـگ قعـر جهنّمـش خــوانند دل هر کس که بـی‌شرارۀ توست این بوَد حلق چاک چاک حسین یا همان قلب پاره‌پـارۀ تـوست؟ اشــک شب‌هــای آسمانـی‌ها خون هفتاد و دو ستارۀ توست نظـر لطف تو، بـه گریۀ ماست اشک شرمنـده از نظارۀ توست همــه بیچــاره‌ایم و چــارۀ مـا نظــر رحمــت همــارۀ تـوست چشم مـا در مصیبت تـو گریست گر پسندی تو، بهتر از این چیست؟ ******************* بند هشتم به خداونــدی خـدا سوگند به امامـان جدا جـدا سوگند به محمّد، به فاطمه، بـه علی به تمامــیّ انبیــا ســوگند به حسینی که تشنه لب، او را سـر بریدنـد از قفـا سـوگند بـه دو دست بریدۀ !عباس که جدا شد به کربلا سوگند به همان سینۀ شکسته که گشت از سـم اسب، توتیـا سـوگند به همان طایری که با دمِ تیر ذبـح گردیـد در هـوا سوگند !به یتیمی که چون خیام حسین سـوخت دامانش از جفـا سـوگند !به خروش تو و به خون حسین بـه دو دریـای اشـک مـا سوگند بـه حسین و بـه ظهـر عــاشورا بــه نواهــای نــینوا ســوگند به خدایی که بود و باشد و هست بـی تو اسـلام رفته بود از دست  ==================================