خیـر کثیر، احمـد و زهــراست کوثرش این است کوثـری که عطا کـرده داورش از خلق و از رسول خـدا و خـدا و خلـق دائــم ســلام بــاد بــه روح مطهـرش حیدر که رکـن بر همه ارکان عالم است ایـن است بانـویی که بود رکن دیگـرش در عالـم وجـود، علـی همسـری نداشت زهـرا اگـر نبـود و نمـی‌گشت همسرش این است مادری که حسینش بود پسـر این است دختری که پدر خوانده مادرش وصف تمـام عالـم خلقت شکست اوست وقتی که هست ذات خـدا مدح‌گسترش بـر دختـری درود کــه زهـراش پرورید بر مـادری سـلام که این است دخترش احمـد کـه هسـت سیــد و سـالار انبیا تعظیـم می‌کنــد بــه ادب در بـرابـرش این است بانویی که خـدا در کتـاب خود فرمــوده آیــه‌آیــه ثنـــای مـکــررش حــورا کنیــز درگــه اسمــا و فضه‌اش بـاغ بهشت، عـاشق سلمـان و بــوذرش از خشـت‌خشـت خانـۀ او هست مرتفع هر صبـح و شام ذکر خوش حی داورش او همچـو روح در تــن ختـم رسـل بود ختم رسل چو جان گرامی‌ست در برش این نکته نقش خاک قدم‌های فاطمه است آزاده آن زنی‌ست کـه زهـراست رهبرش از بس عطای اوست فزون باز هم کم است خلــق جهـان شونـد اگـر سائـل درش در حیـرتم علی‌ست از او در جلال، سـر یـا خوانــم از علــی ولــی‌الله برتـرش؟ این است فاطمه که به گلخانۀ بهشت بوسند دست، مریم و حوا و هـاجرش زهـرا، امینـه، راضیـه، مرضیه، فاطمه صدیقه خوانـده ذات خداونـد اکبرش ما را چـه زَهره تا که بگوییم وصف او جایــی که گفتـه‌ ام‌ابیهــا پیمبـرش مجذوب حسن چشم و دل ختم انبیا مبهوت قدر و جاه و جلال است حیدرش دانشگـه معلـم آزادگان، حسین بـود از نخست دامـن اسـلام پرورش با آنکه پشت پرده ستاد و خطابه خواند گفتی صعـود کرده محمد به منبرش گفتی امیـن وحــی خـداوند، با ادب زانـو زده بـرای تعلـم بـه محضـرش گویی هنوز خطبۀ او مانـده بی‌جواب در مسجد مدینه کسی نیست باورش گویی هنـوز پشت در آستـان وحی زهـرا دفاع می‌کند از حـق شوهرش ای کاش روز غربت او حمزه زنده بود یـا می‌رسیـد پاسخ یاری ز جعفرش ای وای بـر مدینـۀ از مـرده مـرده‌تر بالله نبـود هیچ‌کـس این‌گونه باورش با آنکـه کس جواب به فریاد او نـداد انگار، جای‌جای مدینـه است سنگرش تاریـخ، گشت سنگر پیروزی علی با خطبه‌ای که فاطمه خوانده به بسترش شـد از قیـام فـاطمه اسلام، روسفید با آن که شـد کبـود، عـذار منـورش بعد از چهارده صـده مانده هنـوز هم آثـار آن کبـودی، بـر مــاه منظرش گویی هنوز می‌شنـود گـوش روزگار ذکـر علـی‌علـی ز نفس‌های آخرش گویـم، اگـر چـه قافیـه تکـرار می‌شـود تـا حشـر قبـر گمشـده اوست سنگرش دردا کـه رفـت شعلـه آتـش بـر آسمان از خانـه‌ای که ختـم رسـل بـود زائرش سوگنـد می‌خـورم به خدا و به مصطفی پامـال گشـت حـرمت زهـرا و شوهرش «میثم» همان شفاعت شش‌ماهه‌اش بس است آرنـد چـون به عرصۀ صحرای محشرش ====================================================== تو ای جمـادی دوم سـلام بر مـاهت سلام بر تو و بر قدر و عزت و جاهت بگرد ای شده چشم ملک قدمگاهت بگرد ای همه دست خدا به همراهت وان یکاد بخوان روی حق تماشا کن وضـو بگیـر ز کوثـر ثنای زهرا کن **** خدای عزوجل مظهـرت مبارک باد الا رسـول خـدا کوثـرت مبارک باد خدیجه! دخت پدرپرورت مبارک باد علی ولـی خدا! همسرت مبارک باد خدا بـه قلب رسـول خدا صفا بخشید تمام هستی خود را به مصطفی بخشد **** الا محمـد امـروز کوثـرت دادیم نماز آر که زهرای اطهرت دادیم قسم به قدر که از قدر بهترت دادیم نکوتر از پـدران تـو دخترت دادیم چه دختری که پدرپرور است یا احمد تمام نسل تو زین دختر است یا احمد **** جمـال غیـب الهـی شــده تمـاشایی به چشم پاک محمد به حسن زهرایی هــزار مرتبــه بــر او ســلام زیبایی امین وحی به خاکش کند جبین‌سایی خدا به ختم رسل داد کوثر خود را فقط نـه کوثـر، روح مطهـر خود را **** نبی گرفته در آغوش همچنان جانش به خنده گفت که جان پدر به قربانش خـدای عــزوجل آمــده ثناخوانش زمینیـان و سمـاواتیان مسلمـانش تمـام سـورۀ فرقـان و نـور طلعـت او به صنع خویش ببالد خدا ز خلقت او پیمبران! همه در مکـه ازدحام کنید بـه حـرمت قـدم فاطمه قیـام کنید از ایـن ولادت و مولـود احترام کنید به مادرش همه از جان و دل سلام کنید زهی خدیجه! که روح مطهر آوردی تـو از دل صـدف نور! گوهر آوردی **** چه دختری که خداوند کوثرش خوانده علـی ولی خـدا رکن دیگرش خوانده بهشت نیـز بهشت پیمبـرش خوانده پیمبر از شرف و قدر، مادرش خوانده عجیب نیست که مام نبوتش خوانند دوازده حجج‌الله، حـجتش خــوانند **** چه زهره‌ای که خداوند خوانده زهرایش گرفتـه چشـم خـدا نـور از تماشایش دعــای نــور بــود آیتـی ز سیمایش ســلام دائــم پیغمبــران گـوارایش نبی به حجرۀ نورانی‌اش سلام کند به پیش پـاش به امر خدا قیام کند **** رخش صحیفۀ نور است و سین فرقان است نـه بضعـۀ نبـوی بلکه بر نبی جان است خدا گواست که مهرش تمام ایمان است زبـان فضـه او هـم زبــان قــرآن است شنیده‌ایـد به هر خلوتی و انجمنی نگفت فضۀ او جز کلام حق سخنی **** الا که دختر یاسین و مام طاهایی امینه، طاهره، صدیقه، زهره، زهرایی ائمه‌انـد همـه گوهـر و تو دریایی فقط نـه مادر سادات، مـادر مایی که بر زنان جنان سروری کند جز تو؟ که بهـر شیعـۀ تو مادری کند جز تو **** تو مـادر همـه خوبان روزگاری تو تو اختیار قیامت به دست داری تو تو در وجـود رسـول خدا قراری تو تو در دل همگان صاحب مزاری تو تو جان ختم رسل هستی و ابوالحسنی تو مـادر همـه پیغمبـران، تو پنج تنی **** تو مرغ حقی و توحید آشیانۀ توست بهشت قرب خـداوندگار خانۀ توست نشان کعبۀ دل قبـر بی‌نشانۀ توست سلام گـرم محمد بـه آستانۀ توست درود خالـق هستی به روح پاکت باد سرشک دائم «میثم» نثار خاکت باد ====================================================== /**/ نخـل توحیـد! نوبـر آوردی فـلک نــور! اختــر آوردی صـدف بحـر رحمـت ازلی! بـارک‌الله! که گوهـر آوردی مــادر فاطمـه! سـلام خدا بر تو مادر که دختر آوردی دختری فوق هاجر و مریم از بـــرای پیمبــر آوردی از حبیب خـدا! رســول‌الله دل ربودی که کوثر آوردی به! چه کوثر، خدا ثناخوانش پـدر و مـادرم بـه قربــانش **** عصمت داور است این مولود روح پیغمبر است این مولود هـم بــود دختر رسول خدا هم پدرپرور است این مولود هرچـه گفتنـد در فضائل او بـاز بالاتـر است ایـن مولود همسر و کفـو رکن شیرخدا حیدرِ حیدر است این مولود بهتـرین دودمــان عـالم را بهترین مادر است این مولود جــز خــدا و محمـد و حیـدر کس ندانست کیست این دختر **** این همه هستی رسول خداست مطلع الشمس آسمان هداست ایـن تمـام محمد است و علی بلکــه‌ ام ائمـــة النجبــاست بـه خداونــدی خـدا سوگنـد هر چه گویم کم است؛ این زهراست گوهـر نـاب این یگانه صـدف دو مسیح و دو ریم عـذراست روح او در تن امام حسن شیر او خون سیدالشهـداست بضعـۀ مصطفی بود زهرا کوثر اوست زینب کبری **** مهــر از نــور او وضـــو دارد مــاه از مهــرش آبـــرو دارد به همه هستـی حسین، قسم هرچـه دارد حسین از او دارد روح وحی است، روز و شب با او ملـک وحــی گـفت‌وگـو دارد از خـدا قـدر و عـزت و اجلال از نبی خَلق و خُلق و خو دارد سینه‌اش مخزن علوم خداست خبـر از غـیب، مـوبه‌مـو دارد آن که بخشیده علم غیب به او وحــده لا الـــه الّــا هـــو ای فــدایی مقـدمت سـرها مهـر تــو روح پـاک پیکرها نه فقط ام احمـدت خواندند مــادری بــر همـه پیمبرها کوثــر کــز سپهــر دامانت ریختـه چون ستاره کوثرها خط و مشی حسین پروری‌ات مـادری داده یــاد مـادرهـا با ورود تـو در صف محشـر اهل محشر کنند محشرهـا تــا نگـردد شفــاعتـت آغـاز باب رحمت به کس نگردد باز **** کیستـی تـو بهشـت بابایی سورۀ قـدر و نور و طـوبایی ما همه ذره و تو خورشیدی ما همه قطـره و تـو دریایی راضیـه، مرضیـه، محدثه‌ای مطلع الفجر زهره، زهرایـی هم کتاب اللّهـی ز پا تا سر هم رســول خـدا سراپایی مطلـع الشمس بامداد ازل لیلــة القــدر حق‌تعـالایی قدری و حق به خواجۀ لولاک گفتـه دربــاره‌ات و مـا ادراک **** ای مقــامت ز وهم‌هــا برتر قدر و جاهت ز وصف ما برتر مدح تـو بـر لب رسول خدا ذکر نابـی‌سـت از دعـا برتر رتبۀ توست از زنـان بهشت بـه خداونــدی خــدا بـرتر جز محمد که دست‌بوس تو بود تـویـی از کـل انبیـا بــرتر حجـره‌ات کعبۀ دل احمد بیتـت از بیــت کبریـــا بـرتر بیت خشت و گلت ستارۀ عرش حسنینت دو گوشوارۀ عرش **** روح زوّار آستــانــۀ تــو کعبه گردد به دور خانۀ تو دیدۀ اهـل آسمان گیـرد نـور از قبـر بی‌نشـانۀ تـو آشیان جهان نبود که بود قلب پیغمبـر آشیـانۀ تـو طوطی وحی جبرییل امین دانه خورده ز آب دانه تو بـار انـدوه ماست یا زهرا روز محشر به روی شانۀ تو دوستان را تویی تو در محشر مــادر مهربــان‌تـر از مــادر تــو بهشـت پیمبــر مـایی ظـل معبود، بـر سـر مـایی بـاز گفتیم و بـاز می‌گوییم کـه تو در حشر، مادر مایی روز محشر که مادر از فرزند می‌گریـزد تــو یـاور مـایی ما تن مرده، تو ز لطف و کرم روح از روح بهتــر مــایـی شرک ممنوع... ورنه می‌گفتم که تو معبــود دیگــر مایی در مقام تو ما همی دانیم که ثنـای تو را نمی‌دانیم **** تـو بـه معنـا تمـام قرآنی مــورد احتــرام قـــرآنی تو زکات جهاد و حج و قیام تو صـلات و صیـام قرآنی هم کتاب خدا تو راست امام هم تــو مــا را امــام قرآنی گرچه روح است هر کلامش، تو روح‌بخـش کـــلام قــرآنـی بـه تـو ام‌الکتـاب بایـد گفت آری آری! تـو مــام قـرآنـی گرچـه عمـری به پای وصف تو زیست صد چو «میثم» حریف مدح تو نیست ==================================== ای حجــرۀ تـو کعبـۀ افـلاک در زمیـن جبریـل را بـه خـاک در خانـه‌ات جبین با آن کـه هست رکـن همه رکن‌هـا علی بـودی تــو رکـن اعظـم آن قبلــۀ یقین تو کیستی که چهره به پایت نهد حسین؟ تو کیستی که گشته علی با تو هم‌نشین؟ اسمـاء تـوست شاهد اوج جلال تو جبریل، پر شکسته به سیر کمال تو **** تـو روح پـاک در تــن پــاک پیمبری هم جان مصطفایی و هم رکن حیدری در هل‌اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور معلـوم می‌شـود که تو از مـدح برتری وصـف تــو را بــه ام‌ابیهـا رقـم زدند تنهـا تویی که بر پدر خویش، مـادری عیسی چو باغ لاله دمیده است از دمت از مـا سـلام بر دو مسیح و دو مریمت **** ای زیـر سایـۀ تو جهـان‌گستر، آفتاب بـر خانـۀ گلیــن تـو آرد سـر، آفتاب تا صبح حشر، چادر خجلت کشد به سر یک دم اگر تو چهره گشایی در آفتاب بالله قسـم کـه فخـر کند بر ستارگان بر تـو اگـر خطاب کنـد مـادر، آفتاب از آفتاب برتـر و از آسمان سری تنها ستارگان زمین را تو مادری **** تـو آفتـاب خلق جهــان ذرّه‌های تو تو دستگیر مایـی و مـا خاک پای تو اصـلاً جهان نبود، تو بودی و بعـد تو گردیـد خلـق، خلقـت عـالم برای تو گردیـد خلـق، خلقـت عـالم برای تو هجده بهار داری و گم گشته روزگار در بیــن ابتــدای تــو و انتهـای تو با آنکــه سایـۀ تـو بـود بـر سر همه قدر تو مثل سورۀ قدر است فاطمه **** در وصف تو لبم به سخن وا نمی‌شود قطره حـریف وسعت دریا نمی‌شود پـروندۀ عبــادت و طاعــات انبیا والله بـی ولای تـو امضـا نمی‌شود احمد که سایه‌اش همـه را سایـۀ خداست گوید به حشر، دختر من فاطمه کجاست؟ **** تـو مــادر تمـامی خوبــان عـالمی تو بوستـان جنـت گل‌هـای مریمی روح تو در وجود تو روح محمد است پیغمبر است تـو، تـو رسول مکرمی از بندگی جلال خدایی گرفته‌ای در عین بندگیت خدای مجسمی محشر کتاب منقبت توست فاطمه آن روز، روز سلطنت توست فاطمه **** آن روز روز سلطنت و اقتــدار توست جنت، جحیم، یکسره در اختیار توست تا از کـرم بـه عرصۀ محشر قدم نهی حتی دل رسـول خـدا بی‌قرار توست روزی که مادر از پسـر خود کند فرار خواهند دید شیعۀ تو در کنار توست روز جـزا بـه جـای خدا داوری کنی ما را به لطف و مرحمتت مادری کنی **** چون رو به سوی عرش، به امر خدا کنی یک لحظه دوستـان خودت را صدا کنی چونان که مرغ، دانه جدا می‌کند ز خاک ما را بـه دسـت مرحمت خود سوا کنی دسـت دعـا به سوی خـدا می‌کنی بلند تـا شیعــه را ز آتـش دوزخ رهــا کنی بغض همه به فیض تو تکبیر می‌شود آن روز نـام فاطمـه تفسیـر می‌شود **** آن کس که گشت قاتل ثلث زراره‌ات، ابـر سیـه کشیـد بــه روی نظاره‌ات، بـا شـدت تمــام تــو را تازیـانه زد، بشکست ضرب سیلی او گوشواره‌ات، آن کـو قبـالۀ فـدکت را ز هم درید، وز او رسید ضربـه به پهلو دوباره‌ات، با آن که نیست راه نجاتی برای او ترسم که باز، درگذری از خطای او لطف تـو و کـرامت تـو فوق عالم است گر کل خلق را به تو بخشد خدا، کم است سجــادۀ نمــاز تـــو آغــوش کبــریا دست تـو بوسه‌گـاه رسـول مکرم است چـون صحبت از شفاعت روز جزا شود نــام تــو از تمـام شفیعان مقدم است «میثم» همیشه در گرو منت شماست لطف و عطا و جود و کرم عادت شماست ====================================================== فاطمیون فاطمیون، گل بیارید گل بیارید(2) برسرهرکوی وبرزن، لاله و سنبل بکارید(2) عرش داوررا قائمه آمد فاطمه آمد فاطمه آمد(2) فاطمیون فاطمیون چون کبوتر پر بگیرید(2) خانه ختـم رسل را چون نگین دربر بگیرید(2) هر نفس امشب ، سر دهید آوا وردتان باشد ذکــر یا زهرا عرش داوررا ، قائمه آمد فاطمه آمد فاطمه آمد در مدینه پشت درب بیت پیغمبر نشینید روی دامان خدیجه جلوه داور ببینید(2) دوحـه ی طاها، معنی کوثـر هستی ی هتسی، باشد این دختر عرش داوررا قائمه آمد فاطمه آمد فاطمه آمد(2) هدیه میلاد زهرا غیرجان چیزی نداریم(2) بـرقدوم دخت احمد جان شیرین میسپاریم(2) دائماً برلب زمزمه داریم در دو دنیا ما فاطمه داریم عرش داوررا قائمه آمد فاطمه آمد فاطمه آمد(2) ===================================== دريا غريق مرحمت بي كران تو هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو صدها فرشته بال نهادند بر زمين تا دامن خديجه شود ميزبان تو بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند حوا و مريم اند پرستار جان تو بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم تنها به احترام مزار نهان تو در بارش است رحمت بي حد ابر تو پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود دستت براي خواهش سائل جواب داشت جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت ((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است )) اي جلوه شكوه و جلال پيمبري تو حجت هميشه به آل پيمبري قد راست كرده بود و تنومند مانده بود از آب چشمه ي تو نهال پيمبري آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه تو با خبر هميشه ز حال پيمبري كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي جاري شده است اشك زلال پيمبري اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش اسوده نيست بي تو خيال پيمبري قدري صبور باش بهشت دل نبي تو زود مي رسي به وصال پيمبري چون تو تمام آينه خلق احمدي هر روز روز تو ست به سال پيمبري ايام شادماني و روز ولادت است هنگام شاد بودن و وقت عبادت است در مصحف خداي تعالي نوشته بود اين نور با طهور ولايت سر شته بود پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود از بسكه بود دست توسل به سمت تو هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود چندي به التماس زمين كرده اي نزول اين آخرين مسافرت يك فرشته بود عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت حب تو در صحيفه مومن نوشته بود ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم ما غير چند واژه ابتر نداشتيم هر دختري كه ام امامت نمي شود يا مادر پيمبر رحمت نمي شود در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است اين وحدت است شامل كثرت نمي شود آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان هر دختري كه لايق وصلت نمي شود از اينكه آب مهريه ات بود روشن است هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود فردا بيا كه باز قيامت بپا كني اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود با اشتياق سمت صراط آوريد رو زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود آخر مدينه راز پس پرده داشته است آخر مدينه يار سفر كرده داشته است لطف مدام حضرت ياسين به دست توست آري دعا به دست تو آمين به دست توست آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است آرامش دوباره وتسكين به دست توست پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت يعني كه عزت و شرف دين به دست توست آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد نابودي تمام شياطين به دست توست اسلام با دعاي تو پيروز مي شود آري كليد فتح فلسطين به دست توست اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود بر روح تو سلام خدا و دو صد درود ===================================== اي نخست هميشگي يكتا آفتاب قديمي ي دنيا سيب سرخ بهشت پيغمبر يك سبد ياس بر جمال شما ابتدايت هميشه نا معلوم انتهاي تو نيز نا پيدا راستي گر نباشي اي بانو چه غريب است حرفهاي خدا خانه ات پايتخت اين عالم حجت من حديث سبز كسا فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات چشمهايت ستاره مي بارد مثل خورشيد روشني دارند نور ماه و ستاره و خورشيد چقدر پيش چشم تو تارند جلوه كردي و از مكان خودت آمدي وفرشته ها دارند ... از بلندا ي عرش تا مكه سر راه تو ياس مي كارند آمدي و تمام هر چه كه هست به مقام تو سجده مي آرند فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات اي خداوندي تجسم ما كعبه بي نشان مردم ما صبح روز نخست ريخته اند جاي انگور سيب در خم ما سوره ي مكي رسول خدا نذر چشمانتان تبسم ما بامتان پشت بام جبرا ئيل خانه ات آسمان هفتم ما گردش مهربان اين دستاس آرد داري براي گندم ما فاطمه اي فرشته خيرات بر توو خاندان تو صلوات تو فرادا تو فرد تو تو حيد تو مساوي سيزده خورشيد تو همان سيب روشني كه از ل از درخت خدا پيمبر چيد تو رسولي ولي به طرز دگر مرتضايي ولي به شكل جديد معجر روشن تو هجده سال به خودش رنگ آفتاب نديد شب ندارد مدينه ام با تو السلام عليك يا خورشيد فاطمه اي فرشته خيرات بر توو خاندان تو صلوات سر تو روي بالش پر بود جلوه ات جلوه اي معطر بود نان تو از بهشت مي آمد آب نوشيدنيت كوثر بود مثل يك گنبد طلايي شهر پشت بامت پر از كبوتر بود آمدي و ملائك بالا عرض تبريكشان به حيدر بود روز ميلاد تو براي رسول به خداوند "روز مادر "بود فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندا ن تو صلوات اي خداي جمالي ي دنيا جلوه بي مثالي ي دنيا نام تو بي وضو نمي آيد بر زبان اهالي دنيا اي پري اي فرشته بالا تو كجا و حوالي دنيا تو كنار خداي خويش، خوشي كوري جاي خالي دنيا ما هميشه پي جواب توايم اي غروب سئوالي دنيا فاطمه اي فرشته بركات بر تو و خاندان تو صلوات بي تو اين سفره ها كريم نداشت بي تو اين بادها نسيم نداشت تو اگر جلوه اي نمي كردي طور موساي ما كليم نداشت با وجود وجود تو ديگر حضرت آمنه يتيم نداشت بي تو ذكر رئوف " بسم اله " داشت رحمن ولي رحيم نداشت حرمت قبله هم ترك مي خورد خانه ي تو اگر حريم نداشت فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات آينه صفحه كتاب توبود آسمان شيشه گلاب تو بود اولين عكس در حجاب خدا دور تا دور عرش قاب تو بود صبح ها، ظهرها نگاه علي چشم به راه آفتاب تو بود روزها نيمه ي جنوب زمين سنگ زيرين آسياب تو بود چادر خاكي زمين خورده مرتضي هم ابوتراب تو بود فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات ===================================== نوری زخدیجه چون قمر پیدا شد از مکه ستاره سحر پیدا شد در بیستم ماه جمادی الثانی گنجینه یازده گهر پیدا شد ==================================== نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو عروج کردن سمت کمال یعنی تو نشسته ام بنویسم تصورت ، هیهات فراتر از جریان خیال ، یعنی تو محبت تو همان آینه است و مهرت آب تو آب و آینه ای پس زلال یعنی تو زبرگهای تو بوی رسول می آید گل محمدی بی مثال یعنی تو مسیر رد شدنت را کسی نگاه نکرد جمال زیر نقاب جلال یعنی تو تو نور و نور علی نور و خالق النوری تو از تصور خاکی نشین ما دوری تو آن دعای رسولی که مستجاب شدی برای خانه خورشید آفتاب شدی یگانه دختر احمد شدن مراد نبود برای ام ابیهایی انتخاب شدی تو مرتضی نشده اینهمه صدا کردی تو مصطفی نشده صاحب کتاب شدی علی به پای تو شد زره زره آب و سپس تو هم به پای علی زره زره آب شدی تو عادلانه ترین فیضی و دو تا نه سال نصیب روح نبی و ابو تراب شدی تو آفتاب رسولی و آسمان علی تو روح سینه پیغمبری و جان علی شب سیاه بگیرد تمام دنیا را اگر زخلق بگیرند نام زهرا را هزار سال به جز آستانه کرمت نبرده ایم در خانه ایی تمنا را زروی عاطفه خوابت نمی برد شبها اگر روا نکنی حاجت گداها را قرار نیست به نان مدینه لب بزنی زسفره ات نگرفتند رزق بالا را برای آنکه مقام تو را نشان بدهند نموده اند فراهم بساط فردا را دل رسول خدا را اسیر درد مکن مگیر از سخن خویش لفظ((بابا)) را بگو (( پدر )) که نبی را حیات می بخشی ز درد و غصه دلش را نجات می بخشی زمین بدون نگاهت ، تب بهار نداشت شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت بعید نیست ببخشی همه قیامت را نمی شود ز تو اینگونه انتظار نداشت دعای پشت سر تو مراد مولا بود و گرنه هیچ نیازی به ذولفقار نداشت بهشت ، منزل توست این همه طلب دارد و گرنه هیچ کسی با بهشت کار نداشت دوازده نخ وصله به چادرت دیدند به ساده زیستی ات عمر روزگار نداشت همه جهیزهات بود چند ظرف گلی تجملات برای تو اعتبار نداشت شب عروسی خود یاد قبر افتادی شکوه رخت نوات را به سائلی دادی بهشت هستی و عطر معطری داری همیشه آب و هوای معطری داری به نیمی از نفست انبیا بزرگ شدند تو از قدیم دم ذره پروری داری صحیفه ی تو تماماتنزل وحی است از این لحاظ تو قران دیگری داری یتیم مکه بدهکار مهربانی توست تو گردن پدرت حق مادری داری یگانه علت غایی خلقتی ، زین رو تو با تمامی خلقت برابری داری ظهور ظاهرت انسان و باطنت حور است ولایتی که تو داری ولایت کبراست نبینم از نفست آه آه می ریزی شبیه برگ گلی گاه گاه می ریزی تو دست و سینه و پهلو می آوری داری . . . به پای شیر خدایت سپاه می ریزی میان اینهمه درگیری ای شکسته غرور به دست بسته ی مولا نگاه می ریزی چقدر فکر حسینی ، به فکر گودالی چقدر اشک براین بی پناه می ریزی صدای کشته ی گودال را بلند مکن به گیسویی که کف قتلگاه می ریزی ===================================== پشت پرچين باغ بيداري
با نسيم سحر، شكفتم دوشباز كردم دو پلك پنجره راخير مقدم به ماه گفتم دوشماه، رخ مي نمود و مي پوشيداز نگاهش، ستاره مي جوشيد*****طبع من در بهار انديشهمثل پروانه بال و پر مي زديا ز دست نسيم، دل مي برديا به گل هاي باغ، سر مي زدتا مگر سر نهد به شانه ي عشقبشكفد بر لبم ترانه ي عشق*****كم كم از فيض گريه هاي سحرباغ انديشه ام به بار نشستشعر من، در هواي پاييزيسبز، در سايه ي بهار نشستاثري دلنشين به آهم دادبه حريم مدينه راهم داد*****گرم پرواز با پرستوهابال در بال، تا حرم رفتمتشنه ي عشق و آرزو بودمتا به سر چشمه ي كرم رفتمناگهان كوه و چشمه و صحراهمه گفتند يك صدا: «زهرا»*****با تو شيرازه اي مبارك يافتبرگ برگ كتاب و عترت مابا شميمي ز عطر كوثرتانسبز شد بوستان فطرت مابا تو روح حيات پيوسته استبي تو دروازه ي صفا بسته است*****صبح شور آفرين ميلادتلحظه ها چون فرشتگان شادندچار تن بانوي بهشتي همگل فشاندند و دل ز كف دادندداد فرمان، خدا به پيغمبركه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر»*****مثل «حوا» شميم جنت را«مريم» آنجا به يك اشاره گرفتبوسه بر خاك پايت «آسيه» زددامنت را به شوق، «ساره» گرفتجز تو اي معني «كلام ا...»كيست شايسته ي «سلام ا...»؟*****اي وجودي كه در كمال شهودهستي ات نورِ عالمِ غيب استنام پاك تو بي وضو بردننزد اصحابِ معرفت، عيب استبا علي نُه بهار پيوستيدَرِ خواهش به روي خود بستي*****به خدا، خانه ي گلين تو رااشتياق حبيب پُر كرده استعطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم»بوي «امَّن يُجيب» پُر كرده استحلقه زد گرد چهره ات چون ماههاله ي «اِنَّما يُريدُ ا...»*****لطف سرشارت، اي عصاره ي وحيخستگان را به مهر، تسكيبن دادتا سه شب، قوت خويش را هر شببه يتيم و اسير و مسكين داددر شگفت از تو قدسيان ماندندسوره ي نور و هل اتي خواندند*****چه كسي گمان مي برد كه خدابه كنيز تو رتبه ي كم داد؟فضه شد ميهمان مائده ايكه خدا پيش از اين به مريم دادمي توان با محبت تو رسيدبه رهايي به روشني به اميد*****نيمه شب ها كه در دل محرابذكر آيات نور داشته اياي نمازت نهايت معراج!عرش را پشت سر گذاشته ايباغ سجاده غرق عطر تو بودهمه آفاق زير چتر تو بود*****صلح سبز «حسن» كه جاري شدچشمه در چشمه از پيامت بودنهضت سرخ روز عاشوراشعله در شعله از قيامت بودخطبه را زينب از تو چون آموختسخنش ريشه ي ستم را سوخت=====================================اي دلت در كمال بي رنگياز همه كائنات، رنگين تر!بود بار امانت از اولروي دوشت ز كوه، سنگين ترتو منزّه ترينِ زن هاييبر بلنداي نور، تنهايي*****با همان دست عافيت پروركه پرستاري پدر كردياز امام زمان خود، ياريدر هياهوي پشت در كرديسرمه ي ديده، خاك پايت باد!همه ي هستي ام فدايت باد!*****گر در اين روضه النبي، امروزدست بيداد، آتش افروزددر همين شعله چند روز دگرخيمه هاي حسين مي سوزدچه خبر شد ميان آتش و دودبه سفر رفته است «ياس كبود»؟*****دود اين شعله ها كه چرخ زنانبال پرواز تا فلك داردروي سجاده ي بقيع نوشتكربلا ريشه در فدك داردآنچه قلب مدينه را خون كردسير تاريخ را دگر گون كرد*****بعد از آن ماجرا، شقايق هاداغ را روي سينه، گم كردند«ياس ياسين» كه رفت از آن گلشن قبله را در مدينه گم كردنداشك ماه و ستاره گلگون شدتا هميشه دل «شفق» خون شد***** ===================================== باز درهاي عنايت همه باز است امشب شب قدر است و شب راز و نياز است امشب هر چه نور است در آفاق حجاز است امشب افق مكه تماشا گه راز است امشب ساقي كوثر و پيمانه و مستي آنجاست راز نشناخته ي عالم هستي آنجاست ***** مكه لبريز تمناي حضور است امشب مكه سر چشمه ي شيدايي و شور است امشب مكه سيناي پر از نخله ي طور است امشب مكه سرشار شكوفايي و نور است امشب اين همان مبدأ فيض است كه اميد آنجاست اين همان مهبط وحي است كه توحيد آنجاست ***** كعبه را پيش نظر تا كه تجسم نكني مثل گلبرگ لب غنچه تبسم نكني «كعبه آن سنگ نشاني است كه ره گم نكني» غفلت از كعبه ي جان و دل مردم نكني كعبه خود قبله نمايي است كه در آن صحراست به همان كعبه قسم قبله ي دلها زهراست ***** دل به اين قبله بده كز همه افزون باشي سعي كن آينه در آينه مفتون باشي در طواف حرم عشق دگرگون باشي نكند يك نفس از دايره بيرون باشي جاي در سايه توحيد گرفتن، هنر است نور از دختر خورشيد گرفتن هنر است ***** دختر وحي و نبوت كه نبي مانند است مادر پاكي و عصمت كه علي پيوند است گوهر صبر و صداقت كه سعادتمند است گلبن عشق و محبت كه پر از لبخند است گرمي و روشني چشمه ي خورشيد از اوست شادي عالم از او خرمي عيد از اوست ***** ماه از شرم نگاهش رخ خود پوشيده است مهر در بندگي حضرت او كوشيده است زهره هم از كف او جام ولا نوشيده است يازده چشمه ي نور از دل او جوشيده است بسكه اين آينه ي نور نبوت پاك است بخدا نابترين ترجمه ي لولاك است ***** اين گل است آنكه به او ناز پيمبر مي كرد در صدف چون گهري پاك سخن سر مي كرد همه شب زمزمه ي عشق مكرر مي كرد خويش را همدم تنهايي مادر مي كرد: كاي به درياي وفا گوهر تنهاي قريش مكن انديشه ز بي مهري زنهاي قريش ***** گر كشيدند ز ديدار تو دامن مادر همدم راز تو هستم بخدا من مادر غرق گل كردن دامان تو با من مادر يا تو از عشق بكن زمزمه يا من مادر باغبان! نخل اميد تو ثمر خواهد داد آسمان مژده ي ميلاد سحر خواهد داد ============================================================ آن سحر سر زده آن صبح اميد آمده است يك چمن نسترن سرخ و سپيد آمده است گل مريم به طربناكي عيد آمده است چشمه ي فيض خداوند مجيد آمده است چه نشينيد كه جبريل اميد در راه است ذكر خير همه يا بنتِ رسولَ ا... است ***** بخدا گلبن توحيد، بَرَش فاطمه است شجر طيبه آري، ثمرش فاطمه است شب يلداي جدايي سحرش فاطمه است صدف پاك نبوت گهرش فاطمه است ذوب شد فاطمه در طور تجلاي علي نرسد هيچ كمالي به تولاي علي ***** به ولاي علي از فاطمه عاشق تر كيست؟ به علي دوستي او بشري نيست كه نيست او حبيبي است كه در سايه ي محبوبش زيست آنقدر داشت صبوري كه بر او صبر گريست آري اي فاطمه صبر تو تماشايي بود عافبت سوزترين نوع شكيبايي بود ***** ما كه شاديم ز شادي تو غمگين ز غمت اي جگر گوشه ي عصمت! سر ما و قدمت اي دلارام نبوت! كم ما و كرمت ميهمان كن دل ما را به طواف حرمت شب شادي و سرور است «شفق» را درياب آرزومند حضور است «شفق» را درياب =========================================================== «آفتاب عشق»اى بى نشانه‏ اى كه خدا را نشانه‏ اى هر سو نشان توست، ولى بى نشانه ‏اى اى روح پر فتوح كمال و بلوغ و رشد چون خون عشق در رگ هستى روانه‏ اى با ياد روى خوب تو مى‏ خندد آفتاب بر خاك خسته رويش گل را بهانه ‏اى اى ناتمام قصه شيرين زندگى تفسير سرخ زندگى جاودانه‏ اى تصوير شاعرانه در خود گريستن راز بلند سوختن عارفانه‏ اى هيهات، خاك پاى تو و بوسه ‏هاى ما؟! تو آفتاب عشق بلند، آستانه‏ اى در باور زمانه نگنجد خيال تو آرى حقيقتى بحقيقت فسانه‏ اى زهراى پاك اى غم زيباى دلنشين تو خواندنى‏ ترين غزل عاشقانه ‏اى فاطمه راكعى ============================================================«آن شب»آن شب زمين مكه بر خود ناز مى‏ كرد با ناز خود درهاى رحمت باز مى‏ كرد آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود گوياى تكبير بلال از هر طرف بود آن شب شفق در باغ دلها لاله مى ‏كاشت آن را به عشق يار هجده ساله مى‏ كاشت آن شب سحر سجاده ‏ى دل باز مى‏ كرد قامت به قد قامت، مودّت ساز مى ‏كرد آن شب فلق شعر گل مهتاب مى‏ خواند از بهر غم، شادى، حديث خواب مى ‏خواند آن شب سپيده جامه بر تن چاك مى‏ كرد گرد ملال از روى احمد پاك مى‏ كرد آن شب زمان چرخ و فلك را تاب مى ‏كرد كلك قضا لوح قدر را آب مى‏ داد آن شب زمين آبستن شور و شعف بود غواص دل آماده‏ ى صيد صدف بود آن شب منا شعر مباركباد مى‏ خواندزيبا سرود آن شب ميلاد مى‏ خواند آن شب خديجه بود و درد بار دارى از باردارى بود كارش بيقرارى آن شب ز تنهايى روانش رنج مى ‏برد رنج شكوفايى به پاى گنج مى‏ برد آن شب زنان مكه بر او پشت كردند از او بريدند و نكوهش مشت كردند آن شب درّ ناسفته ‏اى، بحر كرم سفت طفلى كه بودش در رحم با او سخن گفت آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود وقت شكوفايى نخل آرزو بود آن شب به مادر از بهشت و حور مى ‏گفت از مرگ ظلمت در ديار نور مى‏ گفت آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى ‏كرد در را براى صبح صادق باز مى‏ كرد آن شب خديجه بود و آه جانگدازش لطف خداى مهربان و سوز و سازش آن شب بهشتى بانوان امداد كردند با يارى خود قلب او را شاد كردند آن يك به دستش ساغرى آكنده از مُل آن يك برايش سندس و استبرق و گل آن يك به پايش با ترنم لاله مى ‏ريخت لبخند از لب در، ديار ناله مى‏ ريخت آن يك برايش باده در پيمانه مى ‏كرد آن يك پريشان گيسوانش شانه مى ‏كرد مريم به گوشش آيه انجيل مى‏ خواند آسيه بهرش داستان نيل مى‏ خواند سارا برايش عود و عنبر دود مى ‏كرد او را مهيا بهر يك مولود مى‏ كرد ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند ام القرا آيينه دار نور گرديد چشم كج انديشان عالم كور گرديد كون و مكان را ذات حق زيب و فرى داد بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور دختر نه بلكه بر يتيم مكه، مادر بالاتر از او بين زنها دخترى نيست در امتحان همسرى شد نمره ‏اش بيست هر تار مويش آيه حبل المتين است بر حلقه ‏ى انگشتر خاتم، نگين است آمد به دنيا عصمت كبراى سر مد ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد آمد به دنيا شاهكار كلك خلقت گنجينه شرم و حيا و كان عصمت آمد به دنيا آنكه نورش منجلى بود معراج احمد بود و منهاج على بود آمد به دنيا آنكه هستى هست مستش از مستى هستى بشر شد پاى بستش گر او نبودى هستى عالم نبودى مشهودى از آب و گل و آدم نبودى گر او نبودى زندگى بى محتوا بود در پرده ابهام آيات خدا بود او رحمتى بر رحمةللعالمين است او زينت آيات قرآن مبين است بر جسم ختم‏ الانبيا روح است زهرا بر كشتى عدل على نوح است زهرا آئينه دار نهضت پيغمبر است او بهر پدر دلسوزتر از مادر است او مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر ساقى على هست و على را اوست كوثر شرمنده از نور جمالش آفتاب است درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش پيمانه صبر على گرديد مستش از بس كه داده ذات حق قدر و مقامش قد قامت احمد بود از احترامش بى فاطمه نام نبى معنا ندارد فرقى على با حضرت زهرا ندارد ژوليده نيشابورى ======================================= «روح احمد »امروز عالمى ز تجلى منور است ميلاد با سعادت زهراى اطهر است مولود پاكى آمده از غيب در شهود كز او وجود عالم و آدم سراسر است از ره رسيده موكب بانوى بانوان كائينه تمام نماى پيمبر است نور خدا ز فرش نتق ميكشد بعرش روشن بروى فاطمه چشم پيمبر است در وصف او گر ام ابيها شنيده ‏اى اين خود يك از فضائل آن پاك گوهر است هر مادر آورد پسر از اوست مفتخر بالنده مانده گيتى از اين نيك دختر است احمد وجود پاك او را روح خويش خواند با آنكه خود به مرتبه روح مصور استدر حيرتم چه مدح سرايم به حضرتى كو را مديحه خوان ز شرف ذات داور است تنها نه دختر است رسول خداى را كز رتبه بر ولى خدا نيز همسر است هستند گوشواره دو دلبند تو به عرش بى شك دل تو عرش خداوند اكبر است حاكى است از وقايع ما كان و ما يكون متن صحيفه‏ اش كه به قرآن برابر است ربط رسالت است و ولايت جناب تو بل اين دو را وجود تو معنا و مصدر است او هست عصمت و الله چندان شگفت نيست كز چشم خلق تربت پاكش مستّر است بر آستان توست ز جان منجلى صغير عمريست چشم و روى نيازش بر اين در است صغير اصفهانى=======================================«ثناى فاطمه »جهان آفرينش را شكوهى ديگر است امشب زمين و آسمان از هر شبى زيباتر است امشب فلك آراسته بزمى ز ماه و زهره و پروين عطارد باده گردان، مشترى، را مشگر است امشب زمين گلشن، فلك روشن بشر شادان ملك خندان فضا خرم هوا دلكش صبا جان پرور است امشب بگوش دل شنو آواى مرغ شب كه مى ‏گويد شب ميلاد زهرا دختر پيغمبر است امشب چه زهرا عصمت پاك خدا ناموس پيغمبر چه زهرا كز فروغش ملك هستى انور است امشب خدا تبريك مى‏ گويد ملك تسبيح مى‏ خواند كه ختم الامرسلين را دخترى مه پيكر است امشب چه دختر بضعه خاتم چه دختر مفخر آدم كه ميلادش بشر را سوى رحمن رهبر است امشب از اين مهر جهان ‏آرا كه تابيد از سپهر دين دل هر ذره‏ اى تابان همچو خاور است امشب ببار اى بر رحمت رحمتت را بر گنه‏كاران كه رحم رحمةللعالمين را در بر است امشب مؤيد گر سيه شد از گنه طومار اعمالت ثناى فاطمه روشنگر اين دفتر است امشب سيدرضا ======================================= فاطمه زهرا(س) سرور زنان عالم و دخت گرامي پيامبر اسلام بنا به نقل مشهور دانشمندان شيعه ، در بيستم جمادي الثاني سال پنجم هجرت و به نقل اکثر تاريخ نگاران و محدثان اهل سنت پنج سال پيش از بعثت رسول گرامي اسلام پاي به عرصه وجود گذاشتند. و بنا به وحي و سفارش الهي، رسول گرامي (ص) نام او را فاطمه نهادند. ساير اسامي و القاب آن حضرت که حاکي از کمالات روحي و معنوي ايشان مي باشد عبارتند از : زهرا، بتول ، طاهره، ام ابيها، ام الائمه، عذرا، زکيه، راضيه، مرضيه، محدثه، صديقه و مريم کبري. حضرت فاطمه (س) تحت تربيت پدر و مادري قرار گرفت که هر کدام نمونه هاي بارزي از ارزشهاي والاي انساني و الهي بودند. حضرت محمد(ص) شخصيتي بود که حتي قبل از رسيدن به مقام پيامبري به جهت صداقت و امانتداري و ديگر فضائل اخلاقي شهره، خاص و عام بود به طوري که در ميان مردم به " محمد امين" معروف شد. حضرت خديجه نيز از خانواده اي محترم و در فضائل و کمالات سر آمد زنان عصر خويش بود. اين دو شخصيت برجسته ارکان خانواده اي را بنياد نهادند که همچون بستان فضيلت در بيابان بي آب و علف جاهليت بود. خداوند رحمان در مدت بيست و پنج سال زندگي مشترک محمد و خديجه به آنان دو پسر و چهار دختر عطا فرمود. حضرت فاطمه آخرين فرزند خديجه و محمد بود که پنج سال پس از اينکه حضرت محمد به پيامبري برانگيخته شد به دنيا آمد. اين دوران از حساسترين دوران زندگي حضرت محمد(ص) بود. تولد حضرت فاطمه در اين دوران از ويژگيهاي خاصي برخوردار است که به آن اشاره مي کنيم. يکي از مسائلي که مشرکين بدان خيلي اميدوار بودند اين بود که بعد از وفات پيامبر آئين او بدون يار و ياور خواهد ماند و بزودي پيام محمد در جهان به فراموشي سپرده خواهد شد. مشرکين بنا به سنت غلطي که در زمان جاهليت مرسوم بود، بقا و دوام نسل يک فرد را در داشتند فرزند پسر مي دانستند وچون دو پسر پيامبر در کودکي از دنيا رفته بودند، آنها شاد و خرسند از اين مسئله بودند که نسل پيامبر منقرض شده و زمانيکه آن حضرت از دنيا برود کسي نيست که پرچم پاسداري از اسلام را بر دوش نگه دارد. اما پيامبر يقين داشت که ازاو نسل پاک و بابرکتي بوجود خواهد آمد که سرمنشا تمام خوبيهاي جهان خواهد شد. و ديري نپائيد که قلب پيامبر به نويد پروردگار روشن شد و آن زماني بود که سوره کوثر بر پيامبر نازل گشت. خداوند در اين سوره بر روي تمام تصورات واهي دشمن خط بطلان مي کشد و پيروزي نهايي حق و شکست باطل را نويد مي دهد و به پيامبر خطاب مي کند: " ما به تو کوثر را عطا نموديم، پس به شکرانه آن نماز بجاي آور و قرباني کن. همانا (نسل ) دشمن تو بريده خواهد ماند. و به زودي وعده خدا با ولادت حضرت زهرا(س) تحقق يافت. رسول گرامي اسلام(ص) لبريز از سرور و شادي به شکرانه اين لطف و مرحمتي که خداوند به ايشان عطا کرده بود ، نماز شکربجاي آورد و در راه خداوند گوسفندي را قرباني نمود. حضرت فاطمه (س) در کنار پدر و مادر گراميشان با زيباترين ارزشهاي الهي و اخلاقي آشنا گشت. عشق پدر به ايشان و محبوبيتي که در قلب رسول خداوند داشتند ، را مي توان به وضوح در زندگي ايشان مشاهده نمود . و سخن از اين عشق متقابل بسيار است . بديهي است که علاقه پيامبر به ايشان تنها به خاطر رابطه پدر و فرزندي نبود . هر چند اين عاطفه در وجود پيامبر موج مي زد ، اما تعابير و سخناني که پيامبر به هنگام اظهار علاقه نسبت به دخترش بيان مي نمود، نشان دهنده اين بود که در اينجا معيارهاي ديگر مطرح است. و بدون شک شخصيت والاي حضرت و مقام بلند و کم نظيري که در وادي عرفان و عبادت بدست آورد ، و همچنين عفاف و تفوايي که از خود نشان دادند ، نقش محوري اصلي را در اين تجليل ها و تکريم ها ايفا کرد ، تا جايي که پيامبر ايشان را " مادر خويش " لقب داده و حضرت فاطمه را " ام ابيها" ناميدند ====================================== طوباي محمد بر عالم سرما زده گرما دادند خورشيدترين.. ترا به دنيا دادند با سجده و سجاده چهل روز گذشت تا عاقبت آن سيب خدا را دادند مفهوم حقيقي حياتي بانو! با تو به زمين معني ومعنا دادند تا اينكه به سوي آسمانها بپريم با نام شما به بالمان پا دادند بامعجزه ي كنيز چشمان شما هی مرده گرفتند و مسیحا دادند اي قبله لبهاي محمد زهرا سر سبزي طوباي محمد زهرا تسبيح خدا كه از ازل مي كردي سجده به هو عزوجل می کردی در لحظه ي ناب سحر هر جمعه ياد همه ي اهل محل مي كردي با شهد نگاه مهربانت هر روز تلخي زمانه را عسل مي كردي لبخند كه مي زدي همه غم ها را در چشم علي چه زود حل ميكردي يك دست به آسياب سنگي با درد با دست دگر بچه بغل مي كردي زحمت كش خانه ي علي يا زهرا مهتاب شبانه ي علي يا زهرا تو فاطمه هستي وكسي كوثر نيست از رتبه ي قدسي تو بالاتر نيست تا روز ابد اگر بماند دنيا غير از تو كسي هم نفس حيدر نيست اي شان نزول همه ي آيين ها بي معرفت مهر تو پيغمبر نيست هر روز مي آيد دم در بابايت يعني احدي از گل من بهتر نيست اين واجب عيني است ببوسد دستت اين مهر پدر به ناز يك دختر نيست يعني كه توييي باني خلقت زهرا يعني كه تويي راه سعادت زهرا اي بال وپر فرشته ها دورو برت اي حور زمين كه آسمان زير پرت با پاي ورم كرده سر سجاده هرگز نشود ترك دعاي سحرت صد بارشنيده شد كه پيغمبر گفت اي روي دو پهلوم فدايت پدرت خرماي بهشتي تورا مي خواهد اين معتكف دائمي پشت درت تا حشر بماند به دل دنيامان غمنامه اين زندگي مختصرت اي ناله ي جانسوز مدينه زهرا خاكستر تو مانده به سينه زهرا بي تو همه ي باغچه هامان زردند از داغ وغم دوشنبه ها دل سردند از روز سقيفه تا كه بازوت شكست بر حرمت اين خانه بلا آوردند با ضربه ي يك غلاف بي شرم وحيا اي واي بميرم چه كبودت كردند تو رفتي و مادران اين داغ هنوز مارا به بهانه ي غمت پروردند حالا همه ي قبيله ات در به درند كي در حرم امن تو بر مي گردند عجل لوليك تو بخوان يا زهرا اي مادر صاحب الزمان يا زهرا سروده ي عليرضا لك ======================================= تركيب بند زهرايي شوق عراق و شور حجاز است در دلم جامه دران و سوز و گداز است در دلم پل می زنم به خویش مگو از کدام راه راهی که رو به آینه باز است در دلم قد قامت الصلاه من از جای دیگر است قد قامت کدام نماز است در دلم شب را چراغ گم شدن روز کرده ام ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم یاس کبود پیش تو خار است فاطمه (س) نامت گل همیشه بهار است فاطمه( س) شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست جان را خدا شهید سپاه تو آفرید هر جا كه نور بود به گرد تو چرخ زد ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید اي پشتوانه ي دو جهان ، عشق را خدا با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا! آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟ تو آمدی و زن به جمال خدا رسید انسان دردمند به درک دعا رسید تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت مولا اگر رسید به حق با شما رسید داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع) شعري شد و به حنجره ی کربلا رسید در تل زینبیه غروبت طلوع کرد با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید با محتشم به ساحل عمان رسید اشک داغ تو بود بار امانت به ما رسید تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات قد قامت الصلاتي و حي علي الصلات بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز عهد الست و معني پيمان نبود نیز چونان تو زن نديد جهان تا كه بود و هست چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز مولا اگر نبود جهان جلوه اي نداشت "راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز گر زنده بود بعد تو پيغمبر خدا قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز زهرا (س) اگر نبود ، زمين بي بهار بود در آسمان شکوفه ي باران نبود نیز ای برق ذوالفقار علی (ع) – هیچ خطبه ای مانند خطبه های تو بران نبود نیز حيدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز ايمان نبود و عشق نبود و شرف نبود خورشيد سر بريده ي صحراي طف نبود نام تو با علي (ع) و محمد (ص) قرينه است هر جا كه عطر نام تو باشد مدينه است دستاس كيست چرخ جهان ؟ اين غريب كيست این دست های کیست که لبریز پینه است؟ آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود نامش هنوز شعله ی سینای سینه است اي وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است دنيا چقدر مزرعه ي كفر و كينه است این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست گنجي ست در خزانه اگر اين خزينه است دريا علي (ع) ست گوهر يكدانه اش تویی در موج حادثات - حسينت سفينه است با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای هجده كتاب درد علي (ع) را نوشته اي زیبایی مدینه به غیر از بتول نيست بي مهر او نماز دو عالم قبول نيست می پرسم از شما که رسولان غیرتید زهرا (س) مگر خلاصه ي جان رسول نيست ؟ گيرم ولايت علي (ع) از ياد برده ايد آيا غدير و دست محمد (ص) قبول نيست ؟ آخر اصول عشق مگر چيست جز ولا ؟ آيا مگر حديث ولا از اصول نيست ؟ مهر علي (ع) ست روزي هر روز مهر و ماه وقتي چراغ ، فاطمه (س) باشد ، افول نيست جبریل را به مرقد مولاي عاشقان بي رخصتش هر آينه ، اذن دخول نيست الله اكبر از تو كه الله اكبري اي مادرپدر كه پدر را تومادري زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول ای مردمی که زایر راز مدینه اید آه اي مجاوران حرم حج تان قبول اينجا كنار حجره ي پيغمبر خدا آيينه خانه اي ست پر از تابش اصول آيينه اي كه ماه در آن مي كشد نفس آيينه اي كه مهر در آن مي كند حلول دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست ای بین فصل هاي خدا بهترين فصول اينجا نماز خانه ي مولا و فاطمه (س) ست اينجاست خانه ي علي (ع) و خانه ي رسول زهرا شدی که نام علی (ع) را علم کنی پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی يك عمر بود با غم و غربت قرین علي (ع) آن قصه ي حسين و حسن بود و اين علي (ع) وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد تا زد به خاک بندگی او جبين علي (ع) درخانقاه نوري و در كعبه چلچراغ بر خاتم رسول رسولان نگين علي (ع) آيينه اي برابر انسان و كائنات آيين عشق و آينه ي راستين علي (ع) شمشير حق كه چرخ زنان است و خطبه خوان دست خداست بر شده از آستين علي (ع) زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علي (ع) كسي احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشين ، علي(ع) ! اندوه بی شمار مرا ديده اي ، بيا انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع)! دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست هر ماه ماه آینه هر سال سال توست شب گريه های غربت مادر تمام شد زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد امشب اذان گریه بگويد بگو، بلال سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد طفلان تشنه هروله در اشک می کنند ایام تشنه کامی مادر تمام شد آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع) چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد محراب خون گريست كه منبر تمام شد زاینده است چشمه ی زهرایی رسول باور مكن که سوره ی کوثرتمام شد باور مكن كه فاطمه (س) از دست رفته است باور مکن حماسه ي حیدر تمام شد؟ زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود زینب (س) نبود و واقعه ي کربلا نبود شب آمده ست گريه كنان بر مزار تو دریا شکست موج زنان در کنارتو بعد از تو چله چله علي (ع) خطبه خواند و سوخت چرخيد ذوالفقار علي (ع) در مدارتو زينب (س) كجاست ؟ همسفر خطبه های خون دنيا چه كرد بعد تو با يادگار تو باران نيزه ، نعش غريبانه ي حسن (ع) آن روزگار زينب (س) و اين روزگار تو گل داد روي نيزه ، سرتشنه ی حسين (ع) تا شام و كوفه رفت دل داغدار تو تو سوگوار زينب (س) و زينب (س)غريب شام تو سوگوار زينب (س) و او سوگوار تو بعد از تو سهم آينه درد و دريغ شد دست نوازشي كه كشيدند تيغ شد اي ناخداي كشتي درد - اي خداي درد تنها تويي كه آمده اي پا به پاي درد زين پيش درد و داغي اگر بود با تو بود درد آشناي داغي و داغ آشناي درد زان شب كه غرق خطبه ي چشم تو شد علي (ع) مانند رعد مي شكند با صداي درد شعر تو را چگونه بخوانم كه نشكنم؟ آخر بگو كه قصه كنم از كجاي درد ؟ اي قطعه ي بهشت ، غزلگريه ي زمين با چشم خود سرود تو را هاي هاي درد مگذار مردگان شب عافیت شویم ما را ببر به آینه ی کربلای درد تو آبروي داغي و تو آبروي اشک تو ابتداي دردی و تو انتهاي درد یوسف اگر برای پدر درد آفرید زهرا (س) شكست و درد پدر را به جان خرید ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو آیا چه بود قسمت تو غير درد و درد آیا چه بود غیر محبت گناه تو ساقي علی (ع) ست - كوثر جوشان حق تويي ما تشنه ايم تشنه ي لطف نگاه تو در چشم من تمام زمین سنگ قبر توست گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو در کربلای چند شهید غمت شدیم سربندهای فاطمه(س) بود و سپاه تو از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم را هي نمانده است به حق - غير راه تو دنيا اگرغدير تو را خم نكرده است روح مدینه رد تو را گم نكرده است سروده عليرضا قزوه مسافرت فرشته دريا غريق مرحمت بي كران تو هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو صدها فرشته بال نهادند بر زمين تا دامن خديجه شود ميزبان تو بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند حوا و مريم اند پرستار جان تو بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم تنها به احترام مزار نهان تو در بارش است رحمت بي حد ابر تو پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود دستت براي خواهش سائل جواب داشت جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت ((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است )) اي جلوه شكوه و جلال پيمبري تو حجت هميشه به آل پيمبري قد راست كرده بود و تنومند مانده بود از آب چشمه ي تو نهال پيمبري آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه تو با خبر هميشه ز حال پيمبري كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي جاري شده است اشك زلال پيمبري اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش اسوده نيست بي تو خيال پيمبري قدري صبور باش بهشت دل نبي تو زود مي رسي به وصال پيمبري چون تو تمام آينه خلق احمدي هر روز روز تو ست به سال پيمبري ايام شادماني و روز ولادت است هنگام شاد بودن و وقت عبادت است در مصحف خداي تعالي نوشته بود اين نور با طهور ولايت سر شته بود پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود از بسكه بود دست توسل به سمت تو هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود چندي به التماس زمين كرده اي نزول اين آخرين مسافرت يك فرشته بود عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت حب تو در صحيفه مومن نوشته بود ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم ما غير چند واژه ابتر نداشتيم هر دختري كه ام امامت نمي شود يا مادر پيمبر رحمت نمي شود در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است اين وحدت است شامل كثرت نمي شود آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان هر دختري كه لايق وصلت نمي شود از اينكه آب مهريه ات بود روشن است هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود فردا بيا كه باز قيامت بپا كني اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود با اشتياق سمت صراط آوريد رو زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود آخر مدينه راز پس پرده داشته است آخر مدينه يار سفر كرده داشته است لطف مدام حضرت ياسين به دست توست آري دعا به دست تو آمين به دست توست آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است آرامش دوباره وتسكين به دست توست پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت يعني كه عزت و شرف دين به دست توست آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد نابودي تمام شياطين به دست توست اسلام با دعاي تو پيروز مي شود آري كليد فتح فلسطين به دست توست اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود بر روح تو سلام خدا و دو صد درود شعر ولادت حضرت زهرا(س) اي نخست هميشگي يكتا آفتاب قديمي ي دنيا سيب سرخ بهشت پيغمبر يك سبد ياس بر جمال شما ابتدايت هميشه نا معلوم انتهاي تو نيز نا پيدا راستي گر نباشي اي بانو چه غريب است حرفهاي خدا خانه ات پايتخت اين عالم حجت من حديث سبز كسا فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات چشمهايت ستاره مي بارد مثل خورشيد روشني دارند نور ماه و ستاره و خورشيد چقدر پيش چشم تو تارند جلوه كردي و از مكان خودت آمدي وفرشته ها دارند ... از بلندا ي عرش تا مكه سر راه تو ياس مي كارند آمدي و تمام هر چه كه هست به مقام تو سجده مي آرند فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات اي خداوندي تجسم ما كعبه بي نشان مردم ما صبح روز نخست ريخته اند جاي انگور سيب در خم ما سوره ي مكي رسول خدا نذر چشمانتان تبسم ما بامتان پشت بام جبرا ئيل خانه ات آسمان هفتم ما گردش مهربان اين دستاس آرد داري براي گندم ما فاطمه اي فرشته خيرات بر توو خاندان تو صلوات تو فرادا تو فرد تو تو حيد تو مساوي سيزده خورشيد تو همان سيب روشني كه از ل از درخت خدا پيمبر چيد تو رسولي ولي به طرز دگر مرتضايي ولي به شكل جديد معجر روشن تو هجده سال به خودش رنگ آفتاب نديد شب ندارد مدينه ام با تو السلام عليك يا خورشيد فاطمه اي فرشته خيرات بر توو خاندان تو صلوات سر تو روي بالش پر بود جلوه ات جلوه اي معطر بود نان تو از بهشت مي آمد آب نوشيدنيت كوثر بود مثل يك گنبد طلايي شهر پشت بامت پر از كبوتر بود آمدي و ملائك بالا عرض تبريكشان به حيدر بود روز ميلاد تو براي رسول به خداوند "روز مادر "بود فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندا ن تو صلوات اي خداي جمالي ي دنيا جلوه بي مثالي ي دنيا نام تو بي وضو نمي آيد بر زبان اهالي دنيا اي پري اي فرشته بالا تو كجا و حوالي دنيا تو كنار خداي خويش، خوشي كوري جاي خالي دنيا ما هميشه پي جواب توايم اي غروب سئوالي دنيا فاطمه اي فرشته بركات بر تو و خاندان تو صلوات بي تو اين سفره ها كريم نداشت بي تو اين بادها نسيم نداشت تو اگر جلوه اي نمي كردي طور موساي ما كليم نداشت با وجود وجود تو ديگر حضرت آمنه يتيم نداشت بي تو ذكر رئوف " بسم اله " داشت رخمن ولي رحيم نداشت حرمت قبله هم ترك مي خورد خانه ي تو اگر حريم نداشت فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات آينه صفحه كتاب تو آسمان شيشه گلاب تو بود اولين عكس در حجاب خدا دور تا دور عرش قاب تو بود صبح ها، ظهرها نگاه علي چشم به راه آفتاب تو بود روزها نيمه ي جنوب زمين سنگ زيرين آسياب تو بود چادر خاكي زمين خورده مرتضي هم ابوتراب تو بود فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات سروده علي اكبر لطيفيان ======================================= مرا وقت سحرگاهان به گوشم این ندا آمد ندا از جانب بالا ز عرش کبریا امد دل هر شیعه مسرور است زین مولود فرخنده که اندر بوستان دین گلی از انبیاء آمد زدامان خدیجه فخر زنها شد عیان امشب ز یمن مقدمش روشن زمین و اسمان امشبتمام اهل عالم خادم آن آستان امشبعلی را همسر و گمراهیان را رهنما آمد بود نامش زکیه مرضیه انسیه حوراءحمیده راضیه ریحانه دیگر زهره زهرا وجیهه فاطمه صدیقه زهرا آیت کبریمصادف مقدمش با مقدم روح خدا آمد حسین را او بود مادر علی را فاطمه همسر گل دامان ÷یغمبر نزاده همچو او مادر به زنهای جهان رهبر سرور فلب پیغمبر شفیع شیعیان زهرا عزیز مصطفی آمد زگلزار نبی امشب دو تا گوهر نمایان شد رخ زهرا و فرزندش خمینی ماه تابان شدمبارک مقدم او بر همه خلق مسلمان شد کجا شد آنکه ما را رهنما و مقتدا آمد معصومه اصغری ======================================= بگوشم مژده می آید دمادم دل شوریده گردد شاد و خرم تولد یافت در ماه جمادی عزیز که بود او فخر عالم گل نشکفته از دامان مادر رسد بوی خوشش اندر مشامم دو تا گل از گلستان نبوت به زهرا و به رهبر خیر مقدم از این مولودی فرخنده تبریک بگوید دوستان با هم دمادم قدوم مادر و فرزند امروز مبارک باشدی بر اهل عالم عیان شد آیه نور علی نور ملائک صف به صف دربان و همدم علی را همسر و مام شبیر است به پیغمبر نگین از به خاتم ز زهرا بر همه زنها خطاب است رعایت کن حجاب ای زن به عالم کجایی ای امید قلب امت ز هجر روی تو بشکسته بالم زبان اصغری قاصر از آن است کند وصف تو ای نیکو خصالم معصومه اصغری ======================================= فاطمه ای شمسۀ ایوان حق فاطمه ای برتر از هر ماخلق فاطمه ای معنی آیات رب هستِ هستی را تو می باشی سبب فاطمه ای مصدر فیض ازل فیض را هستی تو اسباب وعلل فاطمه ای نورِ نورِ نورِ نور ای که می پوشانده ای خودرا زکور فاطمه راضیّه زهرا،ای بتول کیستی تو ؟ای مهین دخت رسول کیستی که مدح تو گوید خدا مصطفی گوید تورا روحی فدا تو گل بستان و.باغ سرمدی قُرّة العین رسول امجدی نور حق گردد زرویت جلوه گر بوسه بر دستت زند خیر البشر بر تو از سوی خدا آمد سلام پیش پایت مصطفی کرده قیام جان طاها قلب یاسین فاطمه مایۀ ابقاء آئین فاطمه ای نبی را جان ، علی راهمنفس خلقت تو بهر حیدر بود وبس تو نبودی مصطفی کوثر نداشت تو نبودی مرتضی همسر نداشت تو نبودی حضرت آدم نبود تو نبودی خلقت عالم نبود معنی لو لاک هستی فاطمه نورِ نورِ پاک هستی فاطمه ***** با توأم ای شیعه رفعت را ببین شأن وجاه وعزّ وشوکت را ببین فاطمه حق را عبادت می کند از اولی الامرش اطاعت می کند فاطمه نه سال یار حیدر است یار نه .خدمتگزار حیدر است طول این نه سال عمر زندگی داشتی حیدر ازاو شرمندگی از علی یک خواهش بی جا نکرد خواهش بی جائی از مولا نکرد در مصائب بود یار ویاورش بود یار ویاور وهمسنگرش بعد پیغمبر که تنها شد علی بیشتر شد فاطمه یار علی نه از آن بابت که اورا همسر است بل از آن جانب که بر او رهبر است چون علی بر فاطمه باشد امام بهر حفظ جان او کردی قیام ماجرای پشت درب خانه اش قتل محسن کودک دُرانه اش ماجرای سیلی ومسمارِ در ماجرای قنفذ بیداد گر ماجرای رُقعۀ باغ فدک ماجرای کوچه وضرب کتک ماجرا ها را مپرس از من چه بود کن سئوال از رنگ رخسار کبود خود بپرس از فاطمه یا فاطمه ای که بر عرش خدائی قائمه تو چرا قدّ کمانی داشتی قامت خم در جوانی داشتی تار وپود فاطمه گوید جواب شد به من ظلم وستمها بی حساب من برای رهبرم گشتم فدا جان فدا کردم برای مقتدا من حمایت از ولایت کرده ام از امام خود حمایت کرده ام آری آری بهر حفظ رهبرم من شهیدِ بین دیوار ودرم ===================================== فاطمیون فاطمه اینگونه بود رهبر خودرا حمایت می نمود فاطمیون فاطمه خوئی نکوست فاطمه خو بهر زهرا آبروست پیرو زهرا که زهرا باور است مثل زهرا تحت امر رهبر است هست زهرا یاور ویار علی در همه حالات غمخوار علی هرکه زهرا وار و زهرا گونه زیست می توان گفتن که او یار علی است با علی بودن ملاک حق بود بی علی هر کس بود ناحق بود حرف حق را از علی باید شنید جام می از دست او باید چشید در عمل باید علی را یار بود ریسمان از بازوی حیدر گشود فاطمیون مرتضی را یاورند مثل زهرا با علی همسنگرند چون علی با حق بود حق با علی است نورحق از روی زهرا منجلی است ===================================== شیعه گر حرف از عبادت می زند حرف طاعت از ولایت می زند شیعه یعنی اینکه زهرا باوری شیعه یعنی پیروی از رهبری شیعه یعنی با ولایت زیستن با ولی امر بودن در علن هم علن هم باطناً یار علی است هر نفس در تحت فرمان ولی است شیعه یعنی شور بر سر داشتن انقیاد از حکم رهبر داشتن قلب شیعه از ولایت منجلی است شیعه از جان پیرو سید علی است این زلال از چشمۀ آن کوثر است نخل پر بار ولایت را براست رهبرم بوی حیدرمی دهد بوی عطر ناب کوثر میدهد شیعه ، امروز است روز امتحان ! این توو این هم علیّ این زمان خوب بنگر تا چه حد ازرهبری می نمائی طاعت وفرمانبری شیعه ، امر رهبری امر علی است اوست کز امر خدا بر ماولی است هست این ذرّیۀ خیر البشر نائب مهدی امام منتظر این سخن گویم بدون واهمه با محبّان علیّ وفاطمه ای محبّان علیّ مرتضا سینه چاکان، رهرو شیر خدا سوخته دلهای زهرای بتول ای همه ارباب ادراک وعقول ذرّه ای سر پیچی از امر ولی از ولیّ امر دین سیّد علی مثل سر پیچی زامر مرتضاست این حدیثی معتبر در دین ماست هان مبادا ایسن علی تنها شود قلب پاکش خانۀ غمها شود ===================================== ای بسجی های بی صبر وقرار ای دلاور مرد های کار زار رمز یا زهرایتان یادش بخیر حمله بر اعدایتان یادش بخیر یاد خرمشهر دائم زنده باد رمز پیروزیتان پاینده باد فتح خونین شهر باعزم شماست این نشان قدرت رزم شماست یاد بستان یاد فکه یاد حور یاد لحظه لحظۀ فیض حضور یا ددر خون خفتن همسنگران یا د بذل جان آن خون باوران شور وشوق جبه ها یادش بخیر یاد سوسنگرد وبستان وجُفیر چون پیام از سوی رهبر می رسید این بسیجی بود که پر می کشید ای بسیجی فاتح میدا ن توئی مثل زهرا یاور قرآن توئی ای دلاور مرد، گُرد پر توان باز یک یا فاطمه از لب بران بر سرت سر بند یا زهرا ببند راه را بر دشمن رسوا ببند با بصیرت باش در این بُرهه هم از دفاع از رهبری مگذار کم ای بسیجی ای به اسلام آبرو نهی از منکر چه شد بامن بگو؟ باز عالم را به خود معطوف کن بار دیگر امر بر معروف کن ای بسیجی فاطمه حق باور است تا دم مرگش مطیع رهبر است دوستیّ فاطمه با حرف نیست باید اوّل همچو زهرا بود وزیست فاطمه خود چلچراغ دین بُوَد دین حق را فاطمه آذین بُوَد بود همتای امیر المؤمنین زندگیش ساده وبیتش گلین چار فرزندی که زهرا پروراند دین حق زین چار تن جاوید ماند ===================================== آری آری فاطمه نور خداست نورِ نورو کوثر خیر الوری است دختر احمد که امّ الاب بود کفو حیدر مادر زینب بود دامن آن نور حیّ ذوالمنن پرورشگاه حسین است و.حسن کیست غیر از فاطمه ام الکتاب کیست جز او منزلت بخش حجاب جسم وجانش با حجاب آکنده بود از حجابش حُجب هم شر منده بود فاطمه مهر درخشان نبی است کوکب دُرّی تابان نبی است در سپهر دین وقرآن ماه اوست در شب ظلمت چراغ راه اوست فاطمه باشد صراط المستقیم هر که دارد فاطمه دیگر چه بیم فاطمه بانوی روز محشر است راضی از حبّش خدای داور است ===================================== بارالها روز زهرا آمده مولد امّ ابیها آمده روز عید وروز جشن وشادی است روز عفو بخشش و آزادی است روز عید فاطمه وقت دعاست وقت خواهش وقت عجز والتجاست ای کریم مهربان ای چاره ساز ای خداوند رحیم بی نیاز رهبرم را تا ظهور وعصر یار بهر این امت خدایا زنده دار بار الها حُبّ زهرایم بده در بهشت قُرب او جایم بده جان زهرا ای خداوند قدیر این مدال نوکری از من نگیر «محسنی »گر اینچنین زیبا سرود نغز گوئیش زالطاف تو بود =============== ملتمس دعا: بابل : محمد محسن زاده ============================================================