اشعار میلاد امام هادی(ع) شماره3
اي وليالله سرمد عيد ميلادت مبارك
شمع جمع آل احمد علیهم السلام عید میلادت مبارک
خلق را مقصود و مقصد عيد ميلادت مبارك
ای گل فاطمه عیدت مبارک
مهر تو روح ولايت روي تو مهر هدايت
كار تو لطف و عنايت خاك تو خلد مخلّد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
تو وليّي، تو امامي، تو ركوعي، تو سلامي
تو صلاتي، تو صيامي، از همه خوبان سرآمد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
مظهر حسن خدايي نور چشم مرتضايي
دومين ابن الرضايي اي تنت روح مجرد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
هادي خلق جهاني محور کون و مکانی
مقتدا در هر زماني اي امام عرش مسند
ای گل فاطمه عیدت مبارک
اي بزرگي خاك پايت ذكر ما مدح و ثنايت
جوشد از بحر عطايت هر زمان لطف مجدد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
*******************
جلوهگر شد جمال حی سرمد
صلوات خدا و آل احمد
به روی هادی آل محمّد
گوید منادی با وجد و شادی
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
آسمان اختر افشاند ز دامن
مگر آید ندا از حی ذوالمن
یا امام جواد چشم تو روشن
دهم امامم ماه تمامم
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
تو مراد دلی باب المرادی
حجت کبریا خیرالعبادی
میوۀ قلب حضرت جوادی
شمس ولایت بحر عنایت
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
ای دل عالمی صحن و سرایت
پدر و مادرم بادا فدایت
من و طوف حریم با صفایت
دلم مزارت مرغ هزارت
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
خوش آمدی خوش آمدی امام هادی
شاعر سازگار
**************************
دلا بیقراره ، این عطر بهاره ، که داره میاره
نسیم سعادت ، به هوای حضرت هادی
امشب شب شوره ، موسم سروره ، عالم پره نوره
بخونید با شادی ، یا حضرت هادی
شرح زلفش بگید هزار قصیده
غزلهای ناب از نگاش چکیده
هادی آل فاطمه رسیده
خورشید هفت آسمون هم ، مات و مبهوت نگاته
می بری دل از دو عالم ، وقتی خنده رو لباته
ملائک رحمت ، با شوق زیارت ، دور سر حضرت
می سوزونن اسپند ، که می زنه لبخند
دورشو می گیرند ، هم به پاش اسیرند ، هم براش می میرند
بسکه دلربائه ، قبلهی دلائه
تو که آرامش دل جوادی
میخونه جبرئیل با شور و شادی
سرود میلاد تو رو یا هادی ، یا هادی
آرزو دارم ببینم ، باز دوباره سامراتو
می گیرم امشب برات ، طواف صحن و سراتو
امشب فزوده اند صفاى مدينه را
نور خدا گرفته فضاى مدينه را
با جلوه هاى اشرقت الارض قدسيان
بستند چلچراغ سماى مدينه را
روح الامين بياد بهار نزول وحى
گلبوسه مى زند سرو پاى مدينه را
بيت النبى و گنبد خضرا و مسجدش
بخشيده لطف صحن و سراى مدينه را
در وادى قبا به تماشا نشانده اند
آن نخلهاى سبز قباى مدينه را
آن گونه خرم است كه گويى گشوده اند
بر هشت خلد پنجره هاى مدينه را
عطر و گلاب لاله بدين گونه دلپذير
تغيير داده حال و هواى مدينه را
نور جمال حضرت هادى است كه اينچنين
روشن چو روز كرده فضاى مدينه را
ماهى دگر به محور خورشيد عشق تافت
تا روشنى دهد همه جاى مدينه را
آنسان كه بود هجرت والاى احمدى
تاريخ ساز شهر و بناى مدينه را
اين وارث رسول هم از راز هجرتش
تا سامرا رساند صفاى مدينه را
گلبانگ شادى است بگوش فرشتگان
فرياد مكه را و نداى مدينه را
كاين ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
رضا مويد
************************
آن نازنين كه وصف جمالش خدا كند
امشب خدا كند كه نگاهى به ما كند
آن دلنواز از دل و از جان عزيزتر
باشد كه درد جان و دل ما دوا كند
آن بى نياز از همه غير خدا خوش است
ما را گره ز كار فرو بسته وا كند
آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق
شايد بما شكسته دلان اعتنا كند
آن چشمه دعا كه دعا مستجاب از اوست
چون مى شود به حالت ما هم دعا كند
پيوند خورده زندگى ما به مهر او
اين رشته را كس نتواند جدا كند
عالم به خوان رحمت او ميهمان ولى
يك تن نشد كه حق نمك را ادا كند
خواهد كند ثناى كسى را اگر كسى
بهتر همين كه مدحت ابن الرضا كند
ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن
كه امشب جهان را ز رخش با صفا كند
چارم على ز عترت و نور دل جواد
كو چون جواد لطف نمايد عطا كند
گويى على به روى محمد كند نگاه
چون اين پسر بروى پدر ديده وا كند
هادى دهم امام كه در روزگار خويش
جابر سرير معدلت مرتضى كند
ديدار او كدورت دل را جلا دهد
ايماى او حوائج مردم روا كند
بايد رضا خاطر او آورد بدست
خواهد ز خود هر آنكه خدا را رضا كند
آنكو كند فصيح تكلم به هر زبان
كى از جواب راز دل ما ابا كند
كار خدا به امر خدا مى كند بلى
من عاجزم از اين كه بگويم چها كند
ابن السبيلك چون زابن الرضا سوال
از راز بعثت سه تن از انبياء كند
گيرد جوان خويش و نشيند ز پا و باز
يحيى ابن اكثم از پى او ادعا كند
او نيز مفتضح ز سوال و جواب خويش
اقرار بر فضيلت آن مقتدا كند
اى هر چه هست عالم و آدم فداى او
در حفظ دين چو هستى خود را فدا كند
در راه سر بلندى قرآن كند درنگ
بر او هر آنقدر متوكل جفا كند
از جور و ظلم دشمن و تبعيد و حبس و قتل
راضى بهر چه حكمت حق اقتضا كند
با سعى و صبر خويش بگرد حريم دين
هر جا حصار محكمى از نو بنا كند
نور خدا كجا و بساط شراب آه
خصم سياه دل ز خدا كى حيا كند
كى آيد از ولى خدا خواندن سرود
خواند ولى چنانچه سرورش عزا كند
او مايه ى حيات جهان است واى دريغ
دشمن و را شهيد بزهر جفا كند
اى يادگار آل محمد خدا بما
لطفى اگر كند ز طفيل شما كند
صاحبدلى كجاست كه چون ابن مهزيار
بر ديده خاك پاى تو را توتيا كند
اى زادهى جواد و بسان پدر جواد
مهرت نشد كه قهر به سوى گدا كند
افتاده ام بدام بلا يا ابالحسن
غير از تو كيست؟ آنكه ز دامم رها كند
دست گدايى من و دامان تو بلى
جز سوى تو گداى تو رو در كجا كند
من بنده ذليلم و تو خسرو جليل
چونت ثنا كنم كه خدايت ثنا كند
خواهم كه بيش مدح تو آرم ولى ز عجز
اين طبع نارسا به همين اكتفا كند
باشد كه حق بخاطر تو يا ابالحسن
ايمان كاملى به مويد عطا كند
*************************
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانه اوبسته ایم دل
امشب که جلوه گر شد خورشید طلعتش
منت خداى را که به ما کرده مرحمت
توفیق برگزارى جشن ولادتش
تبریک باد بانوى کبرى سمانه را
کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نیمه ذى حجه مطلعش
خیر کثیر وکوثر قرآن بشارتش
این است آن امام که تقدیر ایزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کرده اند به جود و کرامتش
این است آن امام که در برکة السّباع
شیران شوند رام و گذارند حرمتش
این است آن امام که از نقش پرده هم
ایجاد شیر زنده کند حکم قدرتش
این است آن امام که دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش
آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على دیگر باشدعبادتش
افزون زریگهاى بیابان عطاى او
بیش از ستاره هاى درخشان فضیلتش
مائیم و دست و دامن آن حجت خدا
چون ناامید کس نشود از عنایتش
گردیده ایم جمع به ذیل لواى او
افکنده ایم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هدیه مى کنیم
آه دلى به غربت و اشکى به تربتش
یارب بحق فاطمه با فتح کربلا
بگشا بروى ما همه راه زیارتش
از لطف آن امام (مؤید) مؤید است
کو رانشان خدمت آل محمد است
*******************************
کیستم من شاهکار ملک ذات کبریایم
دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم
گوهرى ارزنده از گنجینه ى جود جوادم
نهمین فرزند دلبند على مرتضایم
مصرعى از شعر ناب عصمت کبراى حقم
هشتمین پرورده ى ایمان و صبر مجتبایم
پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى
هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم
دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم
ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم
در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم
پنجمین گنجینه ى اسرار کل ماسوایم
صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم
چارمین استاد دانشگاه تکوین ولایم
وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى
سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم
محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم
دومین گل از گلستان على موسى الرضایم
در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم
اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم
در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم
حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم
من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم
زانکه همنام على معنىِ، هاى هل ایاتم
آیه ى تطهیر را مصداق و از امر الهى
آیه اى از شاخصار نصِ نون انمایم
غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت
شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم
شاعر: ژولیده
*********************************
خیزید و ببینید تجلای خدا را
در بیت ولا مشعل انوار هدا را
آن عبد خدا وجهۀ معبودنما را
رخسار علی ابن جواد ابن رضا را
در نیمـه ذیحجـه نـدا داد منـادی
تبریک که آمد به جهان حضرت هادی
****
پیچیده در امواج فضا بوی محمد
گویند خلایق سخن از خوی محمد
بینید عیان طلعت دلجوی محمد
در آینۀ روی علی روی محمد
الحق که جواد ابن رضا را پسر آمد
بـر ابـن رضا، ابن رضای دگر آمد
****
دل خانه و چشم همه فرش قدم او
لبریز شده ظرف وجود از کرم او
آورده حرم سجده به خاک حرم او
صد حاتم طایی است گدای درم او
از پارۀ دل در قدمش گل بفشانید
عیدی ز رضا و ز جوادش بستانید
****
ای طلعت زیبای تو خورشید هدایت
ای گوهر رخشندۀ نه بحر ولایت
ذات ازلی را ازل دست عنایت
فضل و کرم و جود تو را نیست نهایت
بـودنـد امامان همـه هادی ره نـور
بین همه نام تو به هادی شده مشهور
****
هنگام سخن بوسۀ عیسی به لب تو
با یاد خدا سال و مه و روز و شب تو
دلهای محبان خدا در طلب تو
نام تو علی آمد و هادی لقب تو
چارم علی از آل رسول دو سرایی
قرآن روی دست جواد ابن رضایی
****
ای روح دعا از نفس گرم تو زنده
بر اشک دعای تو اجابت زده خنده
تو عبد خداوندی و خلقی به تو بنده
صورت به روی پات نهد شیر درنده
جنت گل روییـدهای از فیض نـگاهت
رضوان چو یکی سائل بنشسته به راهت
****
ما نور ولایت ز کلام تو گرفتیم
ما وحی خدا را ز پیام تو گرفتیم
ما کوثر توحید ز جام تو گرفتیم
ما خط خود از مشی و مرام تو گرفتیم
تا صبح جزا رو به روی خاک تو داریم
ما جامعه را از نفس پـاک تـو داریم
****
تو گوهر نه بحری و دریای دو گوهر
سرتا به قدم حیدر و زهرا و پیمبر
بوسیده جوادت چو کتاب الله اکبر
هم یوسف زهرایی و هم بضعۀ حیدر
هم طاهری و هم نسب از طاهره داری
هم در دل هر دلشده یک سامره داری
****
عیسی دمی و فیض دمت باد مبارک
در دیدۀ هستی قدمت باد مبارک
هر لحظه به خلقت کرمت باد مبارک
تجدید بنای حرمت باد مبارک
کردم چـو بـه دیـدار رواق حرمت سیر
دیدم که در این خانه عدو شد سبب خیر
****
زیبد که به پای تو سر خویش ببازیم
بر صحن تو و قبر و رواق تو بنازیم
در نار حسد خصم حسودت بگدازیم
این کعبۀ دل را همه چون کعبه بسازیم
تا کور شود دشمن و تا دوست شود شاد
گردیـد دوبـاره حـرم پـاک تـو آبـاد
****
ای سامرهات کرب و بلای دگر ما
بر خاک درت تا ابدالدهر سر ما
وصف تو دعای شب و ذکر سحر ما
مهر تـو بـه بـازار قیامت ثـمر ما
عالم بـه ولای تو ننازد به چه نازد؟
«میثم» به ثنای تو ننازد به چه نازد؟
********************************
الا ولایت تـو خلق را تمام هدایت
بـه جمله جملۀ گفتار تو پیام هدایت
ائمهاند هدایتگر و تـو در همه هادی
از آن بلند زنام تـو گشته نام هدایت
تو چارمین علی استی و زاده سه محمّد
تویی تو هادی و بر حضرتت سلام هدایت
کلام تو همه نور است، همچو آیۀ قرآن
دعای جامعهات تـا ابـد نظام هدایت
محمد ابن علی در تو دید روی علی را
که خورده است به نورت گره، زمام هدایت
هدایت است همه شیوۀ خدا و تو هادی
تو را رواست ز سوی خدا مقام هدایت
سلام بر تو و بر نام و کنیه و نسب تو
ابا الحسن، اب و اُمَّم فدای اُمّ و اب تو
تو یازده صدف بحر نور را گهر استی
در آسمان هدایت الی الابد قمر استی
دهم وصی محمّد نهم سلاله زهـرا
نهم ولی خدا را نکوتـرین پسر استی
تو را ملائک هفت آسمان درود فرستند
ز شش جهت که تو مهرِ جمال دادگر استی
به پنج حس وچهار عنصر وسه روح و دو گیتی
بـه امر خالق سرمد امام و راهبر استی
امـام یـازدهم حجت دوازدهم را
به اقتدار جلال محمدی پسر استی
ز هر چه گویم و گویند قدر تواست فراتر
ز هر چه گفتم و گفتند باز خوبتر استی
سلام بر تو که آیینه جمال خدایـی
سلام بر تو که در تیرگی چراغ هُدایی
شب ولادت تو باز، نـور یافت ولادت
سرور شیعه بوَد در ولادت تو عبادت
خدا گواست که مهر تو ای امام هدایت
سعادت است سعادت، سعادت است سعادت
مرا چه زهره که در وصف تو زبان بگشایم
پیمبران خدا راست بـر تو عرض ارادت
تو هادی همهای، خلق را به سوی خداوند
بـه روز حشر همه هادیان دهند شهادت
قسم به «سامره» و آستان و صحن و سرایت
تـو را کرامت و ما را سؤال آمده عادت
اگر به راه تو فیض شهادتم بـه کف آید
خدا گواست که خوشتر بوَد ز روز ولادت
حریم توست همانا مطاف صبح و مسایم
تبلور نجف و کاظمین و کرب و بـلایم
هماره شیعه به دامن سرشک شوق ببارد
که از زبان تو با خود دعای جامعه دارد
زیارتی است که باشد شناسنامۀ عترت
فضائلی است که نتوانَدَش کسی بشمارد
زیارتی است که باید هماره شیعه بخواند
فقط نه آنکه بخواند، به لوح دل بنگارد
بـه شرح جامعه بـاید کتابها بنویسند
بشر بخواند و بر گوش جان خود بسپارد
زیارتی است که چون آیههای وحی، نباید
کسی به یک خط آن دست بیوضو بگذارد
زیارتی است که فرهنگ اهل بیت در آن است
زیـارتی که عبـارات آن نـظیر نـدارد
زیارتی است که در آن بود تمام ولایت
بود تمام عبارات آن چراغ هـدایت
سلام بـر تـو که آیینۀ جمال خدایی
سلام بر تو که در تیرگی چراغ هدایی
سلام بر تـو که دردانـۀ امام جوادی
سلام بر تـو که نور دل امام رضایی
سلام بر تـو که جد امام منتظر استی
سلام بر تـو که فرزند سیدالشهدایی
سلام بر تو که کعبه، سلام بر تو که حجی
سلام بر تو که مسعا و مروهای و صفایی
سلام بر تو که از «سامرا» ز لطف و عنایت
به دردهای دوا ناپذیر خلق، دوایی
سلام بر تو که چارم علی ز نسل رسولی
سلام بر تو که عین الحیوة خضر بقایی
سلام "میثم" بیدست و پا به لطف و عطایت
که گشته چون منِ ناقابلی مدیحه سرایت
***********************
الا ز خالق و خلقت سلام حضرت هادی
الا ولای تو فیض مدام حضرت هادی
الا کلام تو خیرالکلام حضرت هادی
الا به دست تو دین را زمام حضرت هادی
تویی به ملک الهی امام حضرت هادی
وصی حضرت خیرالانام حضرت هادی
حساب فضل تو بیرون بود ز حد و شماره
ولادتت به جهان داد آبروی دوباره
سزد که چرخ فشاند به پات ماه و ستاره
کند به خاک درت سجده آفتاب هماره
اگر به یاد تو گیرند لحظه لحظه هزاره
فضائل تو نگردد تمام حضرت هادی
تو جد مهدی و باب حسن ، عزیز جوادی
ولی کل خلایق امام کل عبادی
نماز و روزه و خمس و زکات و حج و جهادی
پناه خلقت و نور الفؤاد و باب مرادی
تو هادی ملک و جن و انس و رکن بلادی
به یمن توست فلک را نظام حضرت هادی
تو در نه یم نور یم دو گوهر نابی
علی چارمی و حافظ چهار کتابی
به باغ دین پدرانت همه گل و تو گلابی
حیات خلق بود آب و تو حیات به آبی
به ملک نور تو ماهی به شهر علم تو بابی
چو جد خویش علیه السلام حضرت هادی
گرفته ملک جهان را عطای واسعة تو
کتاب حشر بود صفحه ای ز واقعة تو
پر از صدای خدا لحظه لحظه سامعة تو
بهشت جاذبة تو جحیم دافعة تو
شناسنامة کل ائمه جامعة تو
تو راست معجزه در هر کلام حضرت هادی
هزار ماه شب چارده اسیر هلالت
هزار مهر درخشنده ذره ای ز جمالت
هزار عرش کمالند نردبان کمالت
هزار سال فزون آسمان نیافت مثالت
هزارها متوکل اسیر قدر و جلالت
زهی جلال و کمال و مقام حضرت هادی
تو کیستی که خداوند دادگر به تو نازد
حسن، حسین، علی با پیامبر به تو نازد
سلام بر تو که هم جد و هم پدر به تو نازد
بزرگ مصلح دین منجی بشر به تو نازد
امام عسگری آن نازنین پسر به تو نازد
تویی به خلق دو عالم امام حضرت هادی
اگر چه گشت عدو حمله ور به صحن و سرایت
اگر چه نقش زمین گشت خشت های طلایت
مزار توست دل ما و جان ما به فدایت
هماره ریخته "میثم" دُر قصیده به پایت
پر است مدح وی از میوه های مدح و ثنایت
بریز شهد ولایش به کام حضرت هادی
******************************************
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى
دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى
نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم
كه بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى
صفا و مروه كجا و حريم يوسف زهرا
صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
مقربان الهى فرشتگان بهشتى
كشند منت لطف و عطاى حضرت هادى
ز دست رفته شكيبم خدا كند كه نصيبم
شود زيارت صحن و سراى حضرت هادى
درندگان زمين التجا برند به سويش
پرندگان هوا در هواى حضرت هادى
اگر به سامره ام اوفتد گذر سرو جان را
كنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى
دلم كه درد گناهش به احتضار كشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى
مرا چه قدر كه گردم گداى خاك نشينش
كه هست خازن جنت گداى حضرت هادى
دهد به روح لطيف ملك، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى
به خاك عطر بهشتى پراكند اگر آيد
نسيمى از طرف سامراى حضرت هادى
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نيرزد
به لحظه اى كه كنم جان فداى حضرت هادى
به تيرگى نبرى روى و راه خود نكنى گم
هدايت است به ظل لواى حضرت هادى
بخوان زيارت پر فيض جامعه كه برى پى
به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى
مرا رضايت ابن الرضا خوش است كه دانم
بود رضاى خدا در رضايت حضرت هادى
شاعر: سازگار
**********************************
چون بر سرير ولايت نشسته خسرو دين
فلك نهاد به درگاه او سر تمكين
بيا كه صبح هدايت دميد وشد تابان
در آسمان ولايت ستاره دهمين
ز نسل احمد مرسل زدوده حيدر
ز نور فاطمه طاووس باغ عليين
ز آسمان امامت دميد خورشيدى
كه آفتاب جمالش گرفت روى زمين
ستاره اى كه ز انوار چهره روشن كرد
فضاى كون ومكان را بنور علم و يقين
مه سپهر فضيلت محيط جود و كرم
شه سرير ولايت چراغ شرع مبين
مهى كه بهر تماشاى آفتاب رخش
نشسته در صف گردون ستارگان به كمين
سرور سينه زهرا سليل ختم رسل
نهال گلشن طاها و روضه ياسين
به پيش تربت پاكش دم از بهشت مزن
كه خاك اوست مصفاتر از بهشت برين
رسا
دهمين حجت خدا هادى
دهمين مير و پيشوا هادى
دهمين جانشين پيغمبر
نهمين پور مرتضى هادى
دهمين دادرس به خلق جهان
دهمين شافع جزا هادى
دهمين گل ز گلشن زهرا
ثمر نخل طاوها هادى
مظهر جود و نور چشم جواد
جد مهدى مه لقا هادى
حاجت ما ظهور مهدى توست
حاجت ما روا نما هادى
جشن ميلاد تو مبارك باد
بر همه خلق ما سوا هادى
متوكل نمود مسمومت
كشته زهر اشقيا هادى
دستگيرى كن از هنرور خويش
تا نيفتاده او ز پا هادى
شاعر: هنرور
*******************
اى رخ تو نور هدايت ما
ديدن روى تو بشارت ما
به لحظه ى رسيدنت در جهان
گل جمال تو طراوت ما
در شب تار ظلمت عالم است
ياد تو مايه هدايت ما
پهنه ى خشك قلب ما چون كوير
وجود تو سحاب رحمت ما
وقت شكوفايى رخسارهات
اوج بهار پر عطوفت ما
به هر كجا كه حلقه ى ذكر توست
باغ جنان، بهشت و جنت ما
گوشه ى چشمان تو محشر كند
قامت سرو تو قيامت ما
چون كه حيات ما ز تو شد اهدا
هديه به تو كل محبت ما
اوج تمناى دل ما تويى
زيارتت تمام منت ما
نام تو آيين توسل عشق
به لحظه لحظه هاى خلوت ما
قبله قلب عاشقان سامرا
به جانب تو دست حاجت ما
زيارت جامعه ى تو مولا
پايه و منشور ولايت ما
زمزمه ات زمزم لبها شده
اى دهمين نور امامت ما
به سوى سامرا، گل فاطمه
اذن بده بهر زيارت ما
شاعر: شهاب
**********************
بگو ستاره روند، كه نور ماه آمده
او كه به شمس و كهكشان بوده گواه آمده
آمده آن كه آسمان، گشته هميشه گرد او
به ديدن مه رخش ببين، كه ماه آمده
طراوت چهره ى او، دل ز بهار مى برد
گل بنموده طَرْفِ او، بهر نگاه آمده
از حجرالاسود آن ديده ى مشكينه و مست
كعبه به ديدار همين، چشم سياه آمده
بهر خريد اين نگار، آمده كاروان دل
مگر دوباره يوسف از، درون چاه آمده
به شام تار عاشقان، سحر دميده از صفا
سپيده ى روشن عشق، به صبحگاه آمده
از رخ تابنده ى او، شمس و قمر بنده ى او
عشق بود زندهى او، به دل پناه آمده
عرش به خاك مقدمش، بوسه ناز مى زند
كعبه طواف مى كند، كه قبله گاه آمده
بس كه ز روى دلكشش، نور خداى جلوه كرد
بهر پرستش ملك، به اشتباه آمده
هدايت از جمال او، نمود جستجوى ره
بگو به جمع گمرهان، هادى راه آمده
الا امير سامرا، كن نظرى به سوى ما
بنده و عبد سائلى، غرق گناه آمده
شاعر: شهاب
**********************
اى امام دهمين، اى همه معناى دين
آشنا با نام تو جمله اهل يقين
هر كس شد مست تو از شراب دست تو
شد به پا از هست تو، آسمانها و زمين
ما نبوديم و غمت در دل ما جا گرفت
عاشقى معنا گرفت، چون به يادت شد قرين
هر كه ديده طلعتت مانده مات و حيرتت
دل كشيده منتت تا شود با تو عجين
جان فداى جان تو، يك جهان خواهان تو
ريزه خوار خوان تو، انبياء و مرسلين
هادى دلها تويى، دلبر زهرا تويى
قبله گاه ما تويى اى بهشت دلنشين
مصحف جامعه ات شرحى از ولايتت
دين ما محبتت تا به روز آخرين
شهاب
*******************
ا ى تجلى گاه نورکبریا
قبلهى جا ن تمام انبیاء
اولیا سوى تو در رازونیاز
کعبه روسوى تو مى خواندنماز
آسمان پابوس خاک مقدمت
عشق ازروزازل شد محرمت
هستى از نامت هدایت یافته
نوررویت عالمى بشکافته
روشنىات محوراهل جهان
کهکشانها درپىات گشته روان
کاروان آفرینش تا ابد
گیرد ازحب و تولایت مد د
حب تودین تمام هستى است
یاد رویت بادهىسرمستى است
حق جهان رابرمدار ت ساخته
عالمى ازبهرتوپرداخته
مهرازمهررخت پرنورشد
ظلمت ازمحدوده ى تودورشد
روشنایى پرتویى ازسایه ات
عشق ازروزازل همسایه ات
عاشقى بانام توپیوند داشت
دم به دم لعل لبت لبخندداشت
لحظه ها یى که تبسم مىکنى
مست رویت ماه وانجم مى کنى
بى تومعنایى ندارد زندگى
باتودارم بهر خالق بندگى
سائل عشقى خدادادى شد م
شکرحق عبدتویاهادى شدم
هرچه مىخواهد،خدایت خواستى
بابیانت عالمى آراستى
برخلایق چونکه مى گفتى سخن
پرزگل مىشدهمه دشت ودمن
ازحدیثت مى شوددلها بهار
باصدایت قلبها یابدقرار
هرکه یک ذره وجودت راشناخت
عشق رادرجان خودجاویدساخت
درک توباشدفراترازعقول
اى امام وهادى آل رسول
بوسهى حوروملک برخاک تو
جملگى وامانده در ادراک تو
ناتوان ازوصف ذاتت عقل وهوش
بهترآن باشد زبان گردد خموش
لیک مى گویم که هستم سائلت
لحظه لحظه روبه سویت مایلت
عاجزدرک توامام ستمست
زشتخوهست مولى زیبا پرست
سالها قلبم به مهرت آشناست
قبلهى قلبم به سوى سامراست
تومراحب ولایت داده اى
جام وصهباى هدایت داده اى
اى بهجان ماصراط مستقیم
دردلازروزاز ل بودى مقیم
عشق تودرسینههاشدمنجلى
اى على چهارم آل على
تادم مرگ منمای مزمزمه
نام تواى نورچشم فاطمه
((((((((((((())))))))))))))
مژده ز میلاد ولى عشر
هادى دین زاده ى خیرالبشر
مژده ز میلاد على النقى
هادى دین نوگل باغ تقى
سبط نبى میر همه متقى
شبل على بحر نقاوت نقى
شاه عشر هادى جن و بشر
هادى دین، زاده ى خیرالبشر
مژده ز میلاد ولى زَمَن
شبل على والد پاک حسن
ماه دهم بارقه ى ذوالمنن
زاده ى زهرا وصى بوالحسن
شمس هدى پادشه بحرو بر
هادى دین، زاده ى خیرالبشر
مژده ز میلاد شه ملک دین
نور خدا سرور اهل یقین
محور دین عروه ى اهل یقین
حجت حق، مظهر جان آفرین
شد به جهان ماه رخش جلوه گر
هادى دین، زاده ى خیر البشر
1-شبل: شیربچه
امشب اگر مرغ دلم نواى خوشتر آورد
به سامرا پر كشد و خبر ز دلبر آورد
مژده اى از شكفتن گلى معطر آورد
مادر او ز خرمى دست دعا برآورد
دعا كند ز جان و دل ز بهر نور ديده اش
به وجد و شادمانى از مقدم نو رسيده اش
مرا به جان و دل بود شور و نواى سامرا
مدام بر سرم بود حال و هواى سامرا
عمر اگر طلب كنم هست براى سامرا
مگر كه قسمتم شود صحن وسراى سامرا
من از ازل شيفته و محو امام هاديم
اوست به سير قرب حق به صبح و شام هاديم
اى كه بشد ماسوا ريزه خور عطاى تو
باب نجات دوستان دست گره گشاى تو
كنند خيل انبيا مدح تو و ثناى تو
حصن امام من بود مهر تو و ولاى تو
خلق جهان از نياز نشسته اند بر درت
توئى امام هادى و فاطمه است مادرت
تو با نگاه رأفت دل ز همه ربوده اى
راه بهشت را به ما ز مرحمت نموده اى
باب عنايت و كرم به روى ما گشوده اى
گرد ملال و رنج را ز جان ما زدوده اى
به حقِ حق كه قلبها شده است جايگاه تو
خير و سعادت بشر بسته به يك نگاه تو
نمانده مهلتى دگر ز عمر اين سفر مرا
كسى نه آگه از دلم به غير دادگر مرا
به غير وصل كوى او چه حاجتى دگر مرا
فراق و هجر مهدى اش نموده خونجگر مرا
خدا كند حكومت جهانى اش بپا شود
مگر بدست او (رضا) دشمن دين فنا شود
*****************************
شده آسمان به گردش، به طواف رویت اى گل
به جهان هر آن چه دل بود، همگى به سویت اى گل
تو تجلى جمالى، ز جمیل جاودانى
رخت اى نگار زیبا، بدهد از اونشانى
همه عاشقان بى دل، به رخت نماز آرند
به حریم و آستانت، همگى نیاز دارند
آب و آیینه ز رویت، درسى از صفا گرفته
تو همان سورهى عشقى، که دل از خدا گرفته
من بى نوا چه گویم، که کنم وصف صفاتت
که خدا مادح ذاتت، شده از قبل حیاتت
تو نبوده اى و بودن، شده از اسم تو آغاز
ز تو بر پا شده خلقت، نتوان گشودن این راز
بوده چون حب و ولایت، رمزى از سجده به آدم
ز تو گردیده هدایت، همه ذرات دو عالم
دلم از ازل سپردم، به تو یا امام هادى
تو شرار عشق خود را به دل شکسته دادى
اى امام و مقتدایم، به غم تو مبتلایم
نروم من از حریمت، که گداى سامرایم
منم و دلى شکسته، که به راه تو نشسته
تا کنى تو گوشه چشمى، سوى این سائل خسته
اى امیر مهربانم، مالک هستى و جانم
دلبرا بدون مهرت، به خدا زنده نمانم
بنده ى حلقه به گوشم، تویى دین و عقل و هوشم
به خدا به هر دو دنیا، عشقتو نمى فروشم
تویى نغمه و سرودم، تویى اصل تارو پودم
از همان روز ازل هم، ذاکر اسم تو بودم
تو صراط مستقیم و راه وصل ما همه اى
جد صاحب الزمان وگل ناز فاطمه اى
*****************************************
اهل ولا مرحبا فصل سرور آمده
سینه سیناى سیر مرکب نور آمده
ساقى توحید با جام طهور آمده
جلوه گر از برج عشق غایت نور آمده
که گشته روشن به او چشم و دل خاص و عام
بیا به بستان وحى فیض دگر را ببین
به دست شمس الضحى رشک قمر را ببین
روى ملک را نگر جن و بشر را ببین
با پدرى چون جواد بهین پسر را ببین
على بخوانش ولى پیامبر را ببین
امام هادیست او هدایتش مستدام
محبت او بود عنایت واصله
به امر و نهیش مدام جاذبه و دافعه
به فیض او شد فقیه باصره و سامعه
عنایتى از کفش عناصر اربعه
حکایتى از دمش زیارت جامعه
بیا به بیت الولا جمال داور ببین
جمال داور نگر روى پیمبر ببین
کمال خیرالنسا جلال حیدر ببین
کنار ابن الرضا رضاى دیگر ببین
جواد را با گلى، بهشت پرور ببین
بهشت از این گل گرفت آبرو و احترام
ابوالحسن کنیه و على بود نام او
پرندگان هوا شیفته ى دام او
به او که دل مى برد کبوتر بام او
درندگان زمین اشک فشان رام او
چشمه ى آب حیات جرعه اى از جام او
الا الا تشنگان از او ستانید جام
پناه من سوى او نگاه من سوى او
کعبه من سامره قبله ى من روى او
رشته ى توحید من سلسله ى موى او
بهشت در سایه ى قامت دلجوى او
جهان هستى همه پر ز هیاهوى او
عالم خلقت گرفت در حرمش آبرو
به هر کجا ساکنم مرا تو ردم مکن
تکلمم روز و شب به هر سخن سامره است
نقل سخن نقل دهن سامره است
مرا به جنت چکار؟ بهشت من سامره است
***********************************
مژده بر اهل تولا وارث پیغمبر آمد
رهنماى اهل عالم حجت روشنگر آمد
نور چشمان جواد از پرده غیبت درآمد
دهمین سلطان دین از سوى حى داور آمد
نام نیکویش على شهرت نقى آمد به دنیا
پیشواى اهل ایمان، شمس دین روح عدالت
مظهر جود و سخا و همت و عدل و شهامت
آیت کبراى اعظم، صاحب علم و امامت
وارث پست و مقام و ایده ى ختم رسالت
با جمال کبراى اعظم، صاحب علم وامامت
کوکب رخشنده ى دین شد عیان از لطف یکتا
از فراز چرخ عزت شد عیان شمس ولا را
آسمان روشن، زمین گلشن ز لطف حق تعالى
عرش و فرش و نه فلک از لطف حق گردید پیدا
سرور آمد، رهبر آمد، نور حق شد آشکارا
چون جمال بى مثالش از حجاب آید نمایان
ماه از شرم وحیا در ابر خجلت گشت پنهان
اشک شوق از دیده ى افلاکیان آمد چو باران
شد زمین از خرمى بر اهل ایمان چون گلستان
آمد آن آرام جان، روح روان، شمس ولا را
چون تولد در مدینه خسرو دنیا و دین شد
نور رویش از زمین تابنده تا عرش برین شد
از سما فوج ملک دسته به دسته بر زمین شد
دوستان شادان از این مولود و شیطان دلغمین شد
نور ایمان روح قرآن کرده از مادر تجلى
آن کریمى که هزاران حاتم طایى گدایش
آن ز عیمى که گشوده بر همه خوبان عطایش
آن سلیمانى که وحش و طیر در تحت لوایش
آستان بوسد ملائک هر دم از صحن وسرایش
زائرینش زائر حقند و از خلاق یکتا
فاطمى عصمت، حسن خصلت، حسینى خو
زاده سجاد و باقر صادقى گفتارو وخوشرو
نور چشم با جلال موسى جعفر بود او
چون امام هشتمین سلطان خوش رفتار ونیکو
صاحب و جود وجواد و زاده ى آن ماه سیما
آسمان بهر نثار مقدمش گوهر بریزد
خازن جنت به فرقش لاله ى احمر بریزد
حضرت روح القدس بر آستانش پر بریزد
کربلایى بر محبان از دو لب شکر بریزد
عرض تبریک و بشارت گوید از جان مومنین را
ای دهمین حجّت آل رسول
وی درخشنده بحر عقول
هادی دین شمس ولایت تویی
چشمه احسان و کرامت تویی
ای که تویی آینه بو تراب
هر دو جهان ذرّه و تو آفتاب
کوثر لطف و کرم و عدل و داد
نور دو چشمان امام جواد
ای که زهست تو بود کائنات
وی زوجود تو جهان در ثبات
آه که از گردش این روزگار
گشت ترا روز چنان شام تار
داد ترا ساقی غم جام غم
بر تو رسید از متوکل ستم
ای گل باغ نبی و بو تراب
بود کجا سزات بزم شراب
ز زهر دشمن زتنت تاب شد
شمع صفت پیکر تو آب شد
|
اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو |
|
خورشید كسب فیض كند از ضیاى تو |
|
اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام |
|
پیوسته فیض از سر خوان عطاى تو |
|
اى جبرییل میر ملك پیك انبیاء |
|
خدمتگذار بر در دولتسراى تو |
|
اى عاشر الائمه على النقى كه هست |
|
چشم امید خلق به مهر و وفاى تو |
|
اى پور پاك معنى جود و كرم جواد |
|
حاتم هزار بار خجل از ثناى تو |
|
اى مظهر جلال و جمال خداى فرد |
|
شد طوطیاى چشم ملك خاك پاى تو |
|
در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار |
|
در دل هر آن كه داشت فروغ ولاى تو |
|
خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن |
|
در دهر هر كه زیست به تحت لواى تو |
|
تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى |
|
جان بخش و غم زداى شد از صفاى تو |
|
زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید |
|
آن گنبد منور و صحن و سراى تو |
|
اى هادى هدایت دین مبین حق |
|
اى آن كه مدح خوان تو باشد خداى تو |
|
"علامه" با بضاعت فكرش كجا سزد |
|
انشا كند چكامه مدح و ثناى تو |
"علامه"
دهمین مسند نشین
|
كیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم |
|
دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم |
|
گوهرى ارزنده از گنجینهى جود جوادم |
|
نهمین فرزند دلبند على مرتضایم |
|
مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم |
|
هشتمین پروردهى ایمان و صبر مجتبایم |
|
پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى |
|
هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم |
|
دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم |
|
ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم |
|
در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم |
|
پنجمین گنجینهى اسرار كل ماسوایم |
|
صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم |
|
چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم |
|
وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى |
|
سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم |
|
محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم |
|
دومین گل از گلستان على موسى الرضایم |
|
در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم |
|
اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم |
|
در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم |
|
حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم |
|
من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم |
|
زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم |
|
آیهى تطهیر را مصداق و از امر الهى |
|
آیهاى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم |
|
غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت |
|
شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم |
"ژولیده نیشابوری"
مجلس بزم متوكل
|
چرا چنین متوكل به ما جفا كردى |
|
شدى به كین، متوسل ستم روا كردى |
|
غم مدینه مرا كم نبود اى ظالم؟ |
|
كه طعن و تهمت و تبعید را روا كردى |
|
مگر مرا به تمسخر گرفتهاى كان شب |
|
به جشن و لهو و لعب خواهش غنا كردى |
|
براى من شب جشن تو پر ز ماتم بود |
|
خوشى نبود، كه بر پایىِ عزا كردى |
|
سرور و بزم تو تنها سر بریده نداشت |
|
چرا سرم نبریدى؟ به من جفا كردى |
|
ز روى پاك و نجیبم حیا نكردى تو؟ |
|
چسان ز شعر من اى بى حیا حیا كردى |
|
عبادت شب و ذكر و ترحمم دیدى |
|
ولى به دشمنى خویش اتّكا كردى |
|
هزار نقشه به قتلم كشیدى و اجرا |
|
به دست معتز ملعون در انتها كردى |
|
براى حفظ متاعِ دو روزه دنیا |
|
تو باب، در همه جا، سبّ اوصیا كردى |
|
به بغض آل على راه كربلا بستى |
|
جفا به زائر و سلطان نینوا كردى |
|
براى عُسرت و آزار زائران حسین |
|
پس از دو قرن عجب ظالمانه تا كردى |
|
چه دستها كه بریدى ز قبر پاك حسین |
|
به زجر و حرمله و شمر اقتدا كردى |
|
یزید آب بر او بست و تو حَرَم بر آب |
|
به شاه تشنه لبان كار اشقیا كردى |
خوش آن دل كز ازل دارد ولاى حضرت هادى
خوش آن سر كو بسايد رخ به پاى حضرت هادى
دلا گر رستگارى خواهى ازحول صف محشر
نما از حق طلب ظلّ لواى حضرت هادى
بجو از حق ولايش را همى جود و عطايش را
صفاده گنج دل را از صفاى حضرت هادى
ببر نام گراميش كه باشد حل هر مشكل
بكوب از جان در دولتسراى حضرت هادى
به هر دردى دوا نامش كه در بازار حق عامش
شفا بخش امم دارالشفاى حضرت هادى
نبى اصل و على اسمى كه جان عالمش قربان
كه شد ايجاد دو عالم براى حضرت هادى
على بن محمد هادى دين حجت عاشر
كه عاجز نطق قاصر در ثناى حضرت هادى
چگونه مدح شاهى را توان گفتن كه مداحش
بود همواره در قرآن خداى حضرت هادى
عبادت را بود شرح قبولى دوستى او
قبول افتد اگر باشد رضاى حضرت هادى
بود جشن جنان محض و بغضش آتش نيران
بود غلمان غلام آشناى حضرت هادى
غلامرضا آذر مشهدى
رباعيات در ميلاد امام هادي (ع):
(1) از عرش خدا بانگ منادي آمد
يعني كه زمان عيش و شادي آمد
نور دل حضرت جواد آمده است
ميلاد پرافتخار هادي آمد
(2) امشب اي دل مرا شب شادي است
در كف من برات آزادي است
باب رحمت ز هر طرف شد باز
زانكه ميلاد حضرت هادي است
رباعي كليدي(به اين دليل كه در تمامي ميلاد ها جز پيغمبر (ص) خوانده مي شود)
(3) زيبا گل باغ سرمدي آمده است
مرآت جمال احمدي آمده است
شادند تمام خلق عالم زيرا
يك دسته گل محمدي آمده است
(4) بر دين خدا ولي و داور هادي است
از بهر بشر هادي و محور هادي است
ما دست توسل به ولايش زده ايم
چون شافع ما به روز محشر هادي است
**** **** **** ****
(5) ای آنکه بودبه سینه ها مأوایت
جان ودل ما فدائی غمهایت
تاآنکه جبین به خاک کویت سائیم
مارا بطلب به کوی سامرایت
قصیده شماره (۱)میلد امام هادی ع
الا ز خالق و خلقت سلام حضرت هادی
الا ولای تو فیض مدام حضرت هادی
الا کلام تو خیرالکلام حضرت هادی
الا به دست تو دین را زمام حضرت هادی
تویی به ملک الهی امام حضرت هادی
وصی حضرت خیرالانام حضرت هادی
حساب فضل تو بیرون بود ز حد و شماره
ولادتت به جهان داد آبروی دوباره
سزد که چرخ فشاند به پات ماه و ستاره
کند به خاک درت سجده آفتاب هماره
اگر به یاد تو گیرند لحظه لحظه هزاره
فضائل تو نگردد تمام حضرت هادی
تو جد مهدی و باب حسن ، عزیز جوادی
ولی کل خلایق امام کل عبادی
نماز و روزه و خمس و زکات و حج و جهادی
پناه خلقت و نور الفؤاد و باب مرادی
تو هادی ملک و جن و انس و رکن بلادی
به یمن توست فلک را نظام حضرت هادی
تو در نه یم نور یم دو گوهر نابی
علی چارمی و حافظ چهار کتابی
به باغ دین پدرانت همه گل و تو گلابی
حیات خلق بود آب و تو حیات به آبی
به ملک نور تو ماهی به شهر علم تو بابی
چو جد خویش علیه السلام حضرت هادی
گرفته ملک جهان را عطای واسعة تو
کتاب حشر بود صفحه ای ز واقعة تو
پر از صدای خدا لحظه لحظه سامعة تو
بهشت جاذبة تو جحیم دافعة تو
شناسنامة کل ائمه جامعة تو
تو راست معجزه در هر کلام حضرت هادی
هزار ماه شب چارده اسیر هلالت
هزار مهر درخشنده ذره ای ز جمالت
هزار عرش کمالند نردبان کمالت
هزار سال فزون آسمان نیافت مثالت
هزارها متوکل اسیر قدر و جلالت
زهی جلال و کمال و مقام حضرت هادی
تو کیستی که خداوند دادگر به تو نازد
حسن، حسین، علی با پیامبر به تو نازد
سلام بر تو که هم جد و هم پدر به تو نازد
بزرگ مصلح دین منجی بشر به تو نازد
امام عسگری آن نازنین پسر به تو نازد
تویی به خلق دو عالم امام حضرت هادی
اگر چه گشت عدو حمله ور به صحن و سرایت
اگر چه نقش زمین گشت خشت های طلایت
مزار توست دل ما و جان ما به فدایت
هماره ریخته "میثم" دُر قصیده به پایت
پر است مدح وی از میوه های مدح و ثنایت
بریز شهد ولایش به کام حضرت هادی
قصیدۀ (۲) در مدح امام هادی ع
ز دل سرودِ مدحَتَت سر، عاشقانه مىكنم
مِنَ الاَزَل اِلَى الاَبَد تو را بهانه مىكنم
اگر نواى رب كنم خداى را طلب كنم
من از هدايت تو سر بَر آستانه مىكنم
شها د هم ولى تويى چهارمين على تويى
بنام نامى على تو را ترانه مىكنم
نه ترك ذكر تو كنم نه حد شكر تو كنم
نداى اعتلاى تو به هر زمانه مىكنم
تويى كه بر هدايتت هزار خضر تشنه لب
منم كه آب زندگى طلب ز خانه مىكنم
نه راه گم شود ز تو كه چاه خُم شود ز تو
به يك نگاه چاره صد آب و دانه مىكنم
مدينه دل مرا ضريح طور كردهاى
چه سجدهها به مقدم گل سمانه مىكنم
بگو به شكر نعمت خداى حى لا مكان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
دل رميدهام به يك نگاه، مايل آمده
به سايه حضور تو اسير و حايل آمده
تو آن يم كرامتى كه از خروش بخششت
طمع كنان و سركشان دلم به ساحل آمده
ز موج خوش نگاهىات ز فوج خير خواهىات
به اوج بى سپاهىات هزار سائل آمده
خم دلم غدير تو جهانيان فقير تو
ملوك سر به زير تو كه مير عادل آمده
دلم گرفته بوى تو نشسته كنج به كوى تو
طلب كند سبوى تو كه ساقى دل آمده
به چشمك ستارهها چه خيره شد نظارهها
به يثرب است اشارهها كه ماه كامل آمده
ز آيهها بشارتى ز سورهها اشارتى
مدينه شد زيارتى كه شمس نازل آمده
خدا على ديگرى به شيعه مىدهد نشان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
اگر غدير وادى مدينهُ الْوِلاء بود
ولادت مباركت سفينة الهدى بود
اگر نبى است شهر علم اگر على است باب آن
علوم اولين و آخرين حق تو را بود
تو مدح اهلبيت را مؤلفى و مدعى
كه شعر نغز جامعه ز خامهات به جا بود
تو مُظهرى به هل اتى تو مَظهرى به هر عطا
تمام كائنات بر سراى تو گدا بود
تويى امام مؤتمن تو سومين اباالحسن
تو دومين گل رضا كه جد تو رضا بود
تو احمدى تو حيدرى تو امتداد كوثرى
نواده حسينى و عموت مجتبى بود
تمام ملك دست تو سمات پاى بست بود
كه تخت و تاج سلطنت به حق تو را سزا بود
جواد آل جود را بشارت آمد از جنان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
تو ناشر حقيقتى تو مظهر ولايتى
تو هادى طريقتى تو كشتى هدايتى
تو ميوه نبوتى تو شاخسار عترتى
تو نور چشم عصمتى تو را خدا عنايتى
تويى شراب ناب من حساب من كتاب من
شفاعتم به دست تو به حال ما رعايتى
وحوش رامِ رامِ تو طيور صيد دام تو
تو كيستى تو چيستى؟ خداى را چه آيتى
نه وصف توست كار من نه مدح تو شكار من
تو صيد وصف داورى ز بسكه خوش حكايتى
مرا به خويش بنده كن بيا و مرده زنده كن
مسيح جان خسته كن ز بى كسان حمايتى
ميان حصر دشمنان اميد قلب دوستان
طلايه دار شيعيان امير با درايتى
به روز غم مرا ببر به سوى خود كشان كشان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
قصیده شماره (۳) میلاد امام هادی ع
لطف امام هادى و نور ولايتش
ما را اسير كرده به دام محبتش
بر لطف بى كرانه اوبسته ايم دل
امشب كه جلوه گر شد خورشيد طلعتش
منت خداى را كه به ما كرده مرحمت
توفيق برگزارى جشن ولادتش
تبريك باد بانوى كبرى سمانه را
كين غنچه بر دميد ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نيمه ذى حجه مطلعش
خير كثير وكوثر قرآن بشارتش
اين است آن امام كه تقدير ايزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
اين است آن امام كه ذرات كائنات
اقرار كرده اند به جود و كرامتش
اين است آن امام كه در بركة السّباع
شيران شوند رام و گذارند حرمتش
اين است آن امام كه از نقش پرده هم
ايجاد شير زنده كند حكم قدرتش
اين است آن امام كه دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هيبتش
آن سومين ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على ديگر باشدعبادتش
افزون زريگهاى بيابان عطاى او
بيش از ستاره هاى درخشان فضيلتش
مائيم و دست و دامن آن حجت خدا
چون نااميد كس نشود از عنايتش
گرديده ايم جمع به ذيل لواى او
افكنده ايم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هديه مى كنيم
آه دلى به غربت و اشكى به تربتش
يارب بحق فاطمه با فتح كربلا
بگشا بروى ما همه راه زيارتش
از لطف آن امام (مؤيد) مؤيد است
كو رانشان خدمت آل محمد است
سرود ولادت امام هادی ع
اي وليالله سرمد عيد ميلادت مبارك
شمع جمع آل احمد عید میلادت مبارک
خلق را مقصود و مقصد عيد ميلادت مبارك
ای گل فاطمه عیدت مبارک
مهر تو روح ولايت روي تو مهر هدايت
كار تو لطف و عنايت خاك تو خلد مخلّد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
تو وليّي، تو امامي، تو ركوعي، تو سلامي
تو صلاتي، تو صيامي، از همه خوبان سرآمد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
مظهر حسن خدايي نور چشم مرتضايي
دومين ابن الرضايي اي تنت روح مجرد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
هادي خلق جهاني محور کون و مکانی
مقتدا در هر زماني اي امام عرش مسند
ای گل فاطمه عیدت مبارک
اي بزرگي خاك پايت ذكر ما مدح و ثنايت
جوشد از بحر عطايت هر زمان لطف مجدد
ای گل فاطمه عیدت مبارک
سرود ولادت امام هادی ع
چشم وچراغ آل فاطمه آمد
دسته گل جــــواد الائمه آمد
بانک منادی آمد تبارک الله
موسم شادی آمد تبارک الله
امام هادی آمد تبارک الله
مژده زسوی خدا بر همه آمد
دسته گل جــــواد الائمه آمد
وجه خدا در زمین چهره گشوده
ماه امام جواد جلوه نموده
مادرش از طلعتش بوسه ربوده
از سوی روح الامین زمزمه آمد
دسته گل جــــواد الائمه آمد
این دهمین حجت از نسل بتول است
این ُدر رخشندۀ بحر عقول است
این دهمین حجت آل رسول است
عرش خداوند را قائمه آمد
دسته گل جــــواد الائمه آمد
درود خلق وخدا به خلق وخویش
بوی رضا می دمد از گل رویش
طعنه به طوبا زند قد نکویش
خال وخطش آیت محکمه آمد
دسته گل جــــواد الائمه آمد
ز دل سرودِ مدحَتَت سر، عاشقانه مىكنم
مِنَ الاَزَل اِلَى الاَبَد تو را بهانه مىكنم
اگر نواى رب كنم خداى را طلب كنم
من از هدايت تو سر بَر آستانه مىكنم
شَها دَهُم ولى تويى چهارمين على تويى
بنام نامى على تو را ترانه مىكنم
نه ترك ذكر تو كنم نه حد شكر تو كنم
نداى اعتلاى تو به هر زمانه مىكنم
تويى كه بر هدايتت هزار خضر تشنه لب
منم كه آب زندگى طلب ز خانه مىكنم
نه راه گم شود ز تو كه چاه خُم شود ز تو
به يك نگاه چاره صد آب و دانه مىكنم
مدينه دل مرا ضريح طور كردهاى
چه سجدهها به مقدم گل سمانه مىكنم
بگو به شكر نعمت خداى حى لا مكان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
دل رميدهام به يك نگاه، مايل آمده
به سايه حضور تو اسير و حايل آمده
تو آن يم كرامتى كه از خروش بخششت
طمع كنان و سركشان دلم به ساحل آمده
ز موج خوش نگاهىات ز فوج خير خواهىات
به اوج بى سپاهىات هزار سائل آمده
خم دلم غدير تو جهانيان فقير تو
ملوك سر به زير تو كه مير عادل آمده
دلم گرفته بوى تو نشسته كنج به كوى تو
طلب كند سبوى تو كه ساقى دل آمده
به چشمك ستارهها چه خيره شد نظارهها
به يثرب است اشارهها كه ماه كامل آمده
ز آيهها بشارتى ز سورهها اشارتى
مدينه شد زيارتى كه شمس نازل آمده
خدا على ديگرى به شيعه مىدهد نشان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
اگر غدير وادى مدينهُ الْوِلاء بود
ولادت مباركت سفينة الهدى بود
اگر نبى است شهر علم اگر على است باب آن
علوم اولين و آخرين حق تو را بود
تو مدح اهلبيت را مؤلفى و مدعى
كه شعر نغز جامعه ز خامهات به جا بود
تو مُظهرى به هل اتى تو مَظهرى به هر عطا
تمام كائنات بر سراى تو گدا بود
تويى امام مؤتمن تو سومين اباالحسن
تو دومين گل رضا كه جد تو رضا بود
تو احمدى تو حيدرى تو امتداد كوثرى
نواده حسينى و عموت مجتبى بود
تمام ملك دست تو سمات پاى بست بود
كه تخت و تاج سلطنت به حق تو را سزا بود
جواد آل جود را بشارت آمد از جنان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
تو ناشر حقيقتى تو مظهر ولايتى
تو هادى طريقتى تو كشتى هدايتى
تو ميوه نبوتى تو شاخسار عترتى
تو نور چشم عصمتى تو را خدا عنايتى
تويى شراب ناب من حساب من كتاب من
شفاعتم به دست تو به حال ما رعايتى
وحوش رامِ رامِ تو طيور صيد دام تو
تو كيستى تو چيستى؟ خداى را چه آيتى
نه وصف توست كار من نه مدح تو شكار من
تو صيد وصف داورى ز بسكه خوش حكايتى
مرا به خويش بنده كن بيا و مرده زنده كن
مسيح جان خسته كن ز بى كسان حمايتى
ميان حصر دشمنان اميد قلب دوستان
طلايه دار شيعيان امير با درايتى
به روز غم مرا ببر به سوى خود كشان كشان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
كيستم من شاهكار ملك ذات كبريايم
دهمين مسند نشين از بعد ختم الانبيايم
گوهرى ارزنده از گنجينه ى جود جوادم
نهمين فرزند دلبند على مرتضايم
مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم
هشتمين پرورده ى ايمان و صبر مجتبايم
پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى
هفتمين سنگر نشين نهضت خون خدايم
درعبادت فارغ التحصيل درس عابدينم
ششمين زينت فزا از بهر محراب دعايم
در نايابى ز بحر دانش بحراالعلومم
پنجمين گنجينه ى اسرار كل ماسوايم
صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم
چارمين استاد دانشگاه تكوين ولايم
وارث موسى بن جعفر در مسير پايدارى
سومين نور دل آن پيشواى مقتدايم
محور چرخ زمانم، حجت روى زمينم
دومين گل از گلستان على موسى الرضايم
در مسير حق پرستى بعد آباء گرامم
اولين هادى خلق بعد از مصباح الهدايم
در شجاعت بى قرينم، در سخاوت بى نظيرم
حق پرستان را حبيبم، دردمندان را دوايم
من وصيم، من وليم، من نقيم، من سخيم
زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اياتم
آيه ى تطهير را مصداق و از امر الهى
آيه اى از شاخصار نصِ نون انمايم
غم مخور (ژوليده) فردا پاى ميزان عدالت
شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزايم
الا ولایت تـو خلق را تمام هدایت
بـه جمله جملۀ گفتار تو پیام هدایت
ائمهاند هدایتگر و تـو در همه هادی
از آن بلند زنام تـو گشته نام هدایت
تو چارمین علی استی و زاده سه محمّد
تویی تو هادی و بر حضرتت سلام هدایت
کلام تو همه نور است، همچو آیۀ قرآن
دعای جامعهات تـا ابـد نظام هدایت
محمد ابن علی در تو دید روی علی را
که خورده است به نورت گره، زمام هدایت
هدایت است همه شیوۀ خدا و تو هادی
تو را رواست ز سوی خدا مقام هدایت
سلام بر تو و بر نام و کنیه و نسب تو
ابا الحسن، اب و اُمَّم فدای اُمّ و اب تو
تو یازده صدف بحر نور را گهر استی
در آسمان هدایت الی الابد قمر استی
دهم وصی محمّد نهم سلاله زهـرا
نهم ولی خدا را نکوتـرین پسر استی
تو را ملائک هفت آسمان درود فرستند
ز شش جهت که تو مهرِ جمال دادگر استی
به پنج حس وچهار عنصر وسه روح و دو گیتی
بـه امر خالق سرمد امام و راهبر استی
امـام یـازدهم حجت دوازدهم را
به اقتدار جلال محمدی پسر استی
ز هر چه گویم و گویند قدر تواست فراتر
ز هر چه گفتم و گفتند باز خوبتر استی
سلام بر تو که آیینه جمال خدایـی
سلام بر تو که در تیرگی چراغ هُدایی
شب ولادت تو باز، نـور یافت ولادت
سرور شیعه بوَد در ولادت تو عبادت
خدا گواست که مهر تو ای امام هدایت
سعادت است سعادت، سعادت است سعادت
مرا چه زهره که در وصف تو زبان بگشایم
پیمبران خدا راست بـر تو عرض ارادت
تو هادی همهای، خلق را به سوی خداوند
بـه روز حشر همه هادیان دهند شهادت
قسم به «سامره» و آستان و صحن و سرایت
تـو را کرامت و ما را سؤال آمده عادت
اگر به راه تو فیض شهادتم بـه کف آید
خدا گواست که خوشتر بوَد ز روز ولادت
حریم توست همانا مطاف صبح و مسایم
تبلور نجف و کاظمین و کرب و بـلایم
هماره شیعه به دامن سرشک شوق ببارد
که از زبان تو با خود دعای جامعه دارد
زیارتی است که باشد شناسنامۀ عترت
فضائلی است که نتوانَدَش کسی بشمارد
زیارتی است که باید هماره شیعه بخواند
فقط نه آنکه بخواند، به لوح دل بنگارد
بـه شرح جامعه بـاید کتابها بنویسند
بشر بخواند و بر گوش جان خود بسپارد
زیارتی است که چون آیههای وحی، نباید
کسی به یک خط آن دست بیوضو بگذارد
زیارتی است که فرهنگ اهل بیت در آن است
زیـارتی که عبـارات آن نـظیر نـدارد
زیارتی است که در آن بود تمام ولایت
بود تمام عبارات آن چراغ هـدایت
سلام بـر تـو که آیینۀ جمال خدایی
سلام بر تو که در تیرگی چراغ هدایی
سلام بر تـو که دردانـۀ امام جوادی
سلام بر تـو که نور دل امام رضایی
سلام بر تـو که جد امام منتظر استی
سلام بر تـو که فرزند سیدالشهدایی
سلام بر تو که کعبه، سلام بر تو که حجی
سلام بر تو که مسعا و مروهای و صفایی
سلام بر تو که از «سامرا» ز لطف و عنایت
به دردهای دوا ناپذیر خلق، دوایی
سلام بر تو که چارم علی ز نسل رسولی
سلام بر تو که عین الحیوة خضر بقایی
سلام "میثم" بیدست و پا به لطف و عطایت
که گشته چون منِ ناقابلی مدیحه سرایت
خیزید و ببینید تجلای خدا را
در بیت ولا مشعل انوار هدا را
آن عبد خدا وجهۀ معبودنما را
رخسار علی ابن جواد ابن رضا را
در نیمـه ذیحجـه نـدا داد منـادی
تبریک که آمد به جهان حضرت هادی
****
پیچیده در امواج فضا بوی محمد
گویند خلایق سخن از خوی محمد
بینید عیان طلعت دلجوی محمد
در آینۀ روی علی روی محمد
الحق که جواد ابن رضا را پسر آمد
بـر ابـن رضا، ابن رضای دگر آمد
****
دل خانه و چشم همه فرش قدم او
لبریز شده ظرف وجود از کرم او
آورده حرم سجده به خاک حرم او
صد حاتم طایی است گدای درم او
از پارۀ دل در قدمش گل بفشانید
عیدی ز رضا و ز جوادش بستانید
****
ای طلعت زیبای تو خورشید هدایت
ای گوهر رخشندۀ نه بحر ولایت
ذات ازلی را ازل دست عنایت
فضل و کرم و جود تو را نیست نهایت
بـودنـد امامان همـه هادی ره نـور
بین همه نام تو به هادی شده مشهور
****
هنگام سخن بوسۀ عیسی به لب تو
با یاد خدا سال و مه و روز و شب تو
دلهای محبان خدا در طلب تو
نام تو علی آمد و هادی لقب تو
چارم علی از آل رسول دو سرایی
قرآن روی دست جواد ابن رضایی
****
ای روح دعا از نفس گرم تو زنده
بر اشک دعای تو اجابت زده خنده
تو عبد خداوندی و خلقی به تو بنده
صورت به روی پات نهد شیر درنده
جنت گل روییـدهای از فیض نـگاهت
رضوان چو یکی سائل بنشسته به راهت
****
ما نور ولایت ز کلام تو گرفتیم
ما وحی خدا را ز پیام تو گرفتیم
ما کوثر توحید ز جام تو گرفتیم
ما خط خود از مشی و مرام تو گرفتیم
تا صبح جزا رو به روی خاک تو داریم
ما جامعه را از نفس پـاک تـو داریم
****
تو گوهر نه بحری و دریای دو گوهر
سرتا به قدم حیدر و زهرا و پیمبر
بوسیده جوادت چو کتاب الله اکبر
هم یوسف زهرایی و هم بضعۀ حیدر
هم طاهری و هم نسب از طاهره داری
هم در دل هر دلشده یک سامره داری
****
عیسی دمی و فیض دمت باد مبارک
در دیدۀ هستی قدمت باد مبارک
هر لحظه به خلقت کرمت باد مبارک
تجدید بنای حرمت باد مبارک
کردم چـو بـه دیـدار رواق حرمت سیر
دیدم که در این خانه عدو شد سبب خیر
****
زیبد که به پای تو سر خویش ببازیم
بر صحن تو و قبر و رواق تو بنازیم
در نار حسد خصم حسودت بگدازیم
این کعبۀ دل را همه چون کعبه بسازیم
تا کور شود دشمن و تا دوست شود شاد
گردیـد دوبـاره حـرم پـاک تـو آبـاد
****
ای سامرهات کرب و بلای دگر ما
بر خاک درت تا ابدالدهر سر ما
وصف تو دعای شب و ذکر سحر ما
مهر تـو بـه بـازار قیامت ثـمر ما
عالم بـه ولای تو ننازد به چه نازد؟
«میثم» به ثنای تو ننازد به چه نازد؟
بسم الله النور: با عرض سلام خدمت دوستان خالصانه از همه دوستان و علاقمندان خواهشمندیم که مطالب و راهنماییها ونظرات خودراباما در میان بگذارید.