ابوعبدالله زبیر عوام (سیف الاسلام) صدر اسلام که راه را گم کرد
در زمان خلافت علی
پس از کشته شدن عثمان بن عفّان، اکثر مسلمانان از علی بن ابی طالب تقاضا کردند تا خلافت را بپذیرد، گروهی از مردم بصره و کوفه نیز بر آن شدند تا با زبیر و یا طلحه بیعت کنند. در این میان، روز به روز بر تعداد هواداران علی افزوده میشد؛ چنانکه حتّی طلحه و زبیر هم به خلافت علی رضایت دادند. علی برای پذیرش خلافت، شرایطی گذاشت که یکی از آنها، بیعت علنی اصحاب حاضر در مدینه با وی بود. با وجود این، طلحه و زبیر پاسخ دادند که در مسجد مدینه حاضر نخواهند شد و هر کس را که مسلمانان به خلافت برگزینند، خواهند پذیرفت. امّا علی، وجود آن دو را نیز ضروری میدانست. برای همین مالک اشتر به نزد طلحه و زبیر رفت و آنها را پس از شماتت به مسجد مدینه برد. طلحه و پس از او زبیر، نخستین کسانی بودند که با علی بیعت کردند. در برخی از روایات آمدهاست که مدّتی بعد، زبیر و طلحه به علی پیشنهاد کردند تا امارت دو شهر بصره و کوفه را به آنها واگذارد. امّا علی که آن دو را مناسب این کار نمیدید، دو تن دیگر را به امارت دو شهر ذکر شده برگزید. همین امر، موجب کدورت بین آنها شد؛ تا جایی که زبیر و طلحه، به عایشه همسر محمّد پیوستند تا او را در جنگ جمل، علیه علی یاری کنند. امّا زبیر پیش از شروع جنگ، علی را ملاقات کرد و در آن دیدار، چنان متحوّل شد که از شرکت نمودن در نبرد منصرف گشت.
مهمترین سخن علی در ملاقات با زبیر
علی از زبیر پرسید:«تو را به خدا سوگند میدهم! آیا به یاد میآوری روزی را که از کنار من گذشتی و رسول خدا هم که از بنی غنم میآمد بر دستان تو تکیه داده بود، و به من سلام کردو خندید، من هم خندیدم و چیزی بر آن نیفزودم. تو گفتی«پسر ابی طالب تکبّرش را کنار نمیگذارد».پیغمبر به تو فرمود: «خاموش.اومتکبّر نیست، تو بااومی جنگی و نسبت بر وی ستمگری»»؟
زبیر پس از این ملاقات، از نیّت خود پشیمان شد و علی رغم اصرار پسرش عبدالله بن زبیر، و یار دیرینهٔ خود طلحه، در جنگ شرکت نکرد و به بیابانی رفت تا توبه کند. امّا در همانجا توسّط عربی طمّاع کشته شد. علی بر سر بریدهٔ زبیر گریست و امر نمود تا قاتلش را قصاص کنند.
قتل زبير
زبير، دومين آتشافروز نبرد جمل، وقتى احساس شكست كرد، تصميم به فرار به سوى مدينه گرفت، آن هم از ميان قبيله «احنف بن قيس» كه به نفع امام عليه السلام از شركت در نبرد خوددارى كرده بود. رئيس قبيله از كار ناجوانمردانه زبير سختخشمگين شد، زيرا وى، بر خلاف اصول انسانى، مردم را فداى خودخواهى خود كرده بود واكنون مىخواست از ميدان بگريزد.
يك نفر از ياران احنف به نام عمرو بن جرموز تصميم گرفت كه انتقام خونهاى ريخته شده را از زبير بگيرد. پس او را تعقيب كرد و وقتى زبير در نيمه راه براى نماز ايستاد از پشتسر بر او حمله كرد و او را كشت و اسب و انگشتر و سلاح او را ضبط كرد و جوانى را كه همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبير را در «وادى السباع» به خاك سپرد. (1)
عمرو بن جرموز به سوى احنف بازگشت واو را از سرگذشت زبير آگاه ساخت. وى گفت:نمى دانم كارى نيك انجام دادى يا كارى بد. سپس هر دو به حضور امام عليه السلام رسيدند. وقتى چشم امام به شمشير زبير افتاد فرمود:«طالما جلى الكرب عن وجه رسول الله». يعنى: اين شمشير، كراراغبار غم از چهره پيامبر خدا زدوده است. سپس آن را براى عايشه فرستاد. (2) ووقتى چشم حضرت به صورت زبير افتاد فرمود:«لقد كنتبرسول الله صحبة و منه قرابة و لكن دخل الشيطان منخرك فاوردك هذا المورد» (3) يعنى: تو مدتى با پيامبر خدا مصاحب بودى وبا او پيوند خويشاوندى داشتى، ولى شيطان بر عقل تو مسلط شد وكار تو به اينجا انجاميدتذکرات حضرت امیر به زبیر
قتل زبير
زبير، دومين آتشافروز نبرد جمل، وقتى احساس شكست كرد، تصميم به فرار به سوى مدينه گرفت، آن هم از ميان قبيله «احنف بن قيس» كه به نفع امام عليه السلام از شركت در نبرد خوددارى كرده بود. رئيس قبيله از كار ناجوانمردانه زبير سختخشمگين شد، زيرا وى، بر خلاف اصول انسانى، مردم را فداى خودخواهى خود كرده بود واكنون مىخواست از ميدان بگريزد.
يك نفر از ياران احنف به نام عمرو بن جرموز تصميم گرفت كه انتقام خونهاى ريخته شده را از زبير بگيرد. پس او را تعقيب كرد و وقتى زبير در نيمه راه براى نماز ايستاد از پشتسر بر او حمله كرد و او را كشت و اسب و انگشتر و سلاح او را ضبط كرد و جوانى را كه همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبير را در «وادى السباع» به خاك سپرد. (1)
عمرو بن جرموز به سوى احنف بازگشت واو را از سرگذشت زبير آگاه ساخت. وى گفت:نمى دانم كارى نيك انجام دادى يا كارى بد. سپس هر دو به حضور امام عليه السلام رسيدند. وقتى چشم امام به شمشير زبير افتاد فرمود:«طالما جلى الكرب عن وجه رسول الله». يعنى: اين شمشير، كراراغبار غم از چهره پيامبر خدا زدوده است. سپس آن را براى عايشه فرستاد. (2) ووقتى چشم حضرت به صورت زبير افتاد فرمود:«لقد كنتبرسول الله صحبة و منه قرابة و لكن دخل الشيطان منخرك فاوردك هذا المورد» (3) يعنى: تو مدتى با پيامبر خدا مصاحب بودى وبا او پيوند خويشاوندى داشتى، ولى شيطان بر عقل تو مسلط شد وكار تو به اينجا انجاميدتذکرات حضرت امیر به زبیر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام با سپاه بصره روبرو شد، زبیر را صدا زد و فرمود: ای اباعبدالله نزد من آی، زبیر و طلحه نزد حضرت آمدند.
حضرت فرمود: بخدا سوگند شما دو نفر و اندیشمندان از آل محمد صلی الله علیه و آله و همچنین عایشه دختر ابوبکر میدانند که اصحاب جمل همگی بر زبان محمد صلی الله علیه و آله ملعون هستند و زیانکار است آنکه افترا بندد! طلحة و زبیر گفتند: ما چگونه ملعون هستیم در حالیکه ما اصحاب بدر و اهل بهشت هستیم؟ حضرت فرمود: اگر شما را اهل بهشت میدانستم هرگز جنگ با شما را حلال نمیشمردم. زبیر گفت: آیا حدیث سعید بن عمرو بن نفیل را نشنیدهای که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت میکرد که حضرت فرمود: ده نفر از قریش در بهشت هستند.
حضرت علی علیهالسلام فرمود: شنیدم این حدیث را او در زمان خلافت عثمان به عثمان میگفت، زبیر گفت: فکر میکنی که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تهمت زده است؟ حضرت فرمود: من به تو خبری ندهم مگر اینکه آن ده نفر را نام ببری، زبیر گفت: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحة، زبیر، عبدالله بن عوف، سعد بن ابیوقاص، ابوعبیدة بن الجراح و سعید بن عمرو بن نفیل!! حضرت علی علیهالسلام فرمود: اینها که نه نفر شد، دهمی کیست؟ زبیر گفت: توئی. حضرت فرمود: اعتراف کردی که من از اهل بهشتم و اما آنچه برای خود و یارانت مدعی شدی، من آنها را قبول ندارم و انکار میکنم. زبیر گفت: فکر میکنی که او بر پیامبر صلی الله علیه و آله دروغ بسته است؟ حضرت فرمود: فکر نمی کنم دروغ گفته است بلکه بخدا سوگند یقین دارم (که دروغ گفته است) آنگاه حضرت فرمود: بخدا سوگند که بعضی از آنهایی که نام بردی در صندوقی درون چاهی که در درهای در پایینترین مکان جهنم است قرار دارد، هر گاه خداوند بخواهد جهنم را شعله ور کند آن سنگ را برمیدارد!
من این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم وگرنه (اگر من دروغ بگویم) خداوند تو را بر من پیروز کند و خون مرا به دست تو بریزد وگرنه (اگر من راست میگویم) خداوند مرا بر تو و یارانت پیروز گرداند و خون شما را به دست من بریزد و در رساندن جانهای شما به آتش شتاب کند.
گویند زبیر با شنیدن این کلمات برگشت نزد یاران خود در حالیکه میگریست. " 13 ".
منابع
- امام علی بن ابی طالب؛ عبدالفتّاح عبدالمقصود، ترجمه سیّد محمّد مهدی جعفری، چ۱، تهران:شرکت سهامی انتشار: ۱۳۵۴
- تاریخ تحلیلی اسلام؛ سیّد جعفر شهیدی، چاپ ششم.
- فرهنگ فارسی معین؛ محمّد معین، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم: ۱۳۶۲
- علی ابن ابی طالب؛عبدالفتّاح عبدالمقصود، ترجمه سیّد محمود طالقانی، چاپ شرکت سهامی انتشار.
- نهج البلاغه؛ ترجمه محسن فارسی، انتشارات امیر کبیر
منبع نامکتوب: سریال تلویزیونی امام علی؛ کارگردان: داوود میرباقری
بسم الله النور: با عرض سلام خدمت دوستان خالصانه از همه دوستان و علاقمندان خواهشمندیم که مطالب و راهنماییها ونظرات خودراباما در میان بگذارید.