می رفت علی و می كشید از دل آه از همسر خویش بر نمی داشت نگاه چه همسری دیدن كه زیر لب علی می گوید لاحول ولا قوة الا بالله چهل تا از این نامردها از یك طرف بكشن،بی بی یه تنه با همون دستش،از یه طرف،اونها كشیدند وبی بی كشید،بعد قصه ی قنفذ پیش اُمد،بعد بی بی بیهوش شد،بردند آقارو،از جا بلند شد فرمود:فضه علی مو كجا بردند،بی بی جان علی رو بردند مسجد،از اینجاشو برات بگم: موج كوثر چون به مسجد سرنهاد لرزه بر دنیا و ما فیها فتاد چادرشو سرش كرد،مگه من می ذارم علی مو ببرند،وارد مسجد شد بی بی ،چه صحنه ای بود اون صحنه. گفت:در طغیان عشقم كوثرم تیغ داران پیش مرگ حیدرم می دهم جان،جان او را می خرم هرچه پیش آید علی را می برم مادر دلاورم،مادر پهلوونم،مادر رشیدم،مادر شجاعم،مادرمن،بانوی من می دهم جان،جان او را می خرم هرچه پیش آید علی را می برم بكش كنار شمشیرتو از سر علی ه من،من اینجام بیم دارید از من و از آه من سیل عشقم كیست سدّ راه من دست خالی گر نشد حل مشكلم ذوالفقاری سازم از آه دلم الان گیسوانم و پریشون می كنم،الان نفرینتون می كنم،علی ه من و رها كنید،سلمان می گه،دیدم،پایه های مسجد به لرزه اُفتاد،دیوارهای مسجد از جا كنده شد،چونان كه یك انسان به راحتی از زیر دیوار  می تونست عبور كنه،مسجد بین زمین و آسمان،الانه كه عالم كن فیكون بشه، دید ساقی كوثرش را در خروش رحمت رحمانیش آمد به جوش خیلی برا علی سخت بود،یه نگاه به زهرا كرد جیگرش آتیش گرفت، می دهم جان،جان او را می خرم هرچه پیش آید علی را می برم آسمانه دیده را پر ابر كرد گفت سلمان به زهرا بگو باز باید صبر كرد گفت سلمان این پریشان گیسوان سوخته آتشی در آسمان افروخته تا نگشته آسمانها زیر و رو با زبان مرتضی با او بگو ای عروس آسمانیه خدا ترجمان مهربانیه خدا ماه پیشانی جبین پر چین مكن فاطمه جان علی نفرین مكنفاطمه رو آرام كرد امیرالمؤمنین علیه السلام،زهرا جان غصه نخور،اینها كاری ازشون بر نمی آد،بابات همه رو به من خبر داده،زهرا جان غصه نخور الان باهم می ریم خونه،من كنارتو هستم ============================================= میرداماد
بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست آخ قربون گریه هاتون امشب چه شبیه مگه ایجوری بی قراری بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست صفای فاطمیه از صفای مادرتوست اگر كه سائلم و نوكر همیشه گی ام فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست می خوای با امام زمان بگی بگو:مادر مادر...داری می ری مادر،كجا می خوای بری مادر تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست زندگی چه قابل داره ،دارو ندارم فدات مادر زنور چادر او ما همه مسلمانیم نه فقط اون هفتاد تایهودی،هشتاد تا یهودی مسلمان شدند،ما هم تا ابد،اسلام مون مدیون چادر زهرا ست،این چادر نبود فقط،ما نگامون فقط یه چادره،اون خیلی حرف داشت،این چادر سیاه پرچمه تا آخر عمرت،تا دنیا دنیا است این پرچم بالاست، زنور چادر او ما همه مسلمانیم كه اصل طینت ما خاك پای مادر توست معلوم نیست فاطمیه ی دیگه زنده باشم به وقت مرگ كه دستم زهر دری كوتاست آی ،فكر نكنی رفیق من فقط حرف مرگ می زنم،یا ما حرف مرگ می زنیم،خود بی بی به مولا علی فرمود: علی جان،من از شب اول قبر نگرانم،زهرا بگه من چی بگم،صدا زد علی جان تنهام نذاری بری،بایست بالای قبرم تا من این تنهایی قبر و حس نكنم،الله اكبر زهرایی كه  زهرا است، زهرایی كه همه كاره ی زمین و زمان و سماوات و ملك و ملكوته، به علی می گه،علی جان قرآن برام بخون،علی می خوام آروم بشم با صدات،علی می خوام اُمدن بهم گفتن: امامت كیه بگم همین آقایی كه بالا سرمه امام منه، آخ چی می شه ،ماهم  این جوری بگیم،چی می شه به ما بگن اممت كیه بگم همین امام زمانی كه بالاقبرمه امام منه به وقت مرگ كه دستم زهر دری كوتاست امید و دل خوشیه من  وفای مادر توست من شك ندارم،مادرت میاد،یه چیزی بگم شب جمعه ای گریه كنی،خودشم نیاد، بچه اش و می فرسته،می گه حسینم،پاشو برو،سینه زنت وحشت قبر داره، حسینم این یه عمر برات سینه زده، حسین،داد بزن ،ناله بزن صداتو فاطمه بشنوه،ای تشنه لب حسین،امشب مادرشم داره همین و می گه،حسین، عشق زینب حسین ======================================== چند گروه تو این مدت بیماری و بستری بودن بی بی اومدند بهش سر زدند،یه گروه زنان مهاجر و انصار اومدند،اومدند نشستند دور بستر بی بی،یه كدوم از این زن ها یه سئوال از بی بی كرد،صدا زد:كیف اَصبحت یا بنت رسول الله، یعنی یا فاطمه شب ها چگونه صبح می كنی،گوش می كنی ،فدات بشم مادر،یه كلمه از خودش نگفت،یه كلمه از دردهای درونش نگفت،می دونی جواب این زن و چی داد،گفت:می خوای بدونی شب و چه جوری صبح می كنم؟از دنیای شما بیزارم،از دنیای پر از نیرنگ و فریب شما بدم می آد،از مرداتون تعجب می كنم،الله اكبر،ببین تو،این حرفای بی بی چقدر حرف هست،بی بی به این زن های انصار و مهاجر گفت:تعجب می كنم از مرداتون،مگه نشنیدند بابام گفت:غضب فاطمه،غضب خداست،برید به مرداتون بگید من غضب كردم،من از دستشون عصبانیم،ناراحتم،به مرداتون بگید زود شمشیراشون كُند شد،من عبارتُ معنی می كنم برات،چیزی از خودم نمی گم،عین تاریخه،زود علی ِ منو تنها گذاشتید،روایت می گه اینقدر این زنها منقلب شدند،رفتند هر كدوم خونه هاشون،با مرداشون صحبت كردند،همون شب یا فردا نوشتند،مردها ریختند در خونه ی مولا،گفتند:آقا مارو ببخش،ما نفهمیدیم چیكار كردیم،بخدا،من این یه جمله رو كه می خونم،بند بند وجودم  در می گیره،می دونی به مولا چی گفتند،ای كاش لال می شدید نمی گفتید،به علی گفتند علی ما فهمیدیم،حق باتو است،ولی كار از كار گذشت،ما دیگه بیعت كردیم با ابوبكر،كاش زودتر فاطمه این حرفارو می زد،بی بی گفت:بگو برند،من پیش بابام پیغمبر گله شونو می كنم،یه گروه دیگه اومدند ملاقات،سختمه بگم كیا ،اومدند ولی می گم،اون دو تا حروم زاده،یكی دو بار اومدند بی بی ردشون كرد،گوش بده حرف دارم،ها،بار بعدی از راه علی وارد شدند،رفتند پیش امیرالمؤمنین،گفتند تو به زهرات بگو،آخ غریب علی،یه نگاه تو چشماشون كرد،گفت:نامردها شما كار خودتونو كردید،می خوای چیكار كنید بیاید عیادت،اینقدر نانجیب بودند، می دونستند این مردم مدینه ظاهر بینند،می خواستند،یه جوری وانمود كنند،كه ما كاری نكردیم،ما اگه زهرارو زده بودیم،عیادتش نمی رفتیم،لذا از راه علی وارد شدند،قربونت برم علی جان چقدر تو بزرگواری،اومد نشست جلو بی بی،بی بی جان از من این دو تا خواستند بیان،ببین فاطمه ای كه اونها رو رد كرد،تا اسم علی اومد،می خواد به همه بگه عشق علی با فاطمه چه كرده،یه جمله گفت،به اعتقاد من این جمله،یه شب روضه است، هیچی نباید بگی،این و بگی و گریه كنی،صدا زد علی: ألبَیتُ بَیتُکَ ، یعنی علی خونه،خونه ی تو است وَ الحُرَّة أمَتُکَ ،فاطمه ام كنیز تواست،اختیار من دست تو است مولا،اگه تو بگی بیان،چشم،چقدر علی خجالت كشید نمی دونم،چقدر علی آب شد،نمی دونم،اومد این دوتا نشستند،سلام كردند،من فكر می كردم،این جمله زبانحاله،ولی چند جای تاریخ و دیدم ،عین عبارت،سلام كردند،بی بی جوابشونو نداد،رو شو برگردوند،گفت علی نمی خوام با اینها حرف بزنم،من حرفامو به تو می گم،تو به اینها بگو،علی جان بهشون بگو از دست تون ناراضی ام،علی جان بهشون بگو ،قیامت جلوتونو می گیرم،علی جان بهشون بگو،منتظرم پیش بابام برسم،حرفامو بزنم،بگم بابا اینها منو بین در و دیوار گذاشتند،بابا اینها بچه ی منو كشتند،الهی بمیرم برات مادر،سختمه ولی می گم،می فهمی بغض تو گلومه ولی می گم،میگن این جمله های بی بی،ملعون اسمشو نمی برم،ملعون اولی گریه اش گرفت،منقلب شد نانجیب،اولی اینقدر تاثیر گذاشت روش حرفهای بی بی،بلند شد،با حالت ناراحتی،پشیمونی، می خواست به التماس بیافته،اما دومی دستشو گرفت،گفت  بشین،با حرفای یه زن این جوری بهم نریز،تو می خوای حكومت كنی،یه زن دو تا شكوه كرده،خودتو نباز،ای حرومزاده،این یه زن معمولیه؟این دختر پیغمبره،این سیده نساء عالمه،بلند شدند رفتند،دیگه كیا اومدند ملاقات،دوتا دیگه شو بگم،روضه ام تمام، می گن،عباس عموی پیغمبرم اومده،این خیلی برام باره دله،می رسم به این بغضم دو برابر می شه،می گم اونها معلوم بود كی اند،اما عباس كه عموی پیغمبره،چرا،می گن اومد، فضه به عباس عموی پیغمبر،گفت كه حال بی بی خوب نیست،نمی تونه شمارو ببینه،قدرت كلام نداره،میگن،عباس عموی پیغمبر برگشت،خونه،یكی رو فرستاد دنبال علی،یه پیغام به علی داده،می كشه منو،كاش پیغام و نمی دادی،به علی پیغام داد،آدم می ره عیادت باید چكار كنه،ازشما می پرسم،تا حالا رفتی عیادت مریض،خیلی هم حال مریض خراب باشه، دین ما می گه بروشون نیارید،روحیه بدید،ان شاءالله خوب می شی،ان شاءالله پا می شی،ان شاءالله می بینمت،رنگ و روت وا شده،چی باید بگه آدم تو عیادت،می دونی عباس عموی پیغمبر چی پیغام داده به علی،خیلی دل علی دریاست،گفت:به علی بگید تشییع جنازه منو خبر كنه،مارو یادش نره،این زهرایی كه من رفتم ملاقاتش دیگه رفتنیه،یه نفر دیگه ام اومد ،اونم سلمان بود،تنها كسی كه بی بی راهش داد،بی خود نیست می گن،سلمان از ماست،نشست،یه سئوال از بی بی كرد،بی بی جان حالتون چه طوره،درداتون بهتره،من دارم فكر می كنم،این حرفو بی بی به علی نزده،چون علی غیرت الله است،علی مرده شیره پهلوونه،صدا زد سلمان،یه جمله، چه جوری بهت بگم،می خوای بدونی شبا تا صبح چه بلایی سرم می آد،سلمان هی از این پهلو به اون پهلو می شم،سلمان درد پهلو اَمونم و بریده،نمی تونم به علی بگم،پیرمرده سلمان،تو داری می شنوی می زنی تو صورتت،می گن سلمان از خونه اومد بیرون،بغض گلوشو داره خفه می كنه، می خواست داد بزنه نمی تونست،از مدینه اومد بیرون،گفت:برم تو نخلستونها جای خلوت پیدا كنم،برا فاطمه گریه كنم،سلمان می گه رفتم لای نخل ها،دیدم یه صدای آشنا داره می آد،یكی داره گریه می كنه،صداش آشناست،كیه،اومدم جلو دیدم علی ِ ، الا ای چاه یارم را گرفتند   گُلم عشم همه دار و ندارم را گرفتند چه جوری گرفتند،بزن تو صورتت میان كوچه ها... بزن تو صورتت،فاطمیه باید سیلی به خودت بزنی، بلند بگو یازهرا.. حرف از بیمار زدم،نمی شه نبرمت كربلا،روضه بدون حسین نیمه كاره است،حرف از بیمار زدم،حرف از بستری شدن و عیادت زدم،هر بیمار یه پرستار داره،مریض بدون پرستار مریض نیست،ازت سئوال دارم پرستار این شبا كیه،قربونت برم زینب،یه پرستار چهار ساله،بی خود نیست روز تولدش روز پرستاره،اما من یه جمله بگم،اگه شنیدی بازم گریه كن،قربون این پرستار برم،از هركی پرستاری كرد،آخرش جلوش بال بال زد،آدم پرستاری می كنه،دلش خوشه،مریضش خوب می شه،اما زینب هركی رو پرستاری كرد،داغش به دلش موند،مدینه پرستار مادر شد،بی مادر شد،یه روز پرستار فرق شكافته شد،بدون بابا شد،یه روز پرستار جیگر پاره پاره حسن شد،بی برادر شد،آخ بمیرم برات زینب،اوج پرستاری زینب كجاست،دیدن هی تو خیمه های می ره،هی نگاش كردن،زینب چی شده،همه فرار كردند،تو این جا چیكار می كنی،گفت:تو خیمه یه بیمار دارم،عزیز دل حسینه،حسین........بگو حسین............ اما همه ی بیمارها یه طرف،همه ی پرستاری ها یه طرف،می خوام یه جمله بگم،یه دونه ی آخر زینب و پیر كرد، می خوای بدونی از كی پرستاری كرد،گوشه خرابه، یه دختر سه ساله،هی پاهاشو نشون عمه داد،دستاشو نشون داد،عمه سرم درد می كنه،عمه گوشام درد می كنه،حسین...                                         دانلود روضه   ================================================= واعظی ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می كُشیم باغ بهارم فاطمه،دارو ندارم فاطمه دلتو ببر اون جایی كه،غریبانه شب،آقات،همه هستی شو به خاك سپرد،جایی كه فاتح خیبر دو ركعت نماز صبر برا خودش خوند،یه نگاه كرد سمت قبر رسول خدا،یا رسول الله دیگه صبرم تموم شد. ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می كُشیم بود و نبودم فاطمه،یاس كبودم فاطمه عمر علی در گرو صبر توست اشك علی دست گُل قبرتوست خیز تو با من سوی خانه كن كیسوی طفلان مرا شانه كن به این جا كه می رسید نمی دونم چه حالی پیدا می كرد، در وسط كوچه تو را می زدند كاش به جای تو مرا می زدند بازم می گم می شنوی اینجوری دل می زنی،زار می زنی،آه از اون آقا زاده ای،كه نگاه می كرد تو رو خدا نزن،نزن براش بمیره حسن،نزن غیرت چیه،حیا چیه این چی می دونه دین چیه،خدا چیه معنی زن زدن، تو كوچه ها چیه این هیولا چی میفهمه این حرفارو،بازم بگم درد و دلای آقارو راه و نبند برو كنار این كوچه ی ماست دست تو ،پایین بیار داد می زنم بابا بیاد با ذوالفقار از كوچه مون برو برو دیگه نبینم تو رو،برو نزن برای فدك ،كتك لگد نگیر چادرو،برو یازهرا،حسنم،هشت سال دارم حدوداً،اما یادت باشه: مثل یه مرد ایستاده ام درسته بچه ام،ولی حیدر زاده ام من پسر ارشد این خانواده ام خونم بجوش، سینم سپر صداتو واسه مادرم، بالا نبر دستاتو مشت كردی و بردی روی سر می خوای چیكار كنی،آخ یدفعه دید مادر رو زمینه،امان،امان.... مادر میگه خُصوصیه نگو با بابا،قضیه ناموسیه به بابا نگی مادرو زدند، امان،امان.... بیهوده نبود اون یهودیه وقتی دید ریسمان گردن آقا بستن،صدا زد اشهدان لا اله الا الله، من این و می شناسم،معلومه به یه جایی متصله،پس حقیقتیه،و این حق محضه،آی علی ،علی......                                                    دانلود روضه  ============================================ آب آوردن ،بدن بچه هاشو خودش شست،غذا تهیه كرد،غذاشون چی بود،چند قرص نان،بچه هاشو كه شست فضه می گه،به من فرمود: دوباره آب گرم كن،فضه من خودم رو شست و شو می دم،لباس نو براش آوردم،فرمود: من خوب بدنمو شستم،به هر قدرتی است مواظبت كن تو  و اسماء،علی این پیراهن رو در نیاره،از زیر پیراهن منو شست و شو بده،فضه می گه بدن مباركشو شست،پیراهن شو به هر طریقی عوض كرد،كیا تو این جمع تاحالا زخمی شدن،اگه بخوان لباس بیماری رو از زخم جدا كنن،خیلی باید آروم آروم،جدا كنند،فضه می گه:زهرای مرضیه سلام الله علیها،فرمود:من نماز مغرب و می خونم،بعد از نماز رو به قبله دراز می كشم،روپوشی رو صورتم می اندازم،لحظاتی كه گذشت،بیا منو صدا كن،اگه جوابتو ندادم،زود برو مسجد علی رو بگو بیا،فضه می گه دیدم آروم دراز كشید،رو به قبله بعد از نماز،لحظاتی گذشت دلم پریشون بود،اومدم صداش زدم،یا بنت خیرخلق الله، یا بنت رسول الله،یا فاطمه،یا اُم الحسن و الحسین،دیدم جواب نمی ده،روپوشو از صورتش برداشتم،وای،وای درخت درد را پرورده بودن برای او خبر آورده بودن فضه می گه دویدم در مسجد،صدا می زدم،علی پاشو بیا فاطمه ات از دنیا رفت درخت درد را پرورده بودن برای او خبر آورده بودن كه ای خاكی نشین آسمانی زاد زبانم لال زهرای تو جان داد تب غم ناله اش در جوش می رفت همان خیبر شكن از هوش می رفت سلمان می گه من نشسته بودم كنار آقا،آقا وقتی صدای فضه رو شنید،بلند شد كه بیاد به سمت در یه وقت دیدم از پشت رو زمین اُفتاد،آی...لحظاتی گذشت،حالش به جا اومد،هی می گفت:بمن العذا،كیه  دیگه به من  تسلی بده. تب غم ناله اش در جوش می رفت همان خیبر شكن از هوش می رفت به هوش آمد سوی خانه روان شد به سوی نعش مظلومه دوان شد رسید و دید یارش بر زمین است همه دار و ندارش بر زمین است نشست و خیمه زد بر جسم بانو سر بانو نهاده روی زانو فرمود:من علیم،كلمینی یا فاطمه ،تا ابر ولایت شد،زهرایی كه جان داده بود،دوباره رجعت كرد،صدای علی دوباره زنده اش كرد، تلطف كرد با آن باغ چیده تكلم كرد با یار شهیده كه ای خورشید بی همتا علیم لب از لب باز كن زهرا سخن های علی اعجاز می كرد كه زهرا چشم بر او باز می كرد به آنچه بین عشاق است مرسوم نگاهی كرد مظلومه به مظلوم فرمود: از پدرم شنیدم،همه جوره كمك مظلوم كنید،دستمو بلند كن می خوام اشكاتو پاك كنم.                                                             دانلود روضه  =================================================  اذان بگو كه،یاس كبود دلتنگ است اذان بگو كه اذان تو ،آسمان رنگ است اذان بگو كه پس از رحلت رسول خدا مصاحب دل من،ناله ی شباهنگ است اذان بگو به صدای بلند،افشا كن اذان فقط اذان نبود،بلال برو بالای مأذنه بگو چه خبره، اذان بگو به صدای بلند،افشا كن كه پشت پرده ایمان، فریب و نیرنگ است اذان بگو كه بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه های خدانما سنگ است نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است اومد تو كوچه ی بنی هاشم،مدتی زیادی نیست بلال از مدینه رفته،تا رسید جلوی در خونه ی فاطمه،من ازت یه سئوال می كنم،كدوم در،یه نگاه به در و دیوار سوخته كرد،این همون دریه كه جبرئیل می ایستاد،چه خبره؟چی شده مدینه؟نه،بلال نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است بی بی اذون می خواد بشنوه،ولی نه همون اذون،این جوری اذون به دل بی بی می شینه بگو كه اشهدان علی ولی الله بگو كه لحن مناجات من غم آهنگ است بگو آی مردم،این همون علی ِ كه پیغمبر جلوی شما دستشو آورد بالا،حالا همون دستارو با طناب می بندید،ای وای بر شما بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند بهشون بگو رضایت من همه چیزه،بهشون بگو بابام گفته، ان الله یغضب لغضب فاطمه،ویرضی لرضاها بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند كُمیت جمله شفاعت كنندگان لنگ است به این مردم یه پیغام دیگه ام برسون،بگو كه : بگو كه فاطمه این یكی دو روز مهمان است سفر به خیر بگویید وقت ما تنگ است زود برو بالای مأذنه، رفت بالای مأذنه،همه تو خونه هاشونن،كسی منتظر نیست،همه می دونند،بلال دیگه تو مدینه اذون نمی گه،یه مرتبه مدینه لرزید،صدای بلال خونه به خونه ی مدینه و طی كرد. الله اكبر این الله اكبر،در ودیوار مدینه رو بیداركرد، الله اكبر تا صدای الله اكبر بلند شد،انگار بی بی یه جون دوباره گرفت،اشاره كرد به بچه هاش بلند شن،زیر بغل هاشو بگیرند، الله اكبر، الله اكبر زینبم برو سجاده مو بیار،حسنم برو یه ظرف آب بیار،مادر می خواد،وضو بگیره،بچه ها نمی دونستند خوشحال باشند،ناراحت باشند،علی نگاه كرد،دید رنگ صورت زهرا داره،برافروخته می شه،صدای بلال اینجوری بی بی رو تكون داد اشهد ان لااله الا الله یه نگاه كرد علی، دیدفاطمه اش دست به پهلو بلند شد،می خوای نمازبخونی دختر پیغمبر،تو كه تا حالا نشسته نماز می خوندی، اشهد ان لااله الا الله ایستاد بی بی،قربونت برم مادر،تا صدای بلال بلند شد، اشهد ان محمدً عبارت تاریخ،می گه: فشهقت فاطمه،دیدن بی بی یه ناله زد، و سقطت بوجه ها و غشیا علیها. دیدن فاطمه با صورت اُفتاد رو سجاده، ان شاءالله هیج وقت مادرت جلوت از هوش نره،زینب هی تو سرش می زد،حسین دوید گفت:بلال دیگه بسه،وای....، این یه اذون نیمه كاره بود،دیگه بعد از اسم پیامبر همه چیز به هم خورد،اذون ادامه پیدا نكرد،من یه اذون دیگه یادمه،یه جای دیگه ام یكی دیگه اذون گفت،اونم تو مجلس شراب،اونجایی كه دستای زینب و بستند، زین العابدین داره خطبه می خونه،حرومزداه می خواد كسی صدای زین العابدین و كسی نشنوه،گفت:پاشو اذان بگو،تا اذون گفت:كلمه كلمه امام سجاد،با اذون اون مرد حرف زد،رسید به اسم پیغبر گفت: صبر كن مؤذن یه سئوال دارم،یزید علیه لعنه،نشسته رو تخت نعصش،گفت:داری می گی محمد،سئوالم اینه ،این محمدی كه می گی،جد منه یا جد یزید،همه ایستادن،گفت جوابشم همه می دونید،می دونید جد یزید كس دیگه است،اگه جد منه، پس چرا دستای من و تو غل و زنجیر بستید،اگه جد منه این حسین بابای منه،چرا داری با چوب خیزران می زنی،ای حسین.............                                                       دانلود روضه   ================================================ انجام كار خانه مرا سخت گشته است دیگه خودم نمی تونم برا بچه هام نون درست كنم،نمی تونم خودم لباس های بچه هام رو بشورم،بابا چند وقت ِ زینب میاد جلو بسترم،توقع داره مثل همیشه بغلش كنم،موهاش رو شونه بزنم،آخ كه دیگه دستم بالا نمیآد،بابا برا علی نمیتونم بگم،بچه ها هم كه طاقت ندارن،اومدم برا تو بگم بابا انجام كار خانه مرا سخت گشته است می دونی چرا بابا؟ ضرب غلاف بال و پرم را گرفته است همسایه ها عیادت نمی اومدند،ای كاش نمی اومدند،وقتی می اومدند،می رفتن بیرون،زینب میشنید،هی با خودشون می گفتن،این خانم دیگه موندنی نیست،این روزها روزهای آخرشه، همسایه ها همه فهمیده اند كه مرگ سر تا به پای محتضرم را گرفته است فاطمه هجده ساله از دیوار كمك میگرفت،می اومد كنار قبر بابا،این روزها وقتی از بابا حرف می زدن دلتنگ میشد،می گفت:علی جان پیراهنی كه بابام رو در اون پیراهن غسل دادی،بده من بوی بابام و استشمام كنم،امیرالمؤمنین علیه السلام می دونه فاطمه چقدر دلتنگه،هی امتانع میكرد،هی زهرا اصرار،پیراهن رو آورد،روایت نوشته،تا پیراهن رو بو كرد،دیدن خانم غش كرد،رو زمین افتاد،می خوام بگم بی بی طاقت نداشتی،پیراهن بابا رو ببینی،من بمیرم برا اون سه ساله ای كه تا بهانه ی بابا رو گرفت،دیدن نانجیب ها از در خرابه یه طبقی دارن میارن،قول بده ناله هات تموم نشه برای باقی شعر،همچین كه رو پوش رو كنار زد،بچه ترسید،عمه جان این سر كیه؟ آخه حق داره بچه،باباش این طوری نبود،همه صورت زخمی ِ،لبها تركیده،بی بی كنار قبر بابا با باباش حرف می زد،اما این سه ساله،كنار سر بریده بابا، گفت:بابا،خیلی درد و دل دارم باهات بابا، درشام بی كسی مرا داد می زند زخمی كه بال چشم ترم را گرفته است اگه كسی تا حالا برا رقیه سلام اللله علیها گریه نكرده باشه،با این بیت تلافیش رو در بیاره. هر جا زقافله عقب افتاده ام ضجر از روی اسب موی سرم را گرفته است. هر جا رقیه رو می زند رو می كرد به عمه جانش میگفت:اگه عموم بود،اینها جرأت نداشتن من و بزنن دق مرگ كرده حرمله ام بس كه در برم بر نی سر عموی حرم را گرفته است این یكی رو به اندازه ی غیرتی كه پا روضه ی بی بی داری باید پاش ناله بزنی. انگشت های طعنه امانم بریده است خیرات شهر دور و برم را گرفته است ..... این كه بی تاب ِ رو زمین خواب ِ دختر شاه ِ شده بی بابا اما حالا با كیا همراه ِ اونجا اگه تو مدینه،غربت اگه بود،اما علی بود سلمان بود،اباذر بود،اینجا هر وقت سر از محمل بیرون میكرد،باید سرهای بریده رو میدید،یا باید شمر و خولی رو می دید. شده بی بابا اما حالا با كیا همراه ِ نزنید اینقدر  بی گناهه توی ویرونه یه ریز می خونه كجایی بابا كی میگه بابا نوی زهرا بی كس و كاره یتیم تنها كه نشته با لباس پاره آخه كی گفته خنده داره آفتاب از كدوم طرف در اومده كه بابام با سر اومده لب تشنه بریده حنجر اومده كه بابام با سر اومده غریب مادر اومده                                                دانلود مداحی  ========================================= آنان كه قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود وقتی میرفتیم توی خط مقدم،با تعجب می دیدیم،گونی سربندهارو جلوی چادر،بعضی ها دارن زیر و رو میكنن،سئوال می كردیم،دنبال چی میگردید؟می گفتند:دنبال یك سربند یازهرا،وقتی میریم خدمت مادرمون،سربندمون یا زهرا باشه. از لحظه‌ای بگو كه شلمچه غرور داشت صدها محبّ فاطمه در آن حضور داشت ای مادر سپاه دلیران سخن بگو ای خالق حماسه‌ی لبنان سخن بگو از لطف خود بگو به سپاه مقاومت ای تا همیشه پشت و پناه مقاومت الجار ثم دار! دعا كن دعا رواست بانو! نجات مردم بحرین با شماست ما سال‌هاست مفتخر از یاری ِ توایم شاگردهای مكتب بیداری ِ توایم ای روشن از حضور تو چشم و چراغ‌ها سرمست عطر و بوی تو گل‌های باغ‌هاباغ اعتبار یافت ز سیر كمالی‌ات گل درس می‌گرفت ز اوصاف عالی‌اتهفت آسمان مسخّر عرفان ناب تو هفت آسمان محیط شهود جلالی‌اتشب افتخار داشت تماشا كند تو را در لحظه‌ی نماز، در اوج زلالی‌ات نور فاطمه، عرش خدارو روشن میكرد،نه خودش،چادرش،نور چادرش هفتاد یهودی رو مسلمون كرد.می‌رفت آبروی تجمّل میان خاك تا شهره شد حكایت ظرف سفالی‌اتباور كن ای بهشت، مثالی نداشتی باور كن ای تبار، نبوده‌ست تالی‌ات وقتی دست فاطمه رو تو دست علی گذاشت،فرمودپیغمبر: علی جان اگه فاطمه ام نبود تا قیامت، برات كُفّی پیدا نمی شد،فاطمه تك ِ تو عالم،همتا نداره،نظیر ندارهاما توان حضرت خورشید را برید صِرف تصوّر سفر احتمالی‌اتزهرا بنا نداشت كه تنها سفر كند اما چگونه صبر ز داغ پدر كند؟ می اومد با بابا درد و دل میكرد،بابا جان صبت عَلیّ مصائبٌ لَواَنّها، صبت على الأیام صرن لـیـالـیاً،با سختی دارم تحمل می كنم نبودنت رو باباجان انگار كه تمام جهان تار و تیره بود از این شبهای علی بگم وقتی نگاه او به در خانه خیره بودگل كرد در قیامت آتش خلیل‌وار آن سینه كه بهشت در آن‌جا ذخیره بودوصف خسوف بازوی زهرا نماز داشت باور نمی‌كنید وضویش جبیره بود؟!  بالاخره همه چیز گذشت،تموم شد،یه جمله هم از دیشب بگم،بریم سراغ روضه مانده علی و قصه‌ی پهلوی فاطمه مانده‌ست با كبودی بازوی فاطمه هر جور بود غسل تموم شد،آروم آروم نیمه های شب،در خونه باز شد،چند نفر یه تابوتی رو از داخل خونه بیرون آوردند،حضرت حسن زاده ی آملی می فرمودند:بچه ها اجازه گرفتند از امیرالمؤمنین علیه السلام،اذن خواستند،بابا اجازه بده ماهم تشییع جنازه بیاییم،امیرالمؤمنین فرمود بیاید،اما آهسته گریه كنید،نكه صدا گریه ی شما بلند شه،تصور كنید این بچه های قد و نیم قد،پشت جنازه ی مادر، دستشون رو بلند میكردند،وا اُما میگفتند،اما یه وقت سلمان شنید امام حسن علیه السلام داره بلند بلند گریه میكنه،دوید حسن جان،یه خورده آهسته تر،گفت:سلمان دست به دلم نذار،آخه اونی كه من تو كوچه دیدم،حسین ندید،بدن رو آورد كنار قبر،امیرالمؤمنین علیه السلام بدن نحیف و لاغر،فاطمه رو، رو دست بلند كرد،گفت: آی زمین ببین یه مشت پوست و استخون از فاطمه ام بیشتر نمونده،ببین چقدر نحیف و لاغر شده،بدن رو داخل خاك گذاشت،خود علی وارد قبر شد،بدن رو داخل خاك،پهلو رو داخل خاك گذاشت،تا اومد صورت رو ،رو خاك بذاره،چشم علی افتاد به  چشم كبود شده ی فاطمه،شب جمعه است بریم كربلا،اما دلها بسوزه برا اون آقایی كه،تا اومد بدن حسین رو تو خاك بذاره،بجا صورت،رگ های بریده حسین رو ،رو خاك گذاشت.گفتند آقا:یه بدنی هم كنار علقمه رو زمین افتاده،فرمود:بدن عموم اباالفضل ِ،بریم  كنار علقمه،شب آخر روضه،دست بریده،روضه ی دست شكسته رو جمع كنه،یه سئوالی كردن،كاَنّه،نمك ریختن رو  زخم دل آقا زین العابدین علیه السلام،راوی سئوال كرد ،آقاجان،چرا بدن عموتون رو نبردن به دارالحرب،آقا فرمود: بابام میخواست ببره،اما هر جای بدن رو برمی داشت،.....یه جمله بگم،روح همه ی علما،صلحا شاد،این جمله رو ایت الله احمدی میانجی می فرمایند:وقتی ابی عبدالله اومد كنار علقمه، نه تنها دست عباس رو قطع كرده بودن،رسید دید دوتا پاهای عباس رو هم از بدن جدا شده،برا همینه كه قبرش اینقدر كوچیكه،یا اباالفضل.....                                                      دانلود روضه ============================================   بیمار چندین روزه ی این خانه دارد در پیش چشمان علی جان می سپارد برو مدینه این جا نباش،مرحبا به تو شیعه ی مادری،شیعه مادری ِ،آی اونایی كه با كنایه بهتر گریه می كنید،ببینم با كنایه پیدا می كنید،شخص مورد نظر این بیتُ. شب ها كنار بستر او یك فرشته كیه این فرشته؟آی كربلایی ها،گرفتی كیه؟وقتی مادرش می خوابه ،آروم آروم میاد كنار بستر مادر،آروم ملحفه رو از رو صورت مادر كنار می زنه،بابا من دارم  می گم،آروم ملحفه رو كنار میزنه،شما بلند بلند گریه میكنید،مگه شما می دونید زینب چی میدیده؟ خوب چه میكنه این فرشته؟بگم یا نه؟آره میگم شب شهادت ِ،امشب مُردیم هم ،مُردیم،خوب چی می خوای بگی،بگو راحتم كن؟ شب ها كنار بستر او یك فرشته می آید و زخم تنش را می شمارد این مشتت رو گره كن بكوب به سینه ات، بگو وای مادر،تا چشمش به  صورت مادر می افتاد،ناله اش در می اومد،تا دستش به بازوی مادر می رسه،اشكش سرازیر میشه،وای از اون زمانی كه چشمش می افتاد به سینه ی مادر.این ها دارن میشنوند بعد هزار و چهارصد سال،طاقت نمیارن،چه كردی با دل علی،بگم رفقا؟ پهلو به پهلو آدمی كه دنده اش شكسته باشه،نفس كشیدن براش مرگ ِ،وقتی می خواد بخوابه چند نفر باید بگیرن،آروم بخوابوننش،هر وقت می خواد از این پهلو به اون پهلو بشه:فضه،اسماء،زینب نفهمه،بیا،بیایید زیر پهلوم رو بگیرید،این پهلو فقط شكسته نبوده،این پهلو مجروح بوده. پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر امكان ندارد لاله ی سرخی نكارد روضه ی بی بی می خونیم اما بعضی ها ناخداگاه میگن حسین،زینب رو این یه زخم پهلو بیچاره كرد،هی لباس مادر رو عوض میكنه،تا مادر پهلو به پلو میشه لباس دوباره غرق خون میشه،اما لا یوم كیومك یا ابا عبدالله،حسین.....                                      دانلود روضه =======================================